رسیدن به آسمایی: 29.09.2007 ؛ تاریخ نشر در آسمایی : 29.09.2007
 

سلیمان راوش

 

جشن مهرگان

دهم میزان " مهر ماه"

سالگرد نخستین جشن استرداد استقلال کشور

به همه مبارک باد

یادداشت :

هنگامیکه جلد دوم کتاب " نام وننگ" تولد دوبارهء خراسان کهن در هزارهء نو " را مینوشتم، ضمن پژوهش بر دورهء اول تاریخ ادبیات کشور مان یعنی دوره میترایی به یادگار هایی چند ازاین دوره بر خوردم که یکی هم جشن مهرگان بود. دریافتم که بر خلاف آنچه که تا کنون از سوی محققین و پژوهشگران داخلی و خارجی و به ویژه ایرانیان عنوان گردیده که جشن مهرگان، جشن مهر و میترا است، چنین نیست . این جشن به مناسبت روز ازادی و استقلال کشورمان [ بخدی = خراسان، افغانستان امروزی] که در تاریخ ادبیات بنام ایران ثبت است، می باشد.

و من سعی کردم اسناد تاریخی را در این زمینه پیشکش حضور نسلهای امروز و فردای جامعه خویش نمایم. تا باشد اگر امسال نه ، سالها دیگر درفش کاوه ( کاویانی) را مردم سرزمین ما بر فراز البرزکوه، آسمایی ، قلعه های شامخ بست و بلخ و هرات و بامیان و نور ستان و پکتیا بر افرازند و به رقص و شادی در بهایی آزادی دوباره از شر ضحاکیان و ضحاک اندیشان ، بپردازند.

بناً عنوانی از کتابم را که مبین اثبات اولین جشن استرداد استقلال کشور بنام مهرگان است ، برگزیده و اینکه تقدیم هموطنان خویش می نمایم.

و هم : این نوشته بنا بر ارتباط آن به فرد فرد ملت ، به همهء آن سایت های که آدرس شان را در اختیار داشتم بدون در نظر داشت موضعگیریهای سیاسی و فکری شان فرستادم ، امیدوارم که نشرات برقی و مطبوع دیگر در داخل و خارج از کشور به نشراین نوشته از روی منابع نشر یافته ، در صورت که خواسته باشند انجام به عمل آورند، تا بدینوسیله آگاهی از این جشن ملی حاصل گردیده و در تاریخ آینده کشورما درفش این روز ملی کشور بر افراشته باشد.

 

مهرگان یا سومین یادگار دورهء میترایی :

بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادهء اندیشهء بازیابی و استرداد استقلال کشور در زمان سلطنت فریدون است.

فریدون یکی از شاهان پیشدادیان بلخی می باشد. فردوسی در شاهنامه می گوید:

فریدون چو شد بر جهان کامگار

ندانست جز خویشتن شهـــــریار

برســم کیان تاج و تخـــت مــهی

بیاراســت با کــاخ شاهنشـــهی

بروز خجــســته ســر مهـــر ماه

بسر بر نهاد آن کــــــــیانی کلاه

زمانه بی اندوه گشــــــت از بدی

گرفــتــنــد هر کــس ره ایـــزدی

دل از داوری هــا بـــپرداختـنـــد

بآیین یکی جشن نو ساختــــــند

نشستند فرزانگان شـــــاد کـــام

گرفتند هر یک ز یاقوت جـــــام

میء روشن و چهرهء شـــاه نو

جهان نو ز داد و ســـــــرماه نو

بفرمود تا آتش افروخـــتــــــــند

همه عنبر و زعفران سوختـــند

پرستیدن مـــــهرگان دین اوست

تن آسانی و خوردن آیین اوست

اگر یاد گارســــت از او ماه مهر

بکوش و برنج ایچ منمای چهر

ورابد جهان ســــــالیان پانصد

نیفگند یک روز بــــــــــنیاد بد 1

عدهء از دانشمندان و محقیقن ایرانی و غربی جشن مهرگان را آغاز مهر پرستی یا ظهور میترا میدانند. در حالیکه مهرگان کاملاً با میترا پرستی تفاوت دارد. آیین میترایی بسیار پیشتر و مقدم تر از مهرگان بوده است.

