10.02.2016

یما ناشر یکمنش

یکی از بهترین دوستان افغانستان درگذشت

یکشنبه شب، راجر ویلمسن نویسنده و ژورنالیست صاحب نام آلمانی و یکی از بهترین دوستان افغانستان، پس از چند ماه مبارزه با سرطان، به عمر شصت سالگی در شهر هامبورگ چشم از جهان پوشید. حاصل شصت سال عمر او، پنجاه کتاب است که چندین تای آن در جمع کتاب های پرفروش آلمان به شمار می رود. او دو کتاب در مورد افغانستان نوشته: "سفر افغانی" و "بود نبود؛ کودکان افغان و جهان شان". ویلمسن از آغاز 2006 میلادی، حمایت کنندۀ بنیاد زنان رضاکار افغان در آلمان بود. تمام برنامه های این انجمن خیریه را پشتیبانی می کرد و با سازمان دادن برنامه های بزرگ هنری، برای کمک به افغانستان پول جمع آوری می کرد و عاید فروش برخی کتاب ها و برنامه های شخصی خود را وقف کمک به افغانستان می نمود. دل بزرگ او برای افغانستان بسیار می تپید و اخبار آن را روزانه تعقیب می کرد. من دو سال پیش در مورد او و کتابی از او برای بی بی سی نوشته بودم که آن را امروز به یاد او اینجا می گذارم:

بود، نبود، راجر ویلمسن بود

بود، نبود دو کلمۀ جادویی است که به عنوان سرافسانه، بسیاری از افسانه های افغانستان با آن آغاز می شود. راجر ویلمسن نویسندۀ آلمانی اما عنوان کتاب خود را "بود، نبود" انتخاب نموده است. این کتاب او که با عنوان فرعی "کودکان افغان و جهان شان" در تابستان سال 2013 میلادی در آلمان به زبان آلمانی به چاپ رسیده، کوششی است برای نشان دادن چهرۀ کمتر معرفی شدۀ افغانستان در انظار جهانیان.

راجر ویلمسن کیست؟

راجر که آلمانی ها او را "روگر" می گویند، نویسنده، روزنامه نگار، مبصر سیاسی و فرهنگی، مقاله نویس، استاد دانشگاه، طنز نویس و صاحب هنر های بسیار دیگر، از روشنفکران نام آور آلمان به حساب می رود. او متولد 15 آگست سال 1955 میلادی در شهر بن است که در آلمان، ایتالیا و اتریش در رشته های ژرمانیستیک، تاریخ هنر و فلسفه آموزش های عالی خود را به پایان رسانده است. سال 1995 میلادی در دانشگاه بوخوم، ادبیات تدریس نموده و هم در دانشکدۀ فلم و تلویزیون مونشن به تدریس پرداخته است.

شهرت ویلمسن بیشتر در پیوند با کارهای تلویزیونی او شروع شد یعنی سال 1991 میلادی که او کار در تلویزیون های آلمان و بعداً سویس را آغاز کرد.

او به عنوان مجری برنامه های فراوان، با بیشتر از دو هزار چهرۀ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مصاحبه نمود که در میان آن ها نام های مثل یاسر عرفات، میخائیل گرباچف، ملک حسین پادشاه اردن، دلای لاما، مارگرت تاچر، مدونا، یهودی مینوهین و بسیاری نام های پر آوازۀ دیگر به چشم می خورد.

ویلمسن برای کانال های مختلف تلویزیونی فلم های مستند نیز ساخته که از جمله می توان از "پاپ ادبیات"، "روسپی خانه های جهان"، "گرهارد شرودر، از نامزد تا صدراعظم" و بسیاری دیگر یاد کرد.

ساختن برنامه های رادیویی، نوشتن متن منظوم برای موزیکال، اشتراک در تور های تئاتری از کارهای دیگری است که در طیف وسیع کاری او می توان از آن ها نام گرفت. به حیث مجری، امروز فقط در برنامه های بشر دوستانه مثلاً برای سازمان عفو بین المللی که از بیشتر از بیست سال بدینسو سفیر آن است شرکت می کند. چه برای کار در تلویزیون و چه هم برای نوشتن، جوایزی زیادی دریافت کرده ولی چه جایزۀ از این بزرگتر که از جمع کتاب های زیادی که نوشته، نه تای آن از کتاب های پرفروش آلمان بوده است.

