رسیدن:  28.02.2013 ؛ نشر :  01.03.2013
رشاد وسا

عرض عاجزانه

باز هم در باره ی بیدل
 

نوشته جناب حمیدالله روغ رابه ارتباط نوشته های جناب استاد نگارگر و همچنان اصل نوشته های جناب استاد نگارگر را در  سایت های وزین آسمایی و  جرمن افغان آن لاین مطالعه کردم.

استاد نگارگر به پیروی از استاد بیتاب«هیکل » را جانشین « شکلی» نموده اند و همانطور که جناب روغ فرموده اند تجنیس را برطرف میسازد. من نیز «هیکل» را میپسندم . زیرا موجودیت شکل و صورت در دو موقف جداگانه افاده را به مشکل روبرو میسازد و از سویی هم موجودیت «ی» وحدت د رپسوند کلمه شکل غیر ضروری است و فقط وزن بیت را پوره کرده است و تا جایی که من بیدل را میشناسم وی هیچ گاه این چنین زبونی های زبانی را نپذیرفته است و از همین سبب به جایگاه بلند ادبی راه یافته است . با قبول واژه هیکل این زبونی هم برطرف میشود . باید گفت که استاد بیتاب ، استاد نگارگر و این نو آموز هر سه واژۀ هیکل را میپذیریم . جناب روغ آن را رد مینمایند و میگویند که«هیکل» با «هیولی » دوباره مشکل تجنیس را ایجاد مینماید. ایشان تعبیر هایدگر را که صورت را « آیدوس» و شکل را « فورم» گفته است و به گفتۀ ایشان بیدل آن را پیشتر از هادیگر یافته بوده است بیشتر میپسندند. اما من بدین باورم که هیکل با هیولا تجنیس ندارد . هیکل بدنه و چارچوب وهیولی که گاهی هم آن را جوهر نامیده اند خصوصیت ماهیتی و کیفی دارد و بالاخره «صورت » شکل نهایی و صورت ظاهری و یا به گفتۀ غربی ها ، دیزاین موجودات را تعین مینماید.

در نبشتۀ پیشین خود بی ادبی کرده بودم و چیزهایی گفته بودم و بازهم ناگزیر باید بگویم که بزرگانی مانند ابن سینا و ارستو کروموزوم ها را نمی شناختند و گناهی هم ندارند و اما با فراست دریافته بودند که در شکلگیری و ساختمان موجودات حیه باید یک عنصر شکل دهنده دخیل باشد و آن عنصر را «هیولی» و گاهی جوهر گفتند . بیدل میگوید هیچ هیکل بی هیولی قابل صورت نشد و اگر جمله را این طور بنویسیم هیچ هیکل بی کروموزوم مربوطه قابل صورت نشد فهم آن بر دانش آموز امروزی آسان میشود. و اگر در تعریف ابن سینا از هیولی به جای هیولی کروموزوم را بگذاریم با آموزه های امروز ی مغایرت نخواهد داشت.

طوریکه پیشتر گفتم قدما با کروموزوم که موتور حرکت ساختاری تمام موجودات حیه است آشنایی نداشتند . در نبود چنین شناختی چی گونه میتوانیم به درک حقیقت ساختاری موجودات حیه دست یابیم؛  غیر از آنکه اصطلاحات خیالی را مانند مثل افلاطونی ، عرض ، هیولی و جوهر اختراع نماییم  چی کاری دیگر از دست ما ساخته است . و علت این کج فهمی ها ، پا درهوا بودن همین اصطلاحات تخیلی است که با منطق علمی سازگاری ندارد . باید بگویم که جهان هر لحظه در حال پیشرفت است و ما بیش از یک قرن است که در یک بیت بیدل بند مانده ایم.

