رسیدن به آسمایی :02.2008 .25؛ تاریخ نشر در آسمایی :02.2008 .25
دکتور عارف پژمان
دل و دشت
بهار گفت ، دلت را به دشت ها بسپار
تو از سلاله تبعیدیان تاریخی
نه از کرانه امن !
کنار کوچه همسایه انتظار مکش
ازآن صدای صنوبر دگر نشانی نیست
چه کس به کوچه متروک ، آتش افروزد
چه کس به شاخه خشکیده ، آشیان بندد ؟
دلم برای کبