متن استعفاء نامهء سميع حامد از انجمن قلم افغانستان

از بنيادگذاري انجمن قلم افغانستان نزديک به پنج سال ميگذرد: تا يک سال و ماهي پيش اعضاي اصلي اين انجمن يک مدير اداري ؛ چهار چوکيدار و يک پشک بودند. در مدت بيشتر از سه سال يک برگ در اين انجمن چاپ نشد ...بيشتر از سه برنامهء کوچک شعر برگذار نشد...فقط يک بار يک کارگاه شعر يک روزه براي يک تن از دانشجويان برگزار شد. يکي از چوکيداران ميگويد :از بس انجمن قلم خالي خالي بود ما هميشه تشويش داشتيم که دفتر ازبين ميرود و ما معاش خود را از دست ميدهيم. انجمن قلم افغانستان تا يک سال پيش حتا لوحه و مهر نداشت. من دوسال پيش که آمدم از چوکيدار پرسيدم : آيا اينجا کسي مي آيد؟ گفت مدير اداري گاه گاه مي آيد و يگان شب هم آقاي فلان براي فلان کردن با فلان مي آيد. گفتم : آيا گاهي نويسنده يي اينجا آمده است؟ گفت : يک روز يک نفر آمد يک مجله در دستش بود – شايد نويسنده بود - .
پرسيدم :چه ميگفت ؟ گفت : کناراب رفت!
نود و نه در صد نويسنده گان نشاني انجمن قلم افغانستان را بلد نبودند.
نخستين همايش براي بنيادگذاري انجمن قلم افغانستان به دعوت شخصي من در هوتل زنبق با حضور دو نماينده از انجمن جهاني قلم برگذار شد ( من عضو انجمن قلم دانمارک بودم ). من در آن زمان تمام نويسنده گاني را که در کابل بودند دعوت کردم و پس از تشريح انجمن جهاني قلم براي شان گفتم : اين شما و اين هم PEN international ...دريچهء ادبيات افغانستان به سوي جهان باز ميشود...خود تصميم بگيريد ...گروه تدارک ساخته شد: اين گروه متشکل از 21 تن بود. گروه تدارک وظيفهء داشت تا :
1. با تمام نويسنده گان تماس بگيرد
2. نويسنده گان رابراي عضويت در قلم ثبت نام کند
3. پيش نويس آيين نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کند
4. زمينه را براي مجمع عمومي فراهم کند
من با گروه تدارک چندين نشست ديگر داشتم و تمام هزينه هاي اين نشست ها را خود پرداختم.
انجمن قلم ناروي يک ساختمان قشنگ دو طبقه را در قلعهء فتح الله براي انجمن قلم افغانستان کرايه گرفت.
پس از شش ماه از دانمارک برگشتم و رفتم انجمن قلم افغانستان: فقط ساختمان انجمن قلم افغانستان فعال بود! از چوکيداران پرسيدم که آيا کسي اينجا نمي آيد؟ گفتند نه! با دوستان گروه تدارک تماس گرفتم...پشتون گفت تاجيک ها ما را نميخواهند و تاجيک گفت پشتون ها ميگويند ما بايد در انجمن قلم افغانستان اکثريت باشيم...گفتم : آيا اين موضوعات را در نشست هاي گروه تدارک مطرح کردند...گفتند نه اصلا نشستي صورت نگرفته است! شنيده ايم فلان به بهمان چنين گفته است...
بارديگر دوستان را دعوت کردم...گفتم در انجمن قلم افغانستان پشتون و تاجيک و هزاره و ازبک مطرح نيست ...ادبيات پشتو و فارسي و ترکي و...مطرح است : خالد نويسا پشتون است اما فارسي مينويسد...شايد نويسنده يي تاجيک يا ترک است و پشتو مينويسد...
از چهار کاري که به گروه تدارک سپرده شده بود هيچ يک نشده بود...
ساختاري براي انجمن قلم افغانستان تنظيم کردم :
بر بنياد اين ساختار :
انجمن قلم افغانستان سه بخش دارد:
1. بخش ادبيات پشتو
2. بخش ادبيات فارسي دري
3. بخش ادبيات ترکي و ديگر زبان ها ( اينجا يک پرانتز بود و آن اين که اگر در هر زبان بيشتر از صد نويسندهء آفرينشي ثبت نام شود بخش مستقل ميشود )

هر بخش ساختار مستقل داشت و متشکل بود از:
1. اعضا
2. گروه دبيران :
گروه دبيران پنج تن بودند و با انتخابات سري و مستقيم اعضا براي يک سال برگزيده ميشدند.
3. مسوول بخش : از سوي گروه دبيران انتخاب ميشد.
بعد پنج تن گروه دبيران هر بخش با هم پانزده تن اعضاي گروه اجراييه انجمن قلم افغانستان را ميساختند.
مسوولين هر بخش به گونهء دوره يي ( هر يک براي يک ربع سال ) مسوول عمومي انجمن قلم افغانستان ميبودند. آري! در يک سال تمام زبان ها فرصت تمثيل مسووليت عمومي انجمن قلم افغانستان را داشتند.
کمک هاي مالي بايد به سه بخش مساوي تقسيم ميشد و هر سه بخش بر بنياد آن برنامهء فعاليت هاي خود را ميساختند.
براي استوار شدن ساختار مالي- اداري انجمن دبيرخانه يي ساخته شد: پيشنهاد من اين بود که مسوول اداري بايد بر زبان انگليسي و مديريت اداري کاملا آشنا باشد و مصاحبهء وي نه از سوي گروه تدارک که از سوي کميتهء ناروي صورت گيرد تا فردي متخصص استخدام شود.
خانم صفيه صديقي نزد من آمد و گفت حاضر است دراين پست کار کند. از آنجا که خوب انگليسي ميدانست و تجربهء اداري نيز داشت پذيرفتم اما خانم صديقي يک شرط ديگر گذاشت و رد شد:
ميخواست منزل دوم انجمن قلم را برايش بدهيم تا خانهء شخصي او باشد! براي انجمن قلم دو اتاق باقي ميماند!!!!
شمار زيادي از دوستان را دعوت کرديم و سه گروه دبيران اضطراري ساختيم. پانزده تن گروه اجرايي اضطراري انجمن قلم افغانستان برگزيده شدند و وظيفه گرفتند تا :
:
1. با تمام نويسنده گان تماس بگيرند
2. نويسنده گان رابراي عضويت در قلم ثبت نام کنند
3. پيش نويس آيين نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کنند
4. زمينه را براي مجمع عمومي فراهم کنند
( همان کار قديمي گروه اجرايي )
پرتو نادري مسوول بخش فارسي دري شد و مسوول نوبتي انجمن قلم افغانستان...عزيزالله نهفته نيز مسوول مالي –اداري انتخاب شد...
سرشار از شادماني و پيروزي برگشتم دانمارک...ماه ها بعد آمدم کابل و رفتم انجمن قلم افغانستان :
هيچ اتفاقي جز چند سفر خارجي نيفتاده بود...عزيزالله نهفته بيچاره مانده بود و چهار چوکيدار و يک پشک... در اين مدت انجمن قلم افغانستان يک کار مهم کرده بود که کارستاني بود : دو اتاق از مجموع پنج اتاق را به يک دفتر ديگر کرايه داده بود !!!! براي دوستان گفتم من منتظر بودم که کارهاي شما آنقدر پيشرفت کرده باشد که بگوييد : يک ساختمان تازه با اتاق هاي بيشتر ميخواهيم اما برعکس...
در اين مدت عتيق رحيمي عزيز دست اندرکار پروژه يي بزرگ براي ساختن « خانه ء انتشارات » براي انجمن قلم افغانستان بود...آنقدر به انجمن قلم افغانستان رفت که خسته شد واز آن همکاري دست کشيد...
ديدم که هنوز اين انجمن ظرفيت آن کاربزرگ را ندارد...انجمن قلم ناروي هزينه يي را در اختيار انجمن گذاشت تا کم از کم چند کتاب چاپ کند...
رييس هاي گويته انستيتوت و مرگز فرهنگي فرانسه را در نسشت گروه اجرايي دعوت کردم...