از آنچه از بیان حضرت فردوسی بر می آید واضحاً این نکته روشن می گردد که فریدون در آیین که داشت جشن نویی را افزود. آیین فریدون آیینی ستایش مهر = میترا ( خورشید) بوده چنانکه فردوسی بزرگ این نکته را کاملاً روشن بیان میدارد:

فریدون به خورشید بر برد سر-- کمر تنگ بستش به کین پدر

و اما اینکه چرا جشن مهرگان را بنام مهرگان یاد کردند. اولاً اینکه این جشن، جشنِ استقلال کشور ما خراسان از ستم اعراب به شما می رفت یعنی آغاز پیروزی بر ضحاک تازی در همین ماه و روز صورت گرفت و درهمین ماه و روز فریدون تاج شاهی به سربر نهاد، یعنی در ماه مهر(میزان) و استرداد استقلال کشور خویش را اعلام نمود و جشنی دیگری را نیز با آیین یعنی با زیب و زینت و آرایش با شکوه به وجود آوردند .

فردوسی بزرگ می گوید:

بروز خجسته سر مهر ماه – بسر بر نهاد آن کیانی کلاه

دل از داوری ها بپرداختند – بآیین یکی جشن نو ساختند

بدین گونه بردو جشن دیگرکه عبارت از سده و نوروز بود جشن دیگری رااضافه نمودند و چون سر ماه مهر بود و آغازین روز پیروزی بر دشمن بناً این روز را بنام جشن مهرگان نامیده است. اما در رابطه به ایین فرویدن که برخی ها این جشن را مربوط به آیین فریدون و آغاز ظهور میترا می دانند قبلاً اشاره شده که آیین فریدون بدون شک همان یزدان پرستی بوده و میترا " آفتاب – مهر " یا (میترا) به مثابه تجلی خدا مورد ستایش قرار داشت .

ما میدانیم که قبل از آیین زرتشتی در بلخ = خراسان، میترا به مثابه واسط میان خدا و آفریده هایش مورد ستایش و پرستش بوده.

دربارهء میترا به گونه مفصل و ارائه پژوهشها سایر محقیق در کتاب اول بحث به عمل آمده است که خواننده میتواند به کتاب اول این مجلد مراجعه نماید. اینجا فقط منظور این بود که تصحیح شود که جشن مهرگان جشن ستایش و نیایش میترا نیست، و نمی توان آن را یک جشن دینی نامید. این جشن در پهلوی اینکه یک جشن نجومی (طبیعی) می باشد ، یک جشن ملی و تاریخی است. به خاطری همین ملی بودن این جشن بود که اعراب مسلمان پس از تجاوز و اشغال کشورما آن را در سرزمین اشغال شدهء خود تحریم نمودند.

دشمنی اعراب مسلمان با مهرگان:

قبلاً اشاره شده که ضحاک عرب بود. و ما عرب بودن ضحاک را از قول ابن بلخی در فارسنامه ، مسعودی در مروج الذهب و عبدالحی گردیزی در زین الخبار و فردوسی در شاهنامه نقل کردیم. و هم گفتیم که حضرت فردوسی اهریمن را در وجود ضحاک تازی باز شناسانده است. یکی از دشمنی های اعراب مسلمان با جشن مهرگان نیز مبنی براین است که مردم سرزمین ما باخ یا{ بلخ = باختر– ایران خراسان} یا بگفتهء خود اعراب ،عجم بر عرب پیروز گردیده و این پیروزی را جشن می گرفتند. بناً نتوانستد که شاهد یک چنین جشن پیروزی بر خویش باشند. بناً در تماکشور هایی که مهرگان به مثابهء جشن استرداد استقلال از سیطره ضحاک تازی تجلیل می گردید. پس از سیطره دوباره اعراب بر این کشور ها از سوی اعراب فاتح تحریم شد.

بهر حال ،گزارشهای تاریخی پژوهشگران به وضاحت به شکلی از اشکال حکایت از ملی بودن این جشن می نمایدمثلاً.

ابوريحان البيرونى در اثار الباقیه مينويسد:

« ... سبب اینکه این روز را ایرانیان بزرگ داشته اند آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آنکه کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج نموده بود و اورا مغلوب و منکوب ساخته بود؛ مردم را بفریدون خواندند و کاوه کسی است که بادشاهان ایران به رایت او تیمن می جستند.

روز بیست و یکم رام ، روز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید آن است که فریدون به ضحاک ظفر یافت و او را به قید اسارت در آورد و چون ضحاک را پیش فریدون آوردند ضحاک گفت مرا بخون جدت مکش و فریدون از راه انکار این قول گفت ایا طمع کرده ای که باجم پسر ویجهان در قصاص همسر و قرین باشی بلکه من تو را بخون گاونری که در خانه جدم بود می کشم سپس بفرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند (= البرز. س ر) حبس نمودند و مردم از شر او راحت شدند و این روز را عید دانستند. » 2

ابو سعید عبدالحی گردیزی در زین الاخبار نیز ملی بودن این جشن را آشکار ساخته می نویسد: « این روز مهرگان باشد، و ( نام روزو) نام ماه متفق اند، و چنین گویند: که اندرین روز آفریدون با بیوراسب، که او را ضحاک گویند ظفر یافت. مر ضحاک را اسیر گرفت، و ببست و به دماوند برد و آنجا به حبس کرد او را.

