رسیدن: 11.05.2011 ؛ نشر : 12.05.2011 

رشاد وسا

اهدا به روا ن کاکای بزرگوارم استاد مین

 

جمال حقیقت

شهرک ما ز بس که نمناکست

دامن آن ز خشکی ها پاکست

شد ز باران قبای ما مرطوب

باد و باران سوار و ما مرکوب

شهر ما شهر باد و بارانست

آب در شهر ما فراوانست

ما مگر مرغکان دریاییم

که به خشکی دمی نیاساییم

آسمان رنگش آسمانی نیست

شهر ما شهر زندگانی نیست

منتظر تا بروز نوروزیم

هم به نوروز مثل دیروزیم

در بهاران هوایش افسرده

دل ما زین هوای او مرده

گر چنینست نوبهارانش

ای خوشا موسم زمستانش

2

دل من نیز آرزو دارد

میل صحرا و لب جو دارد

نیست از جوی و جر خبر اینجا

یا نشانی ز دشت و در اینجا

شهر با شهر بهم چسپیده

کوه غم بر سر من علطیده

همه جا سنگ و خشت و دیوارست

همه جا شهر و کوی و بازارست

آرزوها مگر که باطل بود

یا خر ما فتاده در گل بود

دوزخست این جهان مردم خوار

مایه یی رنج و غصه و آزار

بهر من دوزخست و دوزخیان

این جهان و خجسته مردم آن

*************

حیف اگر نوکر هوس باشم

حیف اگر صید این مگس باشم

نکنم تکیه بر جهان هرگز

نخرم شهد ازین دکان هرگز

3

کا ین عروس هزار دامادست

کاین یکی مشت خاک بربادست

سیر در باغ دل اگر با شد

خوشتر از سیر بحر و بر باشد

سیر در باغ دل نکو با شد

دل ما جایگاه او باشد

تو ز صورت بسوی معنا رو

تو ز چشمه بسوی دریا رو

یار تو گرچه نوجوان باشد

عاقبت پیر و ناتوان باشد

یار چون باغ و بوستان باشد

کز پی فصل گل خزان باشد

باغ هر سال نوجوان گردد

یار تو قامتش کمان گردد

حسن حق حسن سرمدی باشد

سرمدی حسن ایزدی باشد

دوستان زمین دورو باشند

همه در بند رنگ و بو باشند

4

دوستی خدا زرنگی نیست

جز طواف دلک تنگی نیست

عاشق چهره یی حقیقت باش

راهپیمای این طریقت باش

در ازل عهد با خدا بستم

از می ناب ازل سرمستم

ای «مین» دامن تو میگیرم

از غم دوری تو میمیرم



رشاد وسا دسامبر 2004

آلمان