17.03.1015

حمیرا نکهت دستگیرزاده

            زنی بر طراز شایسته سالاری

 سخنرانی در محفل صدمین سالروز پروین اعتصامی در شیراز

(مارچ سال ۲۰۰۶)

 

شادم که امروز،  در جلسه یی شرکت میکنم که به نام اختر چرخ ادب پروین اعتصامی دایر شده است.  شاعری که روزهای زیادی از سالهای کودکیم رابا حفظ شعر هایش سپری کرده ام و داستان دو محضرش را روی صحنه کوچک مکتب بازی کرده ام.  با پروین به مشکل انس گرفتم و شاید اگر علاقمندی بیش از حد پدرم به پروین نمیبود،  کمتر ممکن بود که در آن سن و سال شعر او را بخوانم

در خانه ما پروین حضور استثنایی بود.  در میان کتاب های شعر کتابخانه کوچک پدرم همه نامها مردانه بودند: حافظ،  سعدی،  مولانا، جامی و. . .   پروین اعتصامی.  پدرم معنی سخن پروین را میدانست و من نه،  وقتی من به دستور پدر شعر او را بلند بلند میخواندم پدر لذت میبرد و من نه.  کم کم به چند شعرش عادت کردم امروز که شاید 30-35سالی از آن روز گار میگذرد بلند بلند شعر او را میخوانم و لذت میبرم و پدر بزرگوارم را قدم بوس خدمتم که چراغ ادب را در خانه ذوق من افروخت.

پروین ادامه یک سنت در بهترین جهاتش است ؛ادامه محتوی کلاسیک در قالب های کلاسیک  با حفظ مهر و نشان آفرینشی و هویتی خود در خط سنتی پذیرفته شده شعر فارسی، به ویژه شعر تعلیمی درسر آغاز دورانی که این ژانر کم کم به فراموشی سپرده میشود و جایش رابه دوران شعر های پرخاشگر و عصیانی احتماعی خالی میکند، دورانی که در آن شاعر کسی را نصیحت نمیکند و  اندرز نمیدهد بلکه امر میکند و دستور میدهد.  پروین به قول شادروان دهخدا  دارای طبع ملایم است از این رو مخاطبین شعرش را به صبر و مدارا فرامیخواند و به مهرورزی، دلداری، همیاری و غمخواری رهنمونی میکند. شعر تعلیمی کارش برجسته ساختن صفت های  نیک و نکوهش اوصاف نادرست و ناپسند است واین هر دو نوع صفت  در متن یک فرهنگ شناخته شده اند.  در شعر تعلیمی تلاش بر

 پابرجایی ارزش های مثبت و ومصون نگهداشتن این ارزش ها از دستبرد قدرناشناسان آن است.  مهر، همدردی، ایثار،  دلسوزی صفاتی اند که به آسانی با کینه، دشمنی، آز، خودخواهی وخودرایی آسیب پذیر میشوند.  

پروین اعتصامی بیگمان سیمایی است ماندگار نه تنها در ادبیات کشور خودش که در ادبیات فارسی.  او در شعر به صداهای متعددی گلو میشود این تنوع درکار او،  او را نه در کنارمردان و نه در کنار  زنان که در کنار بزرگان شعر می نشاند، اما اگر این شاعر را از دیدگاه فراجنسیتی که بیشتر زبان ما به آن وابستگی دارد، بیرون کنیم آیا میتوانیم زنانگی را و  زن را در شعر او به گونه مشخص از ویژه گی های کار او بیابیم؟

 

در جستجوی سیمای زن در شعر او و زنانگی بیان او دیوان این ابر شاعر را ورق گردانی میکنیم:

 

1 -  زن و زنانگی در شعر پروین

بحث زن در ادبیات کهن سال ما هنوز، نو است.  بیان زنانه و زبان زنانه در ادبیات یک زبان،  اتفاقی نیست و نمیتواند به وسیله یک یا چند نفر پدید آید این بحث در ادبیات ملل دیگر پیامد  بحث های اجتماعی و سیاسی مصلحان اجتماعی بوده است که مجموعه یی از ریفورم ها را جهت بهبود  یک سیستم پشنهاد میکردند.