فهرست دراز هنر های او را باید با اضافه نمودن جهانگردی تکمیل کرد زیرا او همانند سعدی که می گفته "جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم" بسیار سفر می کند و با وسواس و شیرینی خاص از این سفر ها، سفرنامه ها می سازد. بی دلیل هم نیست که در فهرست کتاب های پرفروش او چندین سفرنامه و تأملات سفر های او شامل است مثل "سفر آلمان"، "سفر افغانی" یا "آفاق جهان" و...

کتاب های ویلمسن به انگلیسی، فرانسوی، هالندی، کوریایی، پولندی و یونانی ترجمه شده است. در فارسی تا آنجا که من جستجو کردم فقط یک کتاب از او در سال 1386 خورشیدی در افغانستان به چاپ رسیده به نام "زندانیان گوانتانامو چه می گویند" با ترجمۀ نادیه کریم. این کتاب که چاپ آن حتی در آلمان هم بدون تنش نبود شامل مصاحبه با پنج زندانی رها شده از زندان گوانتانامو است. عبدالسلام ضعیف سفیر حکومت طالبان در پاکستان یکی از کسانی است که با او مصاحبه صورت گرفته؛ جالب است که در چاپ افغانستان نام و آدرس انتشارات ذکر نگردیده است.

راجر ویلمسن در این کتاب نقش وکیل مدافع زندانیان رها شده را ندارد بلکه کتاب او اعتراضی است بر زندان گوانتانامو و شرایط آن که این ها در افکار عمومی جامعۀ آلمانی بدبختانه جای قابل ملاحظه ی ندارد.

آنچه اما جای ترجمۀ آن به ویژه در افغانستان سخت خالی است کتاب "سفر افغانی" اوست که در سال 2006 میلادی از کتاب های پرفروش آلمان بود. چاپ انگلیسی این کتاب با یک سفارش و توصیۀ ویژه از جانب انجمن جهانی قلم همراه بود.

"سفرنامه افغانی" نوشتۀ یک جهانگرد تیز بین و دقیق است که در این عصر پر شتاب برای یک لحظه هم اهمیت ادبیات را فراموش نمی کند؛ شوخ طبعی را در خون خود دارد و خواننده برایش مهم است. زیرا جهان و انسان های او برایش اهمیت دارند و او، تأملات خود را از آن ها و برای آن ها، آن گونه می نویسد که میل بیشتر از یک بار خواندن بسیاری از بخش های کتاب را نزد خواننده همیشه زنده نگه می دارد. نثر ویلمسن در این کتاب بسیار تصویری است. من دوبار در رونمایی دو کتاب مختلف او با دونفر، یکی معلم زبان و دیگری یک نقاش بر خوردم که هر دو عین گپ را به دو گونه برایم گفتند. معلم گفت، بریده های از نثر ویلمسن را برای شاگردانش می دهد تا از روی آن نقاشی کنند. نقاش گفت از روی تصویر های نثر ویلمسن، نقاشی می کند.

نیم نگاهی به سوی جهان رنگارنگ کودکان افغانستان

کتاب "بود، نبود" نیم نگاهی است به سوی جهان رنگارنگ کودکان و نوجوانان افغانستان. نزدیک به دو صد نقاشی و ده ها نامه که در طول هفت سال جمع آوری شده به خواننده این امکان را می دهد تا نیم نگاهی به گوشه های پنهان و کم تر آشنای دنیای افغان های کوچک بیاندازد. نویسنده از سال 2006 میلادی حمایت کنندۀ "بنیاد زنان رضا کار افغان در آلمان" است. به کمک این اتحادیه از مکاتب و کورس های که توسط این اتحادیه ساخته و ایجاد شده، نامه ها و نقاشی های دریافت کرده است. از میان صدها نقاشی و نامه، تعدادی را انتخاب و تنظیم کرده و در سفری که به این منظور به افغانستان داشته، با کودکان و نوجوانان بسیار روبرو صحبت نموده است. در آخر تمام این ها را جمع کرده، با متنی شایسته و مملو از معلومات، کتابی پرداخته که در نوع خود لااقل در افغانستان و آلمان یگانه است. علت اصلی انتخاب این نام برای کتاب، نقش آغازکنندۀ آن در بسیاری افسانه ها و تناسب افسانه با زندگی کودکان است؛ دروازۀ بسیاری از افسانه های ما با بود، نبود باز می شود.

ویلمسن در کتاب، خواننده را با کودکانی روبرو می سازد که سال های سال می شود که جای دیو های افسانه یی را برای آن ها دیو های واقعی گرفته است. با آن هم او از کودکان به عنوان فقط و فقط قربانیان انواع خشونت ها حرف نمی زند بلکه کوشش دارد کودک را در همان دنیای کودکانه اش از زبان و با نگاه خودش برای خواننده معرفی کند. هم از داشتن یک دانه چتری زرد که آرزوی یکی از کودکان است می نویسد و هم از "آرزویم این است که مثل یک پرنده پرواز کنم".