براي رييس گويته انستيتوت گفتم که شما کتاب هاي خوبي را براي ترجمه انتخاب ميکنيد اما ترجمه ها
« چتيات » هستند. انجمن قلم افغانستان يک گروه ويرايش ميسازد ...شما پس از اين کتاب هاي تان را اينجا بفرستيد...رييس گويته انستيتوت گفت : نه تنها پس از اين تمام کتاب هارا براي انجمن قلم افغانستان ميفرستيم که همان کتاب هاي چاپ شده را نيز از نو چاپ ميکنيم...يک چک چک! هم خدمت به ادبيات هم يک مدرک درآمد براي انجمن قلم افغانستان!
رييس مرکز فرهنگي فرانسه تعهد کرد که براي هميشه سالانه پنج هزار دالر براي چاپ مجلهء قلم ميدهند...
کانادا فند هم پنچ هزار دالر براي کتابخانهء انجمن هديه کرد.
گروه اجرايي اضطراري تصميم گرفت تا:
:
1. با تمام نويسنده گان تماس بگيرند
2. نويسنده گان رابراي عضويت در قلم ثبت نام کنند
3. پيش نويس آيين نامهء انجمن قلم افغانستان را آماده کنند
4. زمينه را براي مجمع عمومي فراهم کنند
( همان کار قديمي گروه اجرايي )
5. گروه ترجمه و ويرايش را بسازد تا با گويته انستيتوت کار کند...
6. مجلهء قلم را آماده سازد...
7. فهرست کتاب ها را براي خريداري آماده کند...
نهفتهء عزير ازعدم همکاري گروه اجرايي بسيار خسته شده بود و استعفا داد...
در مجلس تاکيد شد که لوحهء سر دروازه براي انجمن قلم افغانستان فرمايش داده شود!!!!
با شادماني برگشتم دانمارک ...البته در تمام اين مدت با وجود اين که انجمن بين المللي قلم حاضر بود تمام هزينه هاي سفر و حضر مرا بپردازد نپذيرفتم و تمام مصرف هاي خود و نشست هاي انجمن را ( به شمول تکت هواپيما ) خود ميپرداختم...
پس از چند ماه هيچ اتفاقي نيفتاد ...انجمن بين المللي قلم تصميم گرفت کمک خود را براي انجمن قلم افغانستان قطع کند و در اين زمينه اي ميلي فرستاد.
برادرم و حيد وارسته رييس عمومي موسسهء AREA يکي از بزرگترين انجو هاي افغانستان و رييس Open Media Fund for Afghanistan بود...من او را مجبور به استعفا کردم تا براي نجات انجمن قلم افغانستان در پست عزيزالله نهفته کار کند...
خود نيز با پرداخت ماهانه هزار دالر قرباني براي يک ماموريت سه ماهه به افغانستان آمدم . شفيق پيام و ژکفر حسيني از مزار آمدند بدون حق الزحمه با نبي صلاحي شب و روز تلاش کردند...
از تمام کار هايي که براي گروه اجراييه سپرده شده بود هيچ کاري صورت نپذيرفته بود...حتا همان لوحه نيز فرمايش داده نشده بود! يک ورق چاپ نشده بود ...گويته انستيتوت چند بار تماس گرفته بود و دلسرد شده بود...يک برگ مجلهء قلم نيز آماده نشده بود...انجمن همکاري مرکز فرهنگي فرانسه را از دست داده بود...
من با رييسان انجمن قلم کانادا ، امريکا ،فرانسه ،دنمارک ،پرتقال و جرمني تماس گرفتم: همه حاضرشدند با انجمن قلم افغانستان همکاري کنند. اين تعهد را با گروه اجرايي در ميان گذاشتم و گفتم طرح هاي خود را بنويسند: تا همين اکنون هيچ کس يک برگ هم ننوشته است!
با پافشاري زياد گروه اجرايي را وادار ساختم تا در بارهء چاپ مجله تصميم بگيرد: مجلهء بخش پشتو به مديريت آقاي علم گل سحر چاپ شد اما مدير مسوول بخش فارسي آقاي شجاع خراساني بدون آن که
يک برگ مجلهء فارسي را تا همين اکنون آماده ساخته باشد برگ هاي نرخگيري از مطبعه را آورد که بالغ بر شست هزار افغاني ميشد در حالي که مجلهء پشتو بر بنياد قراد داد انجمن قلم با مطبعه ء ميوند به چهل هزار افغاني چاپ شد.
