رسيدن به آسمايی : 20.02.2007

نشر : 20.02.2007

یادداشت آسمایی

دوشیزه رویا سادات نخستین فلمساز زن در دنیای سینمای معاصر افغانستان است. این هنرمند موفق کشور زبان و تصاویر فلمشهایش را با طراوشهای ریالیستیک جامعهء ما صیقل کرده و دیدگاهای بحث برانگیزی را سبب شده است. فلم "سه نقطه" رویای سادات، سیمای جدیدی را از انسان افغان در امروز افغانستان به نمایش میگذارد.

خبرنگار مجله وزین "انگاره" و همکار آسمایی آقای حفیظ الله حیدر گفت و شنودی را با این فلمساز موفق افغان و برندهء جوایز ملی و بین المللی، در شهر هرات انجام داده است.

 اینک این گفت و شنود را با تشکر از رویا سادات و حفیظ حیدر به نشر میسپاریم.

 

انگاره: از شما به عنوان چهره جديد در سينما ياد ميشود . چهره يك دوشيزه طراح كه تفكراتش را در تصاوير متحرك با ديد جديد ارائه ميكند .ميخواهم ببرسم كه شما چگونه اين دو شيزه طراح و هنر مند را معرفي ميكنيد؟

 

با تشكر ،فكر كنم در ست متوجه نشدم اين كه منظور تان از چه نوع معرفيست . به هر حال با اين جمله شروع ميكنم.

اينكه من با باور هايم هنرم را رنگ ريزي ميكنم ودر اينجا واژه رنگ برايم  انديشه ،تفكر ،جلوه هاي خطي، نماد هاي سرا پا مستقل و جهان شمول ،وهمه و همه شگرد هاي اين هنر    ميباشد .

منظور از رنگ من ،پيكره مفهومي فيلم هايم خواهد بود .ميخواهم بيشتر باور كنم كه سياه، سياه نيست و سرخ ،سرخ نيست .

اول از آنچه كه در دسترسم است به رنگ ريزي ميپردازم شايد سه نقطه طرحي دست رس و خود جوش بو ده باشد.

با توجه به اين تعريف كمتر رنگم در سه نقطه جريان دارد بدليل اينكه از آنچه ميگذرد سخن گفته شده واين نوع پرداخت ها از نا خود آگاه زندگي من سرچشمه ميگيرد .

من در 1360 ه ش در همين دنياي پر از رنگ بدنيا آمدم .در همان كودكي با دود و خاكستر جنگ از خواب بيدار ميشدم .و تا امروز...

در 1382 از ليسه گوهرشاد ولايت هرات فارغ شدم ودر همين سالها  پراكنده فعاليت هاي فرهنگي در زمينه چاپ مقالات  ،تهيه نمايشات انجام ميدادم ،و هم  براي اولين بار بر نامه ائي را براي زنان در تلويزيون طرح ريزي نموده و خودم متصدي و مجري برنامه بودم .

در اواخر 1382 وارد دانشگاه حقوق وعلوم سياسي گرديدم ودر 1383 كمي جدي تر وارد كار سينما شدم وحاصل كار م در اين سال فيلم داستاني سه نقطه... ميباشد .

در واخر 2006 از دانشگاه حقوق  فارغ شدم ودر همين سال به اكادمي سينمائي آسيا

 در كورياي جنوبي جهت آموزش سينما شركت نمودم .

 

انگاره:دنياي فيلم شما دنياي رياليزم بر سمبوليزم ،شناخته مي شود چگونه سمبول ها را ميشناسيد و مي شناسانيد ؟

 

من با توجه به سه نقطه به جواب تان ميپردازم . درست است سه نقطه تا اندازه در كنار رئال بودن موضوعي ،سمبول ها را در خود دارد واين نماد ها در بستر طرح ريال وگاهي سؤرريال همين فيلم تعريف ميشود .

من به شگرد هاي ويژه هنر سينما بويژه استفاده از سمبوليزم اهميت زيادي قائلم و تلاش من اين است تادر كار هاي بعديم سمبولها را در خدمت يك فرهنگ خاص قرار ندهم البته تا جاي كه به روايت اصلي صدمه وارد نكند .

با توجه به اينكه  با تاثير پذيري از اصل داستان كمتر توانستم اين ذوق ام را در سه نقطه... رعايت كنم براي همين گاهي سازنده فيلمم  و گاهي شديدا منتقدش .

به عنوان مثال  سيب سرخ را به عنوان نمادي از محبت و دوستي در صحنه از سه نقطه استفاده نمودم  بيشتر در حوزه جغرافيائي ما معنا بيدا ميكند .

