رسیدن به آسمایی:  03.02.2009 ؛ نشر در آسمایی:  03.02.2009

نادیه قانع

 

خوابم یا بیدار ؟

 

عاشقم ،عاشق شبم

باخودم ، تنها خودم

همه در خواب ناز ، منی بیخواب

به دنبال تو

دنیا با تمام بزرگی و آدم هایش

ولی خورد وخالی

کوه های بلند قلعه و استوار

ولی بی پایان

دریا های وسیع وبر دار

ولی بی آب

وجایی خوابم را با تمام سایه های سیاه

ورنگارنگش بدوش گرفته

به دنبال تو

میدانم ، میدانم

که بیچاره شده ام

به تک درخت بی برگی می ماندم در زمستان

تنها ، لرزان ، اما ایستاده

آواز می خوانم در صالون ها

دگر سنگ ها هم جوابم نمی دهند

کوه ها دره ها از آواز هم خسته

ودریا چون اشک هایم خشکیده

حتی

حتی

پرنده گان آزاد هم

از آمدن بهار و جشن گل سرخ

سرود دل انگیز آغاز نمی کنند

اما من

خانه بدوش

به دنبال تو

قلب خنجر خورده ام زخم دارد تازه

با دهن باز

درست مثل وطنم

وزخمم زخم ناصور

در تاریکی شب ها

با تمام درخشندگی ستاره ها

ومن خاموش ،خاموش

زبان دار بی زبان

وطن دار بی وطن

شب وستاره بدست

به دنبال تو

میهن من

زیبا وطن ، لیلا وطن ، دادا وطن

شنیده ام بعد ازتاریکی روشنی است

وفردا هم روز خداست

شب یلدا را گذرانده

خوشه نور بدست گرفته

به امید فردا

به دنبال تو

 25/01/2009