رسیدن به آسمایی:07.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 07.07.2009
 

جاوید فرهاد

ارزش، ابطال پذیری و آسیب نگره های ادبی

بحث در باره ی مسایلی مانند: ارزش، ابطال و آسیب نگره های ادبی (نظریه های ادبی) از موارد مهم در حوزه ی ادبیات دانسته می شود.

مطرح کردن موارد ارزش نگره های ادبی، ابطال و آسیب های آن از شمار مهماتی است که کمتر به آن توجه می شود، و همین عدم توجه در زمینه مسایل ادبی سبب می شود که نگره های ما در زمینه های گوناگون ادبی- به ویژه در عرصه ی نقد- تحول نپذیرد و یا هم آسیب های نگره های متحجر سبب شود که راهی به سوی پیشرفت در زمینه ی ادبیات پدید نیاید.

ارایه و فهم نگره های ادبی با آن که از ویژه گی های مهم برای باروری درعرصه های ادبی پنداشته می شود، اما درذات این ویژه گی، آسیب هایی نیز وجود دارد که اگر به این آسیب پذیری ها آشنا نباشیم، به نوعی نگره زده گی مزمن در ادبیات مصاب می شویم و فهم ما از نگره های ادبی، به بی راهه می رود.

برای دستیابی به درک بهتر، بحث در باره ی این مساله را حول سه موضوع: "ارزش ، ابطال و آسیب نگره های ادبی" مطرح می کنم.

ارزش فهم نگره های ادبی:

ارزش فهم نگره های ادبی در این است که نخست از همه، ما را با رویکردهای جدید در حوزه ی ادبیات آشنا می سازد، این آشنایی افزون بر درک فردی ما از مقوله ها و نظریه های ادبی – نوع نگاه ما را نسبت به ادبیات متحول می کند و ظرفیت مقایسه ی جایگاه ادبی ما را در مقایسه با رویکرد های تازه، فراهم می سازد.

درک نگره های ادبی در بررسی و نقد آثار نیز سهم به سزا و ارزنده یی دارد و برای باروری ذهن آفرینشگر و مخاطب جدی ادبیات نیز موثر است، زیرا در این رویکرد دوسویه هم آفرینشگر با نظریه ها آشنا می شود و هم مخاطب با آگاهی گسترده تر به در ک روشن از ویژه گی های اثر می رسد.

2 - ابطال پذیری نگره های ادبی:

ابطال پذیری نگره های ادبی،مانند ابطال پذیری نگره ها درعرصه های دیگر،با تحول زمان شکل می گیرد.

هیچ نگره یی با توجه به بحث ابطال پذیری نظر یه ها،نمی تواند به حیث اصل ثابت باقی بماند.

نظریه ها با گذشت زمان و ایجاد تحول یا تغییر می کنند، یا به نوعی تجدید می شوند و یا هم باطل.

هرنگره یی در فرایند نگره پردازی- به ویژه در حوزه ی ادبیات- به حیث فرضیه مطرح می شود، وبا گذشت زمان و ایجاد تحول، فرایند تغییر، تجدید و یا ابطال را می گذراند و جای خود را به نگره های جدید ادبی می دهد.

ابطال پذیری نگره های ادبی در بستر تحول زمان، امر طبیعی است؛ چنانچه شکل گیری نظریه های جدید نیز امر طبیعی پنداشته می شود.

بنابراین، عدم توجه و نپذیرفتن مسأله باطل شدن نگره های ادبی، آسیب و تحجر را هم برای آفرینشگر و هم برای مخاطب به همراه دارد.

اما اندک نیستند شماری از کسانی که تا هنوز هم شعر را صرفاً سخن "مقفا" می دانند و تمام بینش هنری شان در ذات قافیه و ردیف خلاصه می شود. هنوز برداشت این گونه افراد، برداشت وابسته به قرن چهار هجری از شعر است و شناخت شان از شعر و عرصه های ادبی دیگر، تکراری، کهنه و مبتنی بر نگره های باطل در حوزه ی ادبیات است.

3 -  آسیب نگره های ادبی:

نگره های ادبی افزون بر ارزش هایش که در بحث نخست این نوشتار آمد، دارای آسیب هایی نیز است که در اینجا به گونه ی فشرده، به یکی - دو مورد مهم آن اشاره می شود.

یکی از آسیب های عمده ی نگره های ادبی، نظریه زده گی محض یا گیر ماندن در هجوم آن ها است که آفرینشگر و منتقد را دچار آشفته گی کرده و به نحوی آنها را وامیدارد تا هر آفرینش و نقد در حوزه ادبی را در چارچوب همین نگره ها (نظریه ها) تولید و بررسی کنند.

این آسیب، از یک سو خلاقیت و تنوع در آفرینش ادبی را زیر سوال می برد، و از جانب دیگر ظرفیت و روح آفرینشگر را در دایره ی آفرینش محدود می کند و فضای ابداع و نو آوری ها را از وی سلب می نماید.

آفرینش واقعی، محدوده پذیر نیست؛ اما اگر در دایره ی فرضیه های نظریه پردازی محصور شود، جریان آفرینش طبیعی را لطمه می زند و آن را از جذابیت دور می سازد.

با مثال ساده یی در زمینه ی شعر می خواهم آسیب گیر ماندن در نگره زده گی ادبی را واضح سازم:

اگر شاعری، پیش از مرحله ی سرایش به جابه جایی نظریه های ساختارگرایی، پساساختارگرایی، شالوده شکنی و نظریه های پست مدرنیستی در شعر بیندیشد و به این مسأله توجه کند که چی گونه  و با چه شیوه یی این نگره های مطرح را از روی اجبار وارد شعر کند، به کار مسخره یی متوسل خواهد شد، اما این ویژه گی ها اگر با توجه به تجربه ی طبیعی شاعر در شعر پس از مرحله ی آفرینش دست یاب شوند و مقوله سرایش به تبعیت از نگره های از پیش تعیین شده در شعر شکل نگرفته باشد، جریان طبیعی آفرینش با جذابیت و تأثیرگذاری بیشتر شکل خواهد گرفت.

بر شمردن آسیب نگره های ادبی در جریان آفرینش، به معنای عدم توجه یا عدم فراگیری نظریه ها یا نگره های ادبی نیست، بل آفرینش آمیخته با نظریه زده گی آسیبی است که خلاقیت اثر را "قبظ روح" می کند و در آفرینش ادبی چیزی جز کالبد باقی نمی ماند.