رسیدن:  25.11.2013 ؛ نشر :  26.11.2013

غلام حیدر یگانه



بعد از شما (1)


بعد از شما، نماند بلوری که نشکند
یک آبگینه شرم حضوری که نشکند
گفتند می روید و من عمداً شدم درخت
با وهم آن بلوط قطوری که نشکند
بانو، ببخش، مورچه را هم به این کمر
دادند اعتماد و شعوری که نشکند
اما دران سفر که زمین ترکمان کند
کو قلة ستبر و صبوری که نشکند
یعنی گریستم بخدا در ملای عام
با من شکست رستم دوری که نشکند
بی بیِ هفت کشور عزت، پس از شما
باقی نماند کابل و غوری که نشکند
من آینه: شکسته و خالی، برابرت
در آینه، ولیک، تو نوری که نشکند
ای «نشکند» برو که به صد بار «بشکند»
این قافیه شکست به شوری که نشکند
(پایان)
 


بعد از شما (2)

بعد از شما کسی غزل تازه سر نکرد
اصلاً غزل هوای ترنم، دگر نکرد
بعد از شما پرستوی اقبالِ روی در
در لانة فلک زده اش رفت و پر نکرد
در روزگار کودکی ی کوچة محل
«چرخ فلک» بهار نگشت و گذر نکرد
عزم و نبوغ و ذوق گذرنامه موم شد
یک زنده دل به بحر بدیعی سفر نکرد
بعد از شما دعای کسی را یک آسمان
تعبیر جز به شدت «یوم البتر» نکرد
هفتاد سوره از کتب هفت دین پاک
خواندم که منصرف شوید اما اثر نکرد
بعد از شما، کوتاه بگویم که زندگی
یک ثانیه نیامد و با ما بسر نکرد
خاتون خطه های خداداد دوردست
شکر خدا که حادثه تان دورتر نکرد

(پایان)