من به مصرف خود به ناروي رفتم و با سخنراني در انجمن نويسنده گان ناروي پنج هزار دالر براي فعال ساختن انترنت کلب انجمن قلم گرفتم که با يک هزار و پنج صد دالر آن بخش انترنت را در انجمن فعال ساختم و به گروه اجرايي گفتم تا برنامهء بهره گيري از آن را بسازد اما هيچکس تکاني نخورد و تا کنون بخش انترنت بلاتکليف مانده است.
چمن قلم افغانستان هر عصر بهار و تابستان و خزان با چاي و چاکليت ميزبان نويسنده گان بود و تمام مصارف آن را اين حقير ميپرداخت.
کاشانهء نويسنده گان جوان را براي تازه گامان بنياد گذاشتم و به استثناي شش ماه کرايهء آن که به همکاري من ازسوي شبکهء جامعهء مدني و حقوق بشر پرداخته شد و گويته انستيتوت صد چوکي و نه ميز و کمپيوتر و پرنتر و ميز کمپيوتر و چوکي کمک کرد مصارف خريد چتر بزرگ و واتر پمپ و چمن را که هفت صد دالر شد خود پرداختم.
کتابخانهء انجمن قلم را بنياد گذاشتم و نخستين کتاب ها را که شامل بيشتر واژه نامه ها ( از معين مکمل گرفته تا واژه نامه هاي فرنگي و پشتو و ازبيکي و متن هاي مهم مثل شاهنامه و مثنوي و کليات رحمان بابا و...) را هديه کردم ...
در همين مدت هشت ماه نه کتاب در انجمن قلم افغانستان چاپ شد و بيشتر از صد برنامه شامل خوانش شعر و داستان و نقد و کنفرانس هاي مطبوعاتي و کارگاه ادبيات تنها در انجمن قلم افغانستان برگذار شد.
کليات بودجه رسما براي تمام گروه اجرايي داده شد تا بر اساس آن برنامهء خود را بسازند اما بخش فارسي هيچ کاري نکرد. تمام کار اين بخش را ژکفر حسيني به تنهايي پيش برد.
تمام جايزه هايي که در وبلاگ انجمن قلم افغانستان اعلام شده است نه ازبودجهء انجمن قلم افغانستان که از جيب فرزندان من داده ميشد.
چند ماه معاش آقاي عاصف از پول شخصي من پرداخته شد.
ميزبان تمام ميهماني هاي انجمن قلم افغانستان اين بي مقدار بوده است ودر اين ضيافت ها يک افغاني از بودجهء انجمن قلم افغانستان مصرف نشده است. از بودجهء انجمن قلم افغانستان براي بيشتر از صد برنامه که در هر يک از آنها کم از کم بيست نفرو حداکثر هفت صد تن سهم داشته است حدود پنج صد دالر مصرف شده است!!!!
افتخاراين که امروز در انجمن قلم افغانستان پشتوزبان و فارسي زبان و ترک زبان با حق مساوي کنار هم مينشينند فقط و فقط به من ميرسد: در هيچ نهادي در افغانستان چنين نيست.
در وبلاگ انجمن قلم افغانستان يک آگهي در بارهء چاپ کتاب هاي ممد درسي براي دانشگاه هست: من
چهار سال پيشتر از اين يک نامه به دانشکدهء ادبيات نوشتم ( و خود آن را به آقاي سرور همايون و بنووال تسليم کردم ) که در آن ازدانشکدهء ادبيات خواسته بودم تا ده کتاب ممد درسي آماده کند تا به هزينهء خود چاپ کنم...بعد که ديدم کسي پاسخ نگفت اين کمک خود را به انجمن قلم دادم تا آن کتاب ها را منتشر کند.

من مجبورم امروز اين حرف ها را بنويسم زيرا بي مروتي آنقدر بيداد ميکند که ديگر کاسه زير نيم کاسه است نه نيم کاسه زير کاسه...