مهرگان بزرگ باشد، و بعضی از مغان چنین گویند: که این فیروزی فریدون بر بیوراسب، رام روز بودست از مهر ماه، و زرتشت که مغان او را به پیغمبری دارند، ایشان را فرمود است بزرگ داشتن این روز، و روز نوروز را» 3

مسعودی در مروج الذهب نیز این جشن را جشن استقلال مردم خراسان دانسته می نویسد :

« پس از او پسر اثقابان پسر جمشید پادشاه شد و ملک هفت اقلیم یافت و بیوراسب را بگرفت و چناکه گفته شد در کوه دماوند ببند کرد.بسیاری از ایرانیان و مطلعان اخبار شان چون عمر کسری و غیره گفته اند که فريدون روز بند کردن ضحاک راعيد گرفت و آن رامهرگان ناميد.» 4

 

طبری هم برمعنی ملی بودن و و اینکه این جشن به مناسبت استقلال کشورو آزادی مردم از سیطره ضحاک تازی بوده اشاره نموده می نویسد:

« آنگاه آفریدون او ( ضحاک . س،ر) را به کوهستان دنباوند( دماوند. س،ر) برد و فرمان داد تا کسان مهر روز مهر ماه را که مهرگان بود و روز بند کشیدن بیوراسب بود عید کنندو افریدون بر تخت نشست. » 5

در تاریخ کامل،عزالدین ابن اثیر نیز به عین معنی پرداخته می نویسد :

« گرفتار شدن آژی دهاک ( ضحاک . س ، ر ) در روز مهرگان بود و ایرانیان در این هنگام گفتند{ مهرگان برای کشتن کسی فرا رسید که مردم را سر می برید} » 6

در همین کتاب ابن اثیر در معرفی ضحاک می گوید که:

« او ( ضحاک. س. ر ) در سواد در روستایی به نام "بُرس" بر پهنه ای از راه کوفه فرود آمد و سراسر زمین را بگرفت و باستم و بدکاری فرمان راند و دست به مردم کشی بر گشاد. نخستین کس بود که آیین شوم دست و پا بریدن و بردار کردن را بنیاد نهاد. نخستین کس بود که باژ را پایه گذارد و درم به نام خود زد.» 7

امر دست و پا بریدن و بر دار کردن تا به امروز در شریعت عرب

" اسلام" به مثابه یادگار ضحاک باقی است.

چیزیکه که در گزارش این رویداد، خشم ابن اثیر را با وجود ارائه ستمکاری های ضحاک بر می انگیزد همانا ستایش بی حد و مغرورانهء همتباران و همشهریان فریدون ، از کاوه و فریدون می باشد. بناً نمی تواند خشم خود را بناً بر عقیده و علامندی که به آیین اعراب دارد پنهان نماید. به همین خاطر در چند جایی ستایش های از کاوه و فریدون را افسانه و دروغ خوانده و حتی گاهی اسطوره های تاریخی مردمان ما را به سخریه گرفته می گوید:{ دروغهای شگفت تر از این است که آنها را فروهشتیم} منظورش در بارهء کاوه و فریدون می باشد. در پاسخ این عکس العمل ابن اثیر ، مترجم کتاب داکتر محمد حسین روحانی در حاشیه نقدی واکنشی بر این سخریه های او نوشته که دریغ بود اگر آن را نقل نمی نمودیم. داکتر محمد حسین روحانی مترجم کتاب تاریخ الکامل می نویسد:

« چنین سخنی را هنگامی می توان گفت که انسان گمان برد افسانه (میتولوژی) دنباله رو آیین های سخت گیرانهء منطقی است. حقیقت آنکه افسانه، مرز های خرد و اندیشه را می شکافد و در گستره ای بسیار پهناورتر از مرز های آنها به کار می پردازد و در همان هنگام دارای آیین مندی های ویژهء خویش است. افسانه، چکیدهء روان ناخود آگاه گروهی است که مردم درد ها، رنج ها، آرزو ها و آرمان خود را در کالبد آن می ریزند و بدین سان به آنها عینیت می بخشند. آژی دهاک (ضحاک) یادگار و نمود گار روزگاران گذشتهء بسیار دور است که همسایگان شمالی باختری ( منظور از کشور های عربی است ) بر سرزمین ایران تاختند و چپاول و خون ریزی و کشتار فراوان به راه انداختند و فرمانروایانی خود کامه بر گماشتند که روزگارانی دراز بر خاک پاک میهن ما به ستم فرمان راندند. اینان با مردم این مرز و بوم بیگانه بودند زیرا محال است ایرانی اصیل با هم میهنان خود چنین کند. آنکه چنین ستم ها روا دارد، بی گمان مزدور یا سر سپردهء بیگانان است

( نکتهء اول ).