صحبت از زن و زنانگی در شعر و ادب جهان نیز عمر کوتاهی دارد.  در سال 1946 کتاب جنس دوم سیمون دوبوار  غوغای فراموش ناشدنیی را در اروپای به ظاهرا آراسته و متمدن به پا کرد.

ورجینیا ولف چون مصلح اجتماعی به سبب شناسیی عقب مانی زن در جامعه پرداخت و آنرا در آثارش بازتاب داد.  پروین از همین دیدگاه  به تمام  جامعه اش نگریست نه در یک بعد که در تمامی ابعاد.  کار ورجینیا وولف تاکید بر وارد آوردن تغییر در حیات زن بود.  اما پروین که در  دو سه شعرش تمام درد زن را بیان میکند و در تمامی اشعارش هر جا فرصتی را مناسب می یابد به شرح ناملایماتی که زن با آن مواجه است می پردازد تاکید بر رفع نابرابری ها ناراستی ها و کاستی ها به طور کل دارد .  این ناملایمات تا ازپرویزن  طبع ملایم پروین بیرون میایند بیشتر شایسته واکنش عاطفی میشوند تا بازتاب اجتماعی.

به این ترتیب نام ورجینیا ولف با ادبیات زنانه گره خورده است و نام پروین با شعر به طور کل.

نکته جالب توجه این است که در ادبیات جهان غرب این پیوسته رمان است که مسایل مهم اجتماعی را مطرح میکند و مباحث ادبی را بنیان میگذارد و به میان مینهد و در ادب ما شعر این رسالت و صد رسالت دیگر را به دوش می کشد.

پروین خود زن است، که با حمایت پدرش از تحصیلات خصوصی و مکتبی بهره مند میشود و این حمایت او را به دنیای شعر وادب روادید حضور میدهد.  ازدواج ناموفقش به او نشان میدهد  که با آنکه او از 7 سالگی شعر سروده است و  تحصیل و کمال دارد در جامعه از جایگاه متفاوتی برخوردار است و این صفات تمام امتیازاتی را که مرد در جامعه دارد به نام او نمیکند.  او با انکه در جامعه اش برای خود هویتی فراجنسیتی میسازد، زن باقی میماند.  اما چقدر این زن بودن در شعر او بازتاب می یابد؟ به این منظور نخست زن را در شعر او به نگرش میگیریم:

زنان شعر پروین:

زنانی که در شعر پروین می آیند گاه اشخاص حقیقی اند گاه فرضی، در ضمن او نماد هایی هم برای زن دارد که به کمک آن میتوان به نظر پروین در باره زن پی برد.

زنان حقیقی که زیاد هم یاد نشده اند یا از متون کلاسیک، تاریخ های سامی و ایرانی و اساطیر تاریخی و تاریخ های اساطیری ایرانی و سامی برگزیده شده اند: چون مادر موسی ومریم ولی زنان فرضی پروین نام های فراوان دارند: دختر یتیم، پیرزن کوژپشت،  مادر ،بیوه زن، همسر قاضی،

  پیر زن، عروس، زیبا صنم،  بانوی خیاط  و سخن گفتن تار و سوزن در دست او در شعر توانا و ناتوان که باز به رخی از زن روبروییم.  در شعر تهیدست دخترکی که به مهمانی میرود،  دختر بی مادر در شعر تیره بخت ونمایش نیم رخی  دیگری از زن که در همین شعر که مادر اندر است. از میان این زنان که داستان های فراوانی به آنها بسته اند، مادر و دختر یتیم بار بار تکرارمیشوند.  مادر همان صفات همیشگی، شناخته شده و پذیرفته شده سنت واخلاق ما را دارد و یتیم تمام صفت های وارد در ذهنیت عامه و شعر را، به در جه دوم فضای شعر او را   پیر زن پر میکند، عروس و صنم که از جلوه های نادر دارند در برجسته سازی فقر، نا برابری، زشتی و تن پروری یاد میشوند.  پروین زن رادر نماد های برگزیده، درگفتگو های ساده و بی تکلف   اشیا و پدیده ها  باز می نمایاند.  

