رسیدن:  03.08.2013 ؛ نشر :  04.08.2013

شیما «غفوری»

 

"رنگها " و برداشت های من

 

تقریباً دو ماه قبل با خانم جوانی از طریق فیس بوک آشنا  شدم که با اخلاص و اطمینان معقول ذهنی در کمپاین طرفداری از قانون ضد خشونت بر علیۀ زنان مینوشت و تبصره مینمود.

این خانم خاتول مهمند نام دارد، که تازه کتابی را به نام«رنگها» را به نشر رسانیده است. مرا بخت یاری کرد و کتابش را مطالعه نمودم. من نقد نویس نیستم و صلاحیت آن را ندارم که کتاب وی را با آثار سایر نویسنده گان  داستان های کوتاه به زبان دری مقایسه نمایم. ولی نظر به تجربۀ کاری ام امیدوارم بتوانم بدون جانبداری قضاوت نمایم و برداشت های خویش را با زبان قلم ، انتقال بدهم. از این رو خواستم تا این کتاب را که در دلم چنگ زده است، برای دوستان معرفی نموده و ارزیابی های شخصی ام را با آنان شریک نمایم.

این کتاب با قطع و صحافت زیبا در ماه جون ۲۰۱۳ از چاپ برآمده است، که شامل ده داستان کوتاه، افزون به یادآوری نویسنده میباشد.

«رنگها» نام با مسمایی است، که بانو مهمند عنوان کتابش را به آن رقم زده و با متن کتاب سازگاری کامل دارد- منظور، رنگها، تفاوتها و تعلقات انسانها اند، که در بعضی جاها و حالات و در نزد برخی از اشخاص مهمترین مساله میباشند، ولی با آنهم همین رنگها در داستانهای وی در مقابل انسانیت عاجز می آیند و بی مفهوم میگردند. این موضوع در «سفر رنگها» و «بریویک را دوست دارم» بیشتر نمایان میگردد. جالب این است که این داستانها  تنها در چوکات قوم های افغانستان نه، بلکه در سطح ملل جهان واقع میشوند، که خیلی طبیعی و واقعبینانه نطفه گرفته و رشد مینمایند. رویارویی انسانهای ملل مختلف و مزج عاطفه های آنان و پیروزی اصل انسانیت بر رنگها در قالب داستان کوتاه در این کتاب به زبان دری برای من کاری است جدید، و یا شاید هم تقصیر خودم باشد، که تا حال چنین کتابی موجود در زبانم را  نخوانده ام.

خانم خاتول نه تنها با چشم و گوش باز رویداد ها را درک نموده و آنها را به گونۀ زیبا و هنرمندانه دوباره انعکاس داده است، بلکه با اندیشۀ بلند آنها را تزیین  و با دانستنی های لازم و مفید جریان واقعات را پرکاری نموده است.

عاطفه و احساس  در سراسر کتاب، خواننده را همراهی میکند، ولی درد در بعضی از آنها به اوجش هویدا میگردد، بخصوص در داستان «برای تو مینوازم» عشق زن و غرور حسادت آفرین مرد،  آمیزۀ درد آفرینی است که با زیبایی و سادگی در داستان جان گرفته وخواننده را مسحور خویش مینماید.  همچنان گلهای خشک که محرومیت دختران را در جامعۀ سنتی افغانستان بازگو میکند، میتواند تنها توسط یک خانم به این سادگی وزیبایی، آمیخته با درد نوشته شود.

از داستانهای «سپیدۀ خونین» و چند داستان کوتاه دیگر میتوان عمق جراحت روح نویسنده را از جنگهای خانمانسوز وطن به خوبی درک نمود.

داستان کوتاه « پیوند ابدی» نمایانگر آن است که خانم خاتول مهمند با وجودی که بیشترینه درد زنان را در داستانهایش انعکاس داده است، ولی یک انسان حقیقت گرا میباشد، چنان که در این داستان اشتباه یک زن را در مقابل شوهر و فامیلش مطرح نموده است.

کتاب با زبان روان و ساده تحریر گردیده ودیالوگ ها به زبان گفتاری نوشته شده اند. اکثراً متن داستانها توسط دیالوگ ها انکشاف یافته و خواننده را با شخصیت های داستان مستقیماً در تماس می آورد که این خود هنر خوب نویسنده را نشان میدهد.

مگر ایکاش بعضی اشتباهات تایپی در کتاب وجود نمیداشتند، زیرا آنها گاهگاهی چون خاری در گلزار زیبا، چشم خواننده را مزاحمت مینمایند. امید است خانم خاتول مهمند در چاپ مجدد کتابش به این موضوع توجه نماید.  

من در حالی که خواندن این مجموعه را برای دوستان عزیز سفارش مینمایم، میخواهم از یک مسالۀ ملال آور نیز یاد آوری نمایم: تقریباً سه هفته قبل خانم خاتول مهمند  نشر کتابش را  در ف.ب.  مژده داد و در یکی از تبصره ها خواندم که کسی(اسمش متاسفانه به یادم نیست) خانم مهمند را از لحاظ هنر نویسنده گی توهین نموده و به تخلص شان دشنام حواله داده بود. در جواب خانم خاتول مهمند با یاس به دوستانش نوشت که  دیگر میل ندارد، در ف.ب. به فعالیتش ادامه بدهد. هر یک او را تسلی داده و به آرامش و صلابت تشویقش نمودند. من نمیدانستم در این کتاب چه موضوعاتی نوشته شده و از این رو به شکل فورمولیته چیزهایی برای آرامش خانم مهمند نوشتم ، ولی خواستم تا این کتاب را حتماً یکبار بخوانم .

حالا که «رنگها» را خواندم و دیدم که خانم مهمند با خون دل حمایلی را از مرجانهای زیبای احساس و اندیشه برگردن عروس فرهنگ کشور ما افغانستان تهیه نموده و غنای ارزشمندی را در گنجینۀ زبان دری افزوده  است، تاسف کردم که ایشان با بی رحمی به بهانۀ تخلص شان چنین مورد حمله قرار میگیرد. از خلص زندگینامه اش چنین بر می آید که خانم مهمند متولد ۱۹۸۲ بوده و به سن ده ساله گی با فامیلش افغانستان را مجبوراْ ترک گفته است. وی از پانزده سال  به اینطرف در ناروی زنده گی میکند. خانم مهمند چنان به وطن خویش عشق میورزد و زبان دری را چنان زیبا آموخته است که به این زبان داستان مینویسد و شعر میگوید. این خود قابل قدر است که خانم جوانی احساسش را مینویسد و زیبا مینویسد و رویداد ها را در قالب داستان ماندگار میسازد. این سزاوار آن نیست که توهین شود و تعلقیت قومی اش به ناسزا گرفته شود. کاش هر کدام ما  در کشور خویش زبان مادری هموطن دیگری را به این زیبایی میدانستیم، شاید در آن صورت حالا مشکلات کمتری در کشور  میداشتیم. من امیداوارم تا بانو خاتول مهمند این مساله را جدی نگرفته و به کار های ادبی اش همچنان ادامه بدهد.

در اخیر نشر مجموعۀ داستانهای کوتاه «رنگها» را برای خانم خاتول مهمند و همه فرهنگیان و علاقه مندان داستان کوتاه که به زبان دری بلدیت دارند،  تبریک عرض نموده و برای خانم مهمند مؤفقیت های مزیدی را آرزو میبرم.