فرمان روای خود کامه نخست و پیش از هر کاری به سراغ جوانان می رود و نیروی جوان میهن را فلج می کند. از میان همهء هستی اینها نیز تنها با "مغز" شان سرو کار دارد که آن را شست و شو دهد و بیوبارد

(نکتهء دوم ) .

پایداری در برابر فرمانروای خود کامه نه از بالا که از ژرف ترین ژرفا های جامعه پیدا می شود و رهبری آن را رنجبری از توده های پیشه ور و شهری بدست می گیرد( نکتهء سوم) .

این رهبری نستوهِ جنبشِ مردمی، کسی است که بیش از همه مزهء ستم را چشیده است و شمشیر فرمانروای بیگانه یا بیگانه پرست، دل و جان و تن و پیکر خود او را پساویده است از آن رو که همهء پسران جوانش را کشته اند و مغز شان را به خودکامه داده. آخرین ایشان همین امروز و فرداست که خوراک گراز وحشی گردد. انگیزهء او پیش و بیش از هر چیزی ، راندن ستم از خویشتن خویش است گرچه مالامال از عواطف انسانی و خواسته های مردمی نیز هست. ( نکتهء چهارم) .

فرمانروای خودکامه، برای آوازه گری که یکی از دو بازوی او برای پریدن و کار کردن است، گروهی از دانشمندان خود فروخته را پیرامون خود گرد می آورد و به هنگام بالا گرفتن کار، گواهی نامه ای به امضای همهء اینان فراهم می آورد که در درازای این روزگاران دیرزی، در نهایت دادگری و مهربانی بر مردم فرمان رانده است. کاوه به کاخ بیدادگر تازش می آورد و گواهی نامه را می گیرد و می درد و به روی دانشمندان خود فروخته تف می اندازد و ایشان را" یایمردان دیو" می خواند و روشن می سازد که حساب " روشن اندیشان" خود فروخته از حساب توده های گستردهء مردم جداست (نکتهء پنجم).

نیرو های انقلابگر ، خود کامه ر ا از تخت به زیر می آورند ولی بجای کشتن وی ، در دل کوه به زنجیرش می کشند زیرا او هرگز نمی میرد – اشاره به اینکه خطر همواره در کمین است و خودکامگی و سرکوب ، هر لحظه ممکن است بازگردد زیرا تناقض در گوهر این شبکهء پویا نهفته است و این خود رمز و انگیزهء پیروزی و پیروی آن است

( نکتهء ششم)...»8

از سوی دیگر اگر مردم خراسان در تجلیل این جشن ملی یعنی جشن استقلال کشور، بعد از حمله اعراب در اوایل قرن اول هجری از خود دفاع نشان نداند و به ادامهء آن مانند دفاع از نوروز نپرداختند دو عامل وجود داشت. یک : منع اعراب با فشار و تهدید.دوم اینکه: مردم به واقعیت درک نمودند که تجلیل از این جشن دگرمعنی خود را با اشغال و استقراری سیطره دو بارهء اعراب البته اینبار به وسیله اعراب مسلمان از دست داده بود، یعنی باری دیگر کشور در اشغال اعراب مسلمان واقع گردید. و بعد از چندین قرن حضور مستقیم اعراب ، بازهم فرهنگ و آیین و سنت های شان حاکم بر سر نوشت مردم خراسان گردید چنانکه تا به امروز ادامه دارد. بدین لحاظ بوده که مردم خراسان به امید رهایی دوباره از شر ستم فرهنگی و دینی اعراب تا بر گزاری واقعی جشن استقلال و آزادی از تجلیل این چشن دست کشیدند و این کاملاً منطقی هم می باشد.{خنده دار می بود اگر که مانند امروزیان با حضور انگلیس، جشن آزادی از انگلیس را} برگزار می نمودند.

ولی یادی از این یادگار دورهء میترایی در تاریخ ادبیات اسطوره یی کشور ما هم چنان در ذهن و خاطره های مردم ما باقی مانده و این روز را برغم اعراب و مستعربه های بومی آن، دربرخی از نقاط کشور ما بنام جشن [برگ ریزان] ، جشن [ خزانی] جشن [ خرمن] جشن [ کاه کوبی] و نامهای دیگری که ما از آن آگاه نیستیم بر پا می داشتند.

پارسیان این جشن را بنا به روایت که می گویند اردشیر بابکان در همین ماه تاجگذاری نموده تا پیش از رژیم اسلامی کنونی بزرگ می داشتند. در زمان ساسانیان این جشن را بنام " میتراکانه" می نامیدند. و بدین عقیده بودند که ایزد "میثره" یا "میترا" فره ایزدی را به اردشیر بخشیده است. ولی چنانکه ما بررسی کردیم این جشن بهیچوجه رابطه با فرشتهء "میترا" ندارد . جز اینکه نام ماه ،بنام میترا یا مهر مسمی می باشد.

از طرفی دیگرچنانکه میدانیم در دورهء میترایی که پژوهشگران آن را دوره باستان می گویند سال به دو فصل تقسیم بوده است:

الف تابستان هَمَ (Hama ) که هفت ماه را در بر می گرفته و دوم زمستان یا زَیَن( Zayana ) که پنج ماه بوده است که ؛ آغاز تابستان را بنام نوروز و آغاز زمستان را بنام مهر گان جشن می گرفتند. همین اکنون هم در تقویم محلی مردم پامیر روز اول پائیز مهر ماه " میزان" را ( نوروز تیره ماه) یاد می کنندو ابوریحان بیرونی هم "نیم سرده" یعنی نیم سال یاد نموده است.

بهر حال ما در دوره سوم تاریخ ادبیات خراسان که عبارت است از فصل سوم این کتاب می باشد در رابطه به اندیشهء احیاء اعیاد ملی و فرهنگی باستانی خویش که نشانه از هویت ملی و فرهنگی جامعهء ما می باشد به تفصیل گپ خواهیم زد. و هم بر این موضوع خواهیم پرداخت که این جشن را چرا "مهرجان" می گفتند چنانکه حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده می نویسد که : « فریدون به مدد کاوه ء آهنگر و اکابر ایران بر ضحاک خروج کرد و او را بگرفت و بکوه دماوند در چاهی محبوس گردانید و آن روز را که بر وی مستولی شد ، مهر جان نام نهاد. » 9

و همچنان درهمین فصل تاریخ ادبیات مان از اولین سپه سالار و شخصیت ملی کشور مان کاوهء اهنگر و درفشی را که او بر علیه تجاوز و ستم ضحاک برای نخستین بار برافراشت و همچنان سرنوشت این درفش ملی ما، که در تجاوز دوباره اعراب مسلمان در زمان عمر بن خطاب به سر باندی سعد بن وقاص و غارت هستی آن از سوی اعراب غارتگر طوریکه خاوند شاه بلخی م یگوید:

« بر آن درفش انواع گوهر ها نصب بود تا آنکه در جنگ قادسیه بدست عرب افتاد و عمر فرمود تا جواهر و سنگهای گرانبهای آن را میان جنگجویان قسمت کردند. »10

بحث مفصل به عمل خواهیم آورد.

پینوشت ها: .

1 – ابوالقاسم فردوسی، شاهنامهء فردوسی، متن کامل، نشر قطره، تهران چاب سال 1377 ص 31

2– ابوریحان بیرونی ، ترجمهء اکبر دانا سرشت موسسهء انتشارات امیر کبیر ، تهران 1377 ،ص 336 – 340

3– ابو سعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود گردیزی، تاریخ گردیزی ، به تصحیح و تحشیه و تعلیق عبدالحیی حبیبی تهران ، چاب ارمغان سال 1363 ،ص 520

4– ابو الحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر ، ترجمهء ابوالقاسم پاینده، جلد اول چاب شررکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، سال 1378، ص 219

5 – محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری" تاریخ الرسل و الملوک"، ترجمهء ابوالقاسم پاینده ، تهران، انتشارات اساطیر، چاب 1375، جلد اول ص 138

6– عزالدین ابن اثیر، تاریخ کامل، جلد اول، ترجمهء دکترمحمد حسین روحانی انتشارات اساطیر، تهران، چاب دوم سال 1374 ص 82

7– همانجا ، ص 79

8- همانجا، حاشیهء صفحات 82 - 83

9 - حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده ،باهتمام داکتر عبدالحسین نوائی، موسسهء انتشارات امیر کبیر، تهران 1381، ص 83

10 – محمد بن خاوند شاه بلخی، روضة الصفا تهذیب و تلخیص داکتر عباس زریاب ، انتشارات علمی تهران 1375 ص 114.