ازآنجاییکه زبان فارسی زبان فرا جنسی است، یعنی واژه ها در آن جنسیت ندارند وما تقسیم بندی مونث و مذکر رابرای واژه نداریم؛ در برخی از قصه ها مانند قصه رفوگر که با سوزن به گفتگو می پردازد، دانسته نمیشود که رفوگر زن است یا مرد :

            گفت سوزن با رفوگر وقت شام

            شب شد و کارت نشد آخر تمام

            گه زبون گردیدم و گه ناتوان

             گه شکستم گه خمیدم چون کمان

از پاسخ رفوگر به سوزن میتوان حدس زد که رفوگر مرد است نه زن:

گفت در پاسخ رفوگر کای رفیق

نیست هر رهپوی از اهل طریق

واژه های چون رفیق و اهل طریق به گونه مرموزی داخل حوزه فرهنگ واژگانی مردانه شده اند و تا امروز در هر سه کشور فارسی زبان این کلمه ها بیان پذیرفته شده مردانه را میرسانند.  (در بخش بیان زنانه در این مورد بیشتر خواهم گفت. )  شعر بلند زن در ایران در حقیقت تریبیون پروین در باره زن است و همه آنچه را که وولف با جزییات در نوشته هایش بیان میکند با ایجاز در این شعر میتوان یافت اما در متن متفاوت:

کس چو زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد

کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود

اگر وولف میبود در اینجا به چرا و چگونگی منزل کردن در سیاهی و قربانی شدن در معبد سالوس می پرداخت و: 

در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت

در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود

داد خواهی های زن میماند عمری بیجواب

آشکارا بود این بیداد پنهانی نبود

کس کسان را جامه و چوب شبانی بود و لیک

در نهاد جمله گرگی بود و چوپانی نبود

از برای زن به میدان فراخ زندگی

سرنوشت و قسمتی جز تنگ میدانی نبود

نور دانش را زچشم زن نهان میداشتند

این ندانستن  زپستی و گرانجانی نبود

میوه های دکه دانش فراوان بود لیک

بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

وولف با چندین اثر همین ها را بیان کرده و پروین در یک شعر صد درد را بر شمرده .او در جایی با وولف در نبود و کمبود زمینه و امکان برابر برای زن و مرد در فراگیری دانش، سهم گیری در حیات اجتماعی –سیاسی نزدیک میشود و در جاهای دیگر با استوارت میل و عده دیگر در اخلاق گرایی و سنت پالایی.  در سراسرهمین شعر  کمبود و نبود برابر زمینه برای زنان تک تک بر شمرده میشود،  اما در شعرهای دیگر  زن شعر او فرشته خو و فرشته صفت است صفتی که زنانی چون وولف و کرافت با آن ناسازگار اند.  به عقیده این دو، این نظریه زن را موجود مطیع، وابسته و غیر فعال معرفی میکند، اما پروین در همین سیما از زن در پی کشف پویایی و کار آیی زن و بیان این تواتمندی است که بهترین  نمونه آن شعر دو محضر است.  او در این شعر و شعر های مشابه می کوشد نقش زن کدبانو را در سازماندهی، اداره و برقراری نظم یک سیستم پیچیده چند پهلو که خانه و خانواده است، بر جسته سازد.  این نقش از بس در جامعه من و پروین برای زن طبیعی است، انجام آن نه برای زن افتخاری است و نه به دیده دیگران کاری.  بالا کشیدن این امور تا سرحد کار با تاکید بر اثرات اجتماعی آن خود امر مهمی ست که پروین به آن بار بار می پردازد اما با احتیاط از کنار عرف و عادات رد میشود با احترام به سنن سخن میگوید، گویی میخواهد بی آنکه چیزی را خراب کند، آن چیز خراب را بدل به خوب کند.  پروین در این شعر، بعد از آنکه یک نوع نگرش حاکم را از زبان قاضی بیان میدارد.  او را در خانه تنها میگذارد و او را در جریان اموری قرار میدهد که بی صدا توسط زن اجرا میشوند و به نظر  قاضی کمرنگ و بی ارزش می آیند او بعد از روبرو شدن با روبرو شده به دشواری های عدیده  به کارآیی زن پی میبرد.  قاضی کشمیر مردیست که خود را مهم میداند و فکر میکند که مرکز جهان است و اگر او نباشد نظم جهان بر هم میخورد در حالی که همسرش در خانه مصرف کننده و به هدر دهنده زحمات شبا روزی اوست و هیچ موثریتی ندارد.  داستان از زبان راوی چنین آغاز میگردد:

 

                          قاضیی کشمییر ز محضر  شامگاه

                          رفت سوی خانه با حال تباه

                          هر کجا در دید بر دیوار زد

                            بانگ بر دربان و خدمتگار زد

 

خلاصه بعد از آنکه کودکان را با سیلی و مشت میراند و حرف های سخت و نا هموار بر زبان می آورد، خطاب به همسرش میگوید:

                          

                              تو زسرد و گرم گیتی بی خبر

                              من گرفتار هزاران شور و شر

                               تو غنودی من دویدم روز و شب

                              کاستم من تو فزودی ای عجب!

                               تو شدی دمساز با پیوند و دوست

                              چرخ روز صد ره از من کند پوست

                              ناگواری ها مرا برد از میان

                               تو غنودی در حریر و پرنیان

                               تو نشستی تا بیارندت زدر

                               ما بیاوردیم با خون جگر

 

و بعد از این بیانیه مفصل تصمیم اش را چنین ابلاغ میدارد:

 

                               بعد از ین نی پیروم نه پیشوا

                                چون تو اندر خانه خواهم کرد جا

                                چون تو خواهم بود پاک از هر حساب

                                جز حساب سیر و گشت و خورد و خواب

 

پروین این حرف ها را نه از زبان یک مرد معمولی جامعه که از زبان قاضی شهر که کلید دانش و فضل روز در دست اوست و در سیستم ارزیابی  اجتماعی ارزش فراوان دارد  و نمونه اعلای آگاهی بر چون و چند هاست و ادعای پیشوایی دارد؛ بیان میکند تا نشان دهد که این دید   از کجا ها آب میخورد وتا کجا ها ره برده است.  گمان میکنم اگر ورجینیا وولف یا مری والنسن کرافت به جای پروین اعتصامی میبودند، ادامه این داستان را با فرستادن همسر در محضر پی میگرفتند تا نشان دهند که زن نیز میتواند از عهده آنچه  که مرد در محضر انجام میدهد و به خاطر انجام دادن آن به خود میبالد؛ به بهترین وجه برآید.  اما پروین زن را در همان وظایف خانگی اش برجسته می سازد و بر این بنا وظایف  را به مرد، مرد قاضی که نظم یک شهر را و نبض رابطه های افراد یک جامعه را در دست دارد و شهر به رای و تصمیمش نظر دوخته اند؛ می سپارد و خود بیرون میرود.  راوی قاضی را با دشواری  تصمیم گیری در امور خانه تا جایی رو به رو میکند که خواننده ناتوانی قاضی   را در حل و فصل این دشواری ها لحظه به لحظه احساس کند و انگاه میگوید:

 