و لي استفاده از آن به جهتن سنخيت داشتن نماد با چگونگي روايت داستان ميباشد .

و البته ميشود غير از اين را نيز تجربه كرد .

براي همين من طر فدار نماد هاي عامترم ،منظورم از عا متر استفاده از سمبول هايست كه بتواند براي همه ائي انسان ها معنا بيدا كند .

و بندار من اين است ،سمبول هاي كه از طبيعت الهام ميگيرند جاويدان تر و جهان شمول ترند . خواه طبيعت بيرون از انسان با شد و خوا ه طبيعت دروني اش .

من باز هم مثالش را  زر سه نقطه روشن ميكنم در نماي كه ديوانه معتادي در حالي كه شديدا گرسنه است  با ديدن تكه افتيده نان خشك خوله هاي ترياك را به زمين ميندازد .

و اين تكه نان خشك بيان گر فقر مردمان اين سر زمين است . ودر هر جاي اين دنيا

اگر گرسنه ائي  باشد برايش اين نماد صدق ميكند چون هر گرسنه با نان سير ميشود .

و براي رعايت مشخصه جهانشمول بودن سمبول ها با يد بيشتر به انسان همه جا، فكر كرد تا يك جا و چند جا ...

 

انگاره :امروز ما ،امروز حادثه ها و حماسه هاست ، فيلم هاي  شما در كجاي اين حادثه ها و حماسه ها تولد ميشوند ؟

 

براي من همه چيز زندگي جالب است .حادثات ،حماسه ها،آرامش ،درد و گاهي با خود فكر ميكنم كه اين صداها اين ناآرامي ها ، و اين درد ها ست كه منرا آشفته ميكند

ومنرا به شور تعريف  ناشدني ميرساند .

شايد تا درد نمي بود هنر به كمال نميرسيد .و به همين تر تيب تا شوري نباشد هنر مندي ،مفهوم بيدا نميكند .

و براي من كه سر زمين ام به كشتزار سوخته ائي ميماند . فيلم هاي من فيلم هاي درد خواهد بود ،نه فقط براي تما شاي درد ...

ياداشت هاي من از جاي بنام درد برداشته ميشود .

ولي باز هم من سينما را به عنوان  يك بنگاه براي تبارز انديشه هايم بذيرفتم .

و شايد بعد از اندكي ماندن و قناعت از اين مرحله ،كارهايم را متمركز به سينمائي انديشه نمايم .  

 

انگاره :ژانر هاي را كه شما بر ميگزينيد از كجا مي آيند ؟

 

دقیقا نفهمیدم منظور تان از ژانر کدام مهم است؟ اا اگر به منظور سوژه باشد!

من فكر ميكنم كه بعضي ژانر ها ميتوانند  نا خود آگاه در محور ذهن جا بگيرند . واين هم متاثر از دغدغه هاي خواهد بود كه ما در جريان لحظه هاي خويش به آن مواجع ميشويم .

من در جريان نوشتن فيلمنامه فعلي خويش كاملا مطمئين شدام كه اين من نيستم كه سوژه هارا انتخاب ميكنم بلكه اين سوژه هايند كه منرا انتخاب ميكنند ....

 

انگاره: مستند سازی زبان گویای واقعیتهاست، ما به این شناخت واقعیتها نیازمندیم. جامعهء ما از این واقعیتها می آموزند. مسؤولیت تانرا در این قبال چگونه می بینید؟ آیا به عنوان یک سینما گر به این روش تعهد پذیرید یا این که مستند سازی معیار دیگریست که از کار های شما به دور اند؟

 

من با مستند رابطه خوبي دارم و به آن باور كامل دارم همانطوريكه از لحاظ زيباي شناختي،زيباي طبيعت را بايد در دل خودش جستجو كرد همانگونه واقعيت را نيز بايد در تصوير خودش كامل نمود البته اين توصيف نميتواند در هنر زياد ثابت باشد.

 و اين را بايد يكي از ويژه گي هاي مستند دانست .

به جهت اينكه دنياي تصوير هر واقعيت را متاثر از ديدگاه هاي ميكند كه به عينك خودبه آن ميبينند .

در همين لحظه بياد يكي از آثار انيس ورداكارگردان بست مدرن فرانسه افتادم كه چيگونه در يكي از مستند هايش با ديد زيباي شناختي به دوران بيري برداخته در حاليكه همه با رنگ زرد به بيري ميبردازند و وردا زيباي هايش را نشان ميدهد ....

من با مستند نيز رابطه نزديكي دارم .و تحقيق فيلم هاي مستند  خواهرم الكا سادات را  انجام ميدهم .