حالا انجمن قلم افغانستان زياد مطرح شده است ( هر چند از ديدگاه من برابر يک شمارهء دردري کار نکرده است ) و ساختار هامشخص شده اند.
چندي پيش بيشتر از صد و سي نويسنده را در هوتل خوشه دعوت کردم تا در بارهءسرنوشت انجمن و تغيير ساختار آن بحث کنند تا انجمن مرحلهء تازه يي را بياغازد...گفتند يک هفته وقت ميخواهيم گفتم يک هفته نه ...يک ماه...يک سال...اما به صورت مشخص بگوييد زيرا تصميم در دست شما است...
يک تن از نويسنده گان پشتو زبان صدا زد که چند بار دبيرخانه گفتي اين دبيرخانه مثل دانشگاه بيگانه است...سکرتريات بگو...گفتم اولا من به زبان پارسي حرف ميزنم...ثانيا در برابرت همين لحظه به عنوان نمايندهء انجمن جهاني قلم ايستاده ام ورنه پاسخت را ميگفتم...
پاسخ من اين بود : دوست من ! اگر ازروي واژهء دانشگاه من لغت پوهنتون را ميسازي بسيار خوب است اما بعد که مرا مجبور ميسازي تا واژه يي را که ترجمهء واژهء من است هنگامي که به زبان خود حرف ميزنم به کار برم...معذرت ميخواهم کمي زياد ميخواهي!
خانم صفيه صديقي که فکر ميکرد هر قدر آدم چيغ زده گپ بزند منطقي تر جلوه ميکند گفت : در انجمن قلم افغانستان خويش خوري است...داکتر حامد برادرش را مقرر کرده است اما هيچکس در انجمن نيست...من بارها رفته ام اما کسي نبوده است...
گفتم: خانم! شايد شما خبر نداريد که من نزديک به يک سال از ساعت هفت صبح تا ده يازده شام در انجمن قلم افغانستان بودم و هيچگاه هم تنها نبودم...تمام نويسنده گاني که در اين محفل هستند
بار ها و بارها به انجمن آمده اند ...ما کم از کم شست برنامهء ادبي پشتو داشته ايم...هيچ يک از اين بيشتر از صد تني که اينجا هستند يکبار هم شما را در انجمن نديده اند...همه تاييد کردند و خانم صفيه صديقي سرافگنده ديگر سخن نگفت...به گفتهء يک طنز نويس ( آقاي شهرام ) خانم صديقي حتما در خواب هاي خود بر چوکي پارلمان به انجمن قلم آمده بوده است...
براي همه گفتم - و اينجا تکرار ميکنم زيرا برخي ها در وبلاگ هاي من نيز پيام هاي گزنده در پيوند با من و انجمن قلم ميگذارند- که هر که در بارهء همکاري من با انجمن قلم چه در زمينهء مالي و چه در زمينهء جانبداري از اين و آن حرفي دارد...خبري دارد و به رسانه ها نميرساند « خاين » است...خاين به ادبيات افغانستان و خاين دربرابر نويسنده گان ما...
من روز پنجشنبه با يک کنفرانس مطبوعاتي براي هميشه همکاري خود را با انجمن قلم افغانستان قطع ميکنم زيرا بدين باورم که اکثريت اين نويسنده گان نه ديروز کارهمگاني کردند و نه فردا - تا جايي که ميدانم کار مشترک خواهند کرد ( اميدوارم چنين نباشد) - . من با دوستان خود سنگر تازه يي براي دفاع از آزادي بيان و بستر ديگري براي پيشرفت ادبيات ميسازيم...براي دوستان انجمن قلم پيروزي ميخواهم و يک بار ديگر از سوري همسرم و فرزندان ما معذرت ميخواهم که بيشتر وقت و هزينهء آنها را براي کارهاي مصرف کرده ام که حاصل آن (از ديدگاه ادامه ) نزديک به صفر است.
روز پنجشنبه ساعت دو بعد از ظهر کنفرانس مطبوعاتي من در انجمن قلم افغانستان است. در اين کنفرانس گزارش مستند مالي انجمن قلم افغانستان نيز در اختيار رسانه ها قرار ميگيرد.
هر که انتقادي دارد تشريف بياورد. من در خدمت هستم!