رسیدن به آسمایی: 11.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 12.09.2009

نورالله وثوق
 

سرنوشت رأی
.....................

رأی میهن


نهانکاریِ به هر سر سُرشد اینجا
خزف پیدا و پنهان دُر شد اینجا
قسم بر سرنوشت رأی میهن
که پُرخالی و خالی پُر شد اینجا
.......................

سخت بردند


چه رنجی مردمِ بدبخت بردند
که دزدان ره به تاج و تخت بردند
به آسانی نشاید سر درآورد
که اینان رأی ما را سخت بردند
.......................


خودبه خودی


زبس ما بی حساب و بی کتابیم
اسیر سنگرِ رنج و عذابیم
به هر بیگانه خویی خو گرفتیم
خودی را خود به خودی برنتابیم
..............


ناامیدی


بودعمری دلا درخون تپیدی
زهر درناامیدی راشنیدی
زدی خودرا به کرَّی هرچه گفتم
زخود دیدی هرآنچه را که دیدی
...........................

به جای گریه


کسی خنجر به مُشتِ کور و کر داد
به سامانِ زبونی بال و پرداد
گذشته کار ما ازآه و زاری
به جای گریه باید خنده سر داد
.....................


نمک و نمکدان


ندانستم خدا را کز چه دستی
تماشا کن که بودی و که هستی
به ریش تک تکِ یاران چه خندی
نمک خوردی ، نمکدان را شکستی
...................


چپه دوربین


درین خانه یکی محرم ندیدیم
د لی را با شما همدم ندیدیم
چه کس دارد سراغِ اهلِ رازی
که ما با چپه دوربین هم ندیدیم
..................


زخمِ آرزو


سوایِ محفلِ ماتم ندیدیم
به زخمِ آرزو مرهم ندیدیم
کجاشد پرچمِ آیینِ مردی؟
کزین یاران به غیرِ چم ندیدیم

....................


مگر آدم ندیدید؟


شما این صحنه ها را کم ندیدید
فقط مثلی که هرگز بَم ندیدید
صدایِ انفجارِ انتحاریست
که زاییده مگر آدم ندیدید؟
......................


خودسوزی


نفس ازچنگ ما در رفته دنیا
خبر در کوچه و در رفته دنیا
خودم راپ یش چشمت میدهم در
که دیگ صبر من سر رفته دنیا
.........................


بارِ فریاد


ز خاطر کی برم یادِ وطن را
ستانم از جفا دادِ وطن را
کشم تا آن سویِ معراجِ وجدان
به دوشم بارِ فریادِ وطن را
....................

۱۳۸۸/۶/۲۰