                                   دید قاضی خانه پر شور و شر است

                                   محضر است اما دگرگون محضر است

 

حال که ذهن راوی از سوی خواننده مطمین است با احتیاط لازم  به زن فرصت حرف زدن میدهد:

 

                                  تو بسی گفتی زکار خویشتن

                                 من نگفتم هیچ و دیدی کار من

                                 من کنم صد شعله در یک دم خموش

                                 گاه دستم گاه چشمم گاه گوش

 

راوی در ختم داستان دوباره ظاهر میشود و آنگاه بی آنکه بخواهد نقش ها را تبدیل کند فضا را و یا رسم و عنعنه را تغییر دهد، در همان سیستم قراردادی به شرح ارزش و اهمیت زن می پردازد و آن در سطح اینکه زن و کار او نباید نادیده گرفته شود:

 

                                هر که بینی رشته ای دارد به دست

                                هر کجا راهیست رهپویش هست

 

پروین در اندیشه مهم ساختن موقعیت و موقفیست که زن دارد، اما چهره هایی چون ولف، کرافت و دوبوار میخواهند این وضع را برهم  زنند و علیه آن قد علم کنند.   دوبوار این موقیعت را طبیعی نمیداند و به این نظر است که وابسته به یک فرهنگ است که زن در آن درجه دو میشود و یا به او کمتر بها داده میشود اما زن در شعر پروین به طور طبیعی مادر است که خود را وقف فرزند،  کانون خانواده، خانه و وطن میکند. در شعر فرشته انس میخوانیم:

 

                                 در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست

                                 در آن وجود که دل مرد مرده است روان

                                 اگر فلاتن و سقراط بوده اند بزرگ

                                  بزرگ بوده پرستار خردیی ایشان

                                 به گاهواره مادر به کودکی بس خفت

                                 سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان

                                حدیث مهر کجا خواند طفل بی مادر

                                 نظام و امن کجا یافت ملک بی سلطان

                                 همیشه دختر امروز مادر فرداست

                                 ز مادر است میسر بزرگیی پسران!

 

در همین شعر آگاهی و فضیلت را بهترین زیور برای زن میداند :

 

                                 زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید

                                 فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان

                               برای گردن و دست زن نیکو پروین

                               سزاست گوهر د انش نه گوهر الوان

 

2- همسویی با استوارت میل:

 

جایی که به اعتقاد من  به نظریات استورات میل نزدیک میشود، شعر های است که پروین به موضوعات مهم جامعه می پردازد و سیستم دولتی و حکومتی را انتقاد میکند و بر شیوه رایج و متداول آن بر می آشوبد.  شعر های مست و محتسب، دیوانه و زنجیر، صاعقه ما ستم اغنیاست، اشک یتیم، اندوه فقرا و چند شعر دیگر پروین را در گیر مسایل بسیار مهم و حیاتی نشان میدهد که مساله زن شاید یکی از آن جمله باشد نه تمام دغدغه او.

 

استورات میل بزرگترین لذات را لذات فکری میداند و پست ترین لذات را لذاتی که از حواس بر میایند.

سوزان مولر آکین از قول میل مینویسد که گسترش اخلاقیات انسان او را به بزرگترین سعادت ها هدایت میکند.  میل به این باور است که رشد توانایی فکری و اخلاقی افراد منتج به پیشرفت سیاسی، اجتماعی جامعه میشود.  پیش شرط رشد توانایی فکری و اخلاقیی افراد یک جامعه به نظر میل آزادیست که به وسیله آن افراد میتوانند به پرورش استعداد های شان بپردازند.  شبه این نظر را در سراسر دیوان پروین به آسانی میتوان یافت. پروین معتقد به تغییرات  اجتماعی است به سیستم ارجحیت  نه تغییرات سیستماتیک. او در جامعه یی که در آن فقر غوغا میکند از آزادی زن حرف نمیزند، در جامعه یی که فساد اداری عرصه را بر بیچارگان تنگ و تنگتر میکند، در باب  نظریه فیمینیستی  داد سخن نمیدهد این جامعه به نظر این ابر بانو باید از پای بست بِه شود و او نه خواجه است که در فکر نقش ایوان باشد! وقتی شعر ای رنجبر را میخوانیم، او را مصلح اجتماعی میابیم. او فقر را از کودک تا پیر زن و فساد را از قاضی و محتسب تا شاه و سلطان گسترده میبیند و علاج آنرا در کسب دانش در رشد فکری، دردرایت و کفایت و در یک سیستم اخلاقی برتر می جوید:

 

                            تو مردمی و دولت مردم فضیلت است

                            تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست

یا:

 

            تا به کی کودنی و مستی و خود رایی

            تا به کودکی و مستی و نادانی

            عقل آموخت به هر کارگری کاری

            او چو استاد شد و ما چو دبستانی

 

یا :

                       دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی

                        این  درد با مباحثه درمان نمیشود

 

 

پروین اعتصامی به زن و رنج می پردازد و آنرا بیان میدارد اما نه به آن شیوه که در جهان به روزگار معمول بوده است.  بلکه به شیوه ویژهء خود.  زن در شعر او هر یک به نوعی بیانگر گوشه یی از حیات اجتماعی زن در آن روز گار است و هم نشانده  موقف و ارزش زن در زمان او،  در زمانی که خودِ پروین نیز از محدود زنانیست که از زمینه های تدریس عمومیت نیافته بهره برده است و از اندک شمار زنانیست که کار میکنند.  در شعر او میتوان سیمای واقعی زن  آن روزگار را دید و بر جسته ترین دشوارهایش را از زبان او شنید.

 

 

2- زنانگی در شعر او

 

در ادبیات به ویژه شعر فارسی –دری  بیان زنانه ظاهراً با فروغ فرخزاد شروع میشود، بیان زنانه در این معنی یعنی بیان عواطف و احساسات زنانه که از پرویزن ذهن و روان زن میگذرد و شعر میشود.  این برجستگی کار فروغ است و اما آیا فقط همین را میتوان زنانگی در شعر نامید؟ زنانگی در اصل جنس شاید اما بیان زنانه در همین خلاصه نمیگردد.  رویه های دیگر این بیان نیز در شعر فروغ و دیگر شاعران زن بازتاب یافته است. مادرانگی در شعر فروغ وقتی شاخه نورس گندم را شیر میدهد یا در غزل های بانوی غزل فارسی سیمین بهبهانی.  در سروده های این شاعران به گوناگونی بیان زنانه و روان زنانه در شعر مواجه میشویم.

 

در زبان گفتار زبان به لایه های دقیق تری تقسیم شده است. در  یک رده بندی استوار بر جنسیت به زبان مردانه و زبان زنانه روبرو میشویم و زبان  اقشار  گوناگون اجتماعی ما را به تقسیم بندی های عدیده دیگری آشنا خواهد کرد هر قشر فرهنگ واژگانی خود را دارد که به مجرد به سخن آمدن شخص  میتوان حدس زد که به کدام گروه اجتماعی  متعلق است. این حدس شاید صد در صد درست نباشد اما همیشه نزدیک به یقین است.

 

در زبان روز مره حوادث روزمره در هر زبانی شکل همان زبان را به خود میگیرند مثلا قصه افتادن زنی بر روی جاده از زبان یک مرد و همان قصه از زبان یک زن با فرهنگ واژگانی خاص و روان  و ذهن ویژه این  دو جنس صورت میگیرد قصه گوی مرد بیشتر عنیت گرا، گزارشگر ,عقلی و کلی گرا است قصه پرداز زن این حادثه را جدا از خود قصه نمیکند او بیانگر احساسات خود ،اثر حادثه بر خود و دیگران، پرداختن به جزییات حادثه، احتمال اتفاق افتادن حوادث دیگر در همان لحظه بر اثراین حادثه و پیش زمینه های قصه است. این خود یک نوع زنانگیی بیان است زیرا ویژه زن است. زیرا زن یک حادثه را نه  آنطور ببیند و بازتاب میدهد که یک مرد.

