20.12.2015

عارف پژمان

 

شب یلدا ورنگ پریدهٔ برف!

 ندیده بود کسی، جامهٔ دریده ی برف
نشسته زاغ به چشمان آرمیده ی برف!

به امتداد نگاهت، چو ابر ها رفتم
دوید بر سر راهم ، سحر، سپیده ی برف !

به جان تو ، شب یلدا زغصه ، آب شدم
کنار باغچه دیدم، قد خمیده ی برف !

نیامدی و گلت روی بالشم خشکید
پرید از لب مرجانی ام، نشیده ی برف !

بهای گوهر اعماق صخره ها ، چند است
کجا رود ، چه کند، شاخه تکیده ی برف!

نوشته ای که زمستان و غربتم، چون است :
پریده رنگ تر از اشک ناچکیدهٔ برف!

مگر که سلطنت دیو بهمن آخر شد
که قصهٔ گل سرخ است در قصیدهٔ برف!