احسان الله سلام

از خرجین مصالحه

 

ـ کاکا فتح، تبریک باشد؛

ـ تبریک چه، نظرگل؟

ـ خبرشدیم که بعد ازسی سال یخن جنگی وروده کشی با شیرگل، عاقبت همدیگرتان را بخشیده اید!

ـ آهسته، بسیارچیغ نزن، باز هم سگ و پشک باقی ماندیم؛

ـ چرا سگ و پشک؟

ـ ملل متحد قبول نکرد.

***

ـ کاکا فتح، کجا به خیر، چرا نفسک می زنی، چه خریده ای؟

ـ از تو چه پنهان، چند دانه صابون خون بَر وچرک بَر؛

ـ چه بلایی هستی، این صابون ها ساخت کجاست و از کجا خریده ای؟

ـ از تولیدات جمهوری دموکراتیک پارلمان، در فروشگاه شورا؛

ـ کاکا فتح، نگفتی که این صابون ها چه فایده و حکمت دارند؟

ـ پرسان نکن شیرعلم، حکمت با لای حکمت: خون، چرک، لکه، سیاهی، سرخی، سبزی و سفیدی های سی ساله را در یک شستن چنان پاک می کند که هوش، از سرحقوق بشر بپرد!

ـ واه، نگفتی نام ابن صابون چیست؟

ـ چه بی خبری! صابون مصالحۀ ملی!

***

ـ چربوگل خان، چرا جگرخون هستی؟

ـ خبر ما را نمی گیری کاکا رحیم، در این روزها امنیت روانیم بسیار خراب است.

ـ چه شده، مثل این که زن پنجم، روانت را پت و پریشان کرده؟

ـ نفهمیدی، من در شکار ششم و هفتمش هستم، تو مرا از پنجمش می ترسانی؟

ـ نی ، خدا نکند، پس حتماً میدان را باخته ای؟

ـ ما باخت نداریم. اگر ببازیم، فردایش از حلق برنده می کشیم.

ـ آه، فهمیدم، هموعادت سابقت، حتماً پا هایش آبله کرده، زنگ ها را دور انداخته  شبانه گریخته....

ـ نی، پدرش گریخته نمی تواند. ده جوره زنگ دیگرهم خریده ام.

ـ کلۀ ما کار نکرد چربوگل خان، پس خودت بگو که در روان مبارک شما چه کسی ماین گذاری کرده....

ـ چه بگویم، یک اجل رسیده دیروز آمده بود که زمین هایش را پس بگیرد؛ کرم های سرم به رقص آمدند و سرش ضربه کردم....

ـ خوب کردی، حقت بود. زمین مال کسی است که قبر بکارد، نه گندم....

ـ کاکا رحیم! رودۀ گپ را نکش، حالی بگو که این ضربه بلای جانم نشود؟

ـ نی نی نی ،چیزی گپ نیست. شکر خدا، انبارهایت از دمبه و شکر پر است؛ اول بدو، دهن پلیس ملی  را شیرین کن و بعد برو، بروت های عدل و قضا را چرب کن تا، تاریخ ضربه را بیست سال پیش بنویسند . آن گاه دنیا می شود مصالحه زار!