و به پندار من مستند وداستاني در عرض هم قرار دارند .

و مردم به هر دو نياز دارند.

 ولي خودم بيشتر در حيطه كاري ام به فيلم هاي داستاني  اهميت ميدهم .

و باور بيشترم به داستاني بدليل اينست كه در نوعيت برداخت بيشتر دست باز دارم

و بيشتر ميتوانم در كنار فرياد شخصيت هاي روايتم فرياد بكشم و اين شگرد هاي داستانيست كه براي رساندم انديشه ام  بيشتر نسبت به مستند منرا كمك ميكند .

 

انگاره: در رسانه ها از فلم سه نقطهء شما زیاد گفته شده، این فلم کاندید فیستیوالی بود، از نام کشور ما در جمهوری فدرالی آلمان. چه دستاورد های از این فیستیوال به میهن آورده اید؟ آیا به کشور های دیگری نیز سفر کرده اید؟ و ثمره این سفرها چه بوده است؟

 

درست است فيلم سه نقطه... در فيستوال كلن جرمني شركت نموده و توانستم لوح تقدير بهترين كارگردان را بدست آورم .

ودر 2005 در فيستوال سه قاره نانت فرانسه نيز به نمايش گذاشته شد و در هر دو فيستوال خودم نيز شركت نمودم .ود راين فيستوال نيز من به عنوان جوان ترين كارگردان معرفي شدم .

و همچنان فيلم در فيستوال فيلم هاي آسياي دهلي ،فيستوال بين المللي كلكته ،فيستوال بين المللي سنگاپور ،تايلند ،فيستوال  بين المللي چين ....

شركت نموده و در بخش هاي مختلف دست آورد هاي داشته .

و قابل ياد آوري است كه اولين جائزه بهترين كارگردان را از فيستوال روزنه در كابل بدست آوردم .

 

انگاره: نقش زنان را در سینمایی نو پای افغانستان چه گونه می بینید؟ آیا به نظر شما بستری برای این نیمهء با اهمیت وجود دارد؟ اگر ندارد چرا؟ و چه باید کرد تا این بستر مهیا گردد؟

 

سينما دنياي عجيبي دارد ، اين دنيا گاهي زندگي متفاوتي  براي انسان رقم ميزند .

واين تفاوت ،از رسيدن به يك دنياي واحد تصوير و زندگي سر چشمه ميگيرد .

براي همين است كه 9 در صد از كارگردانان دنيا را زنان تشكيل ميدهد .

چون هميشه به زن به ديد برستار ديده ميشود .و اگر فقط همين باشد نميتواند هنرمند خوبي باشد . و من كاملا معتقدم كه اگر به زنان فرصت داده شود آنها استعداد اينرا دارند كه همه ي بخش هاي زندگي خويش را در دست داشته با شند .

و با تو جه  به اين تو ضيحات زنان ما با چالش هاي بزرگي مواجع اند. با توجه به سابقه كمرنگي كه سينماي ما دارد زنان ما از يك طرف مسول تثبيت جايگاه خويش اند واز طرف ديگر بايد ببذيرند كه با يك مبارزه جدي رو دررويند .

وبه نظر من جديت وتلاش شان متضمن موفقيت شان خواهد بود .

من باور قوي دارم كه  رسيدن به هدف مشكل است ولي ناممكن نيست . واين ما هستيم

كه با باور كه به مردم ميدهيم اين نا ممكن ها را ممكن ميسازيم .

من كمتر از آنچه كه است گب ميزنم و بيشتر از آنچه كه بايد باشيم ميگويم .

من با نياز از هم فصلان ام ميخواهم كه ديگر اجازه ندهيد قرباني ،باور هاي اين و آن باشيم . ما همه انسانيم و وجدان انساني داريم .همين جذ به بشتيبان ما باشد كافيست .

 من به توانا ئي هاي زنان باور دارم ولي با آن هم كمتر زنان امروز جامعه خويش را باور ميكنم  . شايد دليلش همين سمبولي بودن  ، بي تفاوت بودن   وروز مره ي بودن شان باشد  .و آ رزو يم همين است كه ببينم زني دغدغه ملتي را دارد زني دغدغه زجر تاريخ خويش رادارد و زني  ، .... اين افكار است كه در وا قع مار ا به چرخش ميندازد .و ايستادن اين چرخ جز با ا يستادن ما ممكن نخواهد بود....

 

انگاره: ازاینکه گفته های صمیمانهء شما را در صفحات انگاره ,آسمايی  باخود داریم، سبب خورسندی ماست. برای شما موفقیتهای مزید در عرصه های زندگی هنری؛ اجتماعی وشخصی شما آرزومندیم.