آرزوهای بزرگ این آدم های به ظاهر کوچک برای ویلمسن این ارزش را دارد که آن ها را بخواند و برای دیگران گزارش کند. مثلاً وقتی نعیمه می نویسد، کودکان باید مکتب بروند و کوشش کنند تا افغانستان مثل ستاره در جهان بدرخشد، یا وقتی هم نفیسه می نویسد " می خواهم جاده ها بسازم و برای کشور خود صلح و روشنی بیاورم".

در یکی از صنف های درسی، نویسنده از شاگردان می پرسد که در آینده می خواهند چه کاره شوند. ده نفر جواب می دهند، مدیر باغ وحش. به جواب پرسش او که کی تا حال باغ وحش را دیده، فقط یک دست بالا می شود. در صنف دیگری از شاگردان می پرسد آیا کسی از آن ها تا حال به چشم خود ماین را دیده؛ دست های نیم شاگردان صنف بلند می شود.

ویلمسن با تناقض های زندگی افغانستان آشنا است. در "سفر افغانی" می نویسد، برای هر آلمانی، "آلمان" یکی است، هر افغان اما "افغانستان" دیگر دارد. با اینهم تردید ندارد که بنویسد، در هیچ جای دیگر جهان میان جوانان این قدر شعور سیاسی ندیده است که در افغانستان. او در سفر خود به جز از آنچه که به کودک و جهان کودک ارتباط دارد، چیز های جالب دیگر را نیز ثبت می کند. دیپارتمنت ژرمانیستیک دانشگاه کابل برای او به این علت جالب بوده که او عکس های آلبرت انشتین، توماس من و هانا آرنت را آنجا می بیند بدون اینکه آثار شان در آنجا موجود باشد. او با خانم اروپایی روبرو می شود که ادعا می کند، کسی را در افغانستان ندیده که گرسنگی بکشد، و بلافاصله به ادامۀ حرف مدعی اضافه می کند، قریب پنجاه در صدر کودکان زیر پنج سال دچار سوءتغذی هستند. جواب مملو از حسرت معلم جوانی را می آورد که به پاسخ سوال او که، آیا زن دارد، گفته: آدم فقیر نه عروسی دارد ، نه فاتحه. حرف مدیر مکتب دخترانه را می نویسد که گفته بود، برای آن ها فقط یک متر دیوار کمک کنند تا دیوار های مکتب را بلند تر بسازند که مردها، دختران را هنگام ورزش دیده نتوانند.

حدود دو صد نقاشی انتخاب شده از میان انبوۀ نقاشی ها از یکسومحیط زندگی کودکان را معرفی می کند از جانب دیگر بیننده را به گمگوشه های ذهن و ضمیر آن ها رهنمون می گردد. افکار، ترس و اضطراب، زیبایی شناسی و آرزو های کودکان در این نقاشی ها گاه به وضاحت و گاهی پوشیده تصویر شده است. برای ویلمسن این نقاشی ها آثار شاهدان کوچکی است که خشونت و جنگ را با دقت و مراعات جزئیات بر روی کاغذ آورده اند. خطوط راست و مستقیم در نقاشی ها بیانگر غیبت نظم و سامان در زندگی بی سر و سامان کودکان است. نقاشی ها زبان ظاهراً نارسای کودک را تکمیل می کند و در پهلوی نامه ها، مکمل آینگی ضمیر افغان های خوردسال می گردد.

راجر ویلمسن در کتاب "بود، نبود"، آمار و ارقام در مورد کودکان ارائه می کند. در بارۀ نامه ها و نقاشی های کتاب توضیح می دهد، آن ها را تحلیل می کند. رابطۀ آن ها را با زندگی کودکان و نوجوانان تشریح می کند. تصوراتی را که کودکان ما از زندگی اروپایی ها دارند، در نامه ها و تصویر ها نشان می دهد. سر انجام می نویسد که این نامه ها برای بسیاری شاید کودکانه و ساده لوحانه باشد اما یک چیز را در آن ها می توان دید، این که صلح، پیش شرط اصلی تمام خوشبختی های دیگری است که در تصورات کودکان وجود دارد.

"بود، نبود" در انتشارات "فیشر فرلاگ" در فرانکفورت به چاپ رسیده و نویسنده و ناشر سهم خود و تمام عواید فروش آن را به "بنیاد زنان رضا کار افغان در آلمان" مساعدت می نماید.