درین جا من یک گلایه از جناب استاد نگارگردارم . ایشان فرموده اند که «یک عرض عاجزانه دارم»؛  اما جناب ایشان یک عالم سخنان آخندی ارشاد فرموده اند . ایشان میدانند که سخن های آخندی در کشور ما از از اندازه ریگهای صحرا هم بیشتر گفته شده است و تا امروز دردی را دوا نکرده است . و ایشان بهتراز من میدانند که علم و نصوص دینی با هم جور نمی آیند . بنابرآن نمیتوان هر مشکل را با داروی دینی و گفتار های دینی برطرف نمود . آیا بهتر نیست به عوض پندار های امام غزالی در باره روح از طریق روانشناسی عصری روح را تعریف نماییم . آیا به نوآموزان هنوز هم بگوییم که زمین بر شاخ گاو و گاو بر پشت ماهی قرار دارد . آیا درست است هنگامی که ما در باره عرفان و طریقت صحبت مینماییم با اضافه کردن مرچ و مصاله آخندی ازعرفان حلاج و بایزید یک عرفان باب دندان ملا عمر درست کنیم . آیا ایشان که از زیبایی های بهشت صحبت نموده اند همچنان باور دارند که روزی با حوریان بهشتی در باغ بهشت نشسته چای سبز نوش جان میکنیم و گاهگاهی هم آنها را میبوسیم که میتوان آن را خوشگذرانی وعیاشی مقدس نامید . اگر ما زنان بیگانه را در بهشت میبوسیم  چرا باید در دنیا اگر میسر شود زنان زیبا را نه بوسیم . آیا ضرور است که مانند انتحاری ها به امید رسیدن به بهشت و آن زنان زیبا تمام عالم را منفجر نماییم . آیا جناب ایشان توجه دارند که عالم اسلام در آتش بنیادگرایی میسوزد و با دوام این وضع نشانی از دین و دینداری و اسلام باقی نخواهد ماند. آیا ضرور نیست که با استفاده از آموزه های پر بارعرفانی در برابر بنیاد گرایی برخیزیم و با این پدیدۀ ترسناک عصر حاضر مبارزه نماییم. اگر ما سوره مبارکه تین را با بیت بیدل ارتباط دهیم باید مصرع بیدل این طور با شد بوزینه هم پیش از آن که بوزینه شود آدم بود چگونه ممکنست که روح حیوانی و روح متعال خداوندی را در کنار هم قرار دهیم. ایشان بر اساس کدام سند تحقیقی گفته اند بوزینه حریص ترین و شهوت ران ترین موجودت است. ایشان چگونه به خود حق میدهند که این موجود بینوا را این گونه تحقیر و توهین نمایند. آیا در این شیوۀ گفتار یک نوع خشونت دیده میشود یا نه .آیا بوزینه را خدا پیدا نکرده است . آیا بهتر نیست که سخنان ما توهین آمیز نباشد . آیا ما حق داریم که به هر کس و هر چیز توهین کنیم .ای بوزینۀ عزیز و گرامی به خاطر سخنان توهین آمیز استاد نگارگر از تو پوزش میخواهم. بیدل مانند امام غزالی یک شخص بزرگ روحانی نبود . بیدل مانند بایزید و  یا بوسعید یک صوفی و پیر خانقا نبود . مانند ابن رشد فیلسوف هم نبود . فلسفه و عرفان فقط چاشنی های شعر او بود . بیدل بیش از هر کس و هر چیز یک سخنور بی بدیل و یک شاعر بی نظیر بود . سزاوار است که با او از دریچه ادب و زبان روبرو شویم . کار درست نیست که بر شانه های این ابر مرد عارف چپن آخندی را بیفگنیم . لباسی که او خود از آن نفرت داشت . آوردن نام های بزرگ مانند فارابی و ابن عربی و دیگران در این مبحث هیچ کومکی به حل معما نمیکند و جای آن نیست .

در اخیر اضافه میکنم که رهنمایی استاد نگارگر در زمینۀ شکل و هیکل بسیار سود مند و آموزنده بود .اما در بارۀ بوزینه و آدم نوشتۀ اولم هنوز در نزدم معتبر است .

این بود عرض عاجزانۀ این نوآموز دبستان ادب در پیشگاه استاد بزرگوار و گرانقدر جناب استاد نگارگرصاحب. اگر سخن نادرست گفته باشم از همه گان پوزش میخواهم.

2013 فبروری 28

 

 ***

لینک های مرتبط با موضوع:

اسحاق نگارگر : یک عرضِ بسیار عاجزانه خدمتِ جنابِ اُستاد هاشمیان

س.ح. روغ: سه تذکر  به نشانه ی سپاس از استاد نگارگر

بحث روی یک بیت بیدل - «آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود»

صفحه ی ویژه ی  بحث روی آثار بیدل