 

عنصر دوم در بیان زنانه در زبان محاوره استفاده از واژه هایست که به مردانه و زنانه تقسیم شده اند که در قسمت نخست به آن اشاره رفت. مثلا کمتر زن دیگر را رفیق یا رفیقه خطاب میکند یا واژه های چون امر بفرمایید ، قربان ، صاحب محترم ، عرض کنم که،و یژه مردان شده اند به همین ترتیب واژه ها و عباراتی است که مردان آنها را خاص زنان میپندارند و گویی  دریک  قرار داد نامرعی زبان زنانه و مردانه هریک واژه هاییرا برگزیده اند تا با استفاده از آن مهر جنسیت بر آن بزنند.

 

پروین قسمتی از شعر ها ی خود را میسوزاند این شعر ها آیا در آن زمان از بیان زنانه برخودار بوده اند؟ آیا به این سبب جنجال بر انگیز بوده اند؟ آیا بازتاب عواطف زنانه اوبوده اند که با مقام و موقف اجتماعی خود او و پدرش ناسازگار می آمده؟ نمی دانیم. اما در یک دو شعر تغزلی همان زبان مسلط نوشتاری جنس گریز را می یابیم.   گفتم زبان مسلط نوشتاری و نه زبان مردانه زیرا که اکثریت نویسندگان و شاعران به نام این زبان مردان اند و آنها بی هیچ مرد مداری به ادبیات پرداخته اند، البته نمیتوانستند جدا از آنچه هستند، بیندیشند یا بنویسند. به این ترتیب زبان  معیاری نوشتاری که سده ها بر ادبیات ما سلطه میراند  شکل میگیرد که به طور طبیعی یک زبان فرا جنسیتی است همانطور که اکثریت متون دینی و منشور ملل متحد و بیشترین بخش قطع نامه ها و اسناد بین المللی- که میتواند پهلو های مردانه و زنانه داشته باشد این زبان زبان رسمی و نوشتاریست و آن دیگر که یاد کردیم زبان گفتاری و محاوره با تمام تنوعش. که بد نیست یاد کنم که ما به این رخ زبان کم تر پرداخته ایم.

 

شعر میتواند خصوصیات ذهنی شاعر را به واژه تبدیل کند وقتی پروین میگوید

 

 

                              بی روی دوست دوش شب ما سحر نداشت   

                              سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت

                             مهر بلند چهره زخاور نمی نمود

                             ماه از حصار چرخ سر باختر نداشت

                             پروانه جز به شوق، در آتش نمی گداخت

                             میدید شعله در سر و پروای سر نداشت

 

در این شعر اگر واژه های دوست مهر ماه پروانه و یا حتی تنها همین واژه دوست از نگاه گرامر مونث یا مذکر شناخته میشد کافی بود تا بگوییم که پروین شعر زنانه یا مردانه میگوید اما در این بیان فراجنسیتی که دوست به همان آسانی که میتواند  مرد یا زن معنی بدهد، خدا نیز معنی میدهد به مشکل تشخیص جنس بر میخوریم. اما در شعر های پروین به طور کل  نوعی زنانگی را میتوان یافت و آن همان انتقال خصوصیات زبان محاوره زنانه در داستان پردازی های اوست آنقدر به جزییات توجه دارد که در اطراف او همه چیز چشم دارد،  حس دارد،  میشنود و، میبیند. در شعر پروین یک هستیی سخن گو در جریان است سوزن با تار در دست بانو به گفتگو می پردازد، سوزن رفوگر با رفوگر به قصه می آید، امید با نا امیدی به بحث مینشیند دیگ و هرکاره با هم در آشپزخانه اختلاط میکنند. اینها عناصری اند که در ذهن زنانه او زمینه های طرح مسایل مهم و ارزشمند اجتماعی میشوند.

 

در شعر هیچ شاعری وفور این همه سخنران نیست. داستان های بلند ادبیات حماسی و عشقی عرفانی ما و سایر شعر های که در آن صنعت سوال و جواب به کار رفته، نه این بیان را دارند واین ویژگی های بیانی را. این ها ویژه پروین اند. وقتی حافظ مثلا میگوید :

 

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب روست او از راه دیگر آید

 

گفتگوی است داستانی در حوزه منطق شعر پروین منطق داستان را داخل حوزه شعر میکند و گفته ها را چنین می چیند که داستان از امتیازات بیان شعری بهره برد.

 

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

 

در این شعر منطق منطق داستان است: محتسب، مست، راه، گریبان همه وجود عینی دارند اما استفاده از بیان کنایی زنانه گریبان گرفتتن را از معنی اولی بیرون میکند در حالیکه ماه شدن و برآمدن و راه بر خیال بستن و شب رو بودن خیال و راه دیگر دانستنش شعر اند که داستان شده اند.

هموار نبودن راه و سایر ترکیب ها به آسانی در ذهن ما معنی دیگری کسب میکنند که شاعر اراده کرده است نه معنی حقیقی خودشان.

 

زنان به طور خود به خودی و یا قرار دادی به خاطر موقف های نابرابر اجتماعی دارای زبان کنایی اند کنایه در بیان و زبان زنانه نقش اصلی و مرکزی دارد. مردان دارای بیان مستقیم تراند که زنان گاه خود به خود و گاه اجباراً از آن فاصله میگیرند.

 

باری از ین دیدگاه نوعی زنانگی را در شعر او میتوان یافت اما اینکه مردم پروین را مرد پنداشته بودند و او مجبور میشود با شعری این معما را از پرده بیرون کشد نه به سبب بیان و زبان اوست آنطور که گفته میشود، بلکه بیشتر به خاطر حضور او در جامعه یی است که در آن زنان کمتر و اندک مجال حضور دارند آنهم حضوری به این برازندگی و برجستگی در زمانی که اذن حضور خاصه مردان است.

 

پروین اگر بیان آنچنان زنانه که منتقدین شعر هایش انتظار دارند، ندارد از آن است که او شاعر شعر اجتماعی است. شعر پروین تربیون سخنرانی های اوست که از هنر بیان بهترین و بیشترین بهره را برده است. من پروین من فردی نیست اگر چنین میبود، این انتقاد را بر او وارد میکردیم که فردیت او در جنس دیگری چنان در آمیخته که قابل تشخیص نیست از سوی دیگر پروین رتبه زن و مرد را چون ناصر خسرو به خرد و دانش وابسته میبیند.  گفته سیمیون دوبوار را امانت میگیرم تا بگویم که او از دور و از بالا به این دو جنس می نگرد و راجع به آنها به سخن می گراید. میخواهم این مختصر را با جملاتی از سیمین بهبهانی در باره پروین اعتصامی به پایان ببرم:

 

"بیگمان، پروین زهره روشن منظومه ادبیات معاصر است که از خورشید دیرین سال نور میگیرد. او شاعری است که انسانیت را سروده است. گستره تخیل پروین جولانگاه شخصیت های خیالی اوست.  او در قالب این شخصیت ها نفوذ میکند، از دریچه چشم آنها میبیند، از زبان آنها سخن میگوید، با دل آنها احساس میکند و خواسته ها و ساخته های خود را در وجود آنها متمرکز و فعال میخواهد. "

 

و من از شما تشکر میکنم.  صد سالگی پروین بر ادب و زبان فارسی زبانان مبارک باد و اختر نامش در سپهر زبان و ادب فارسی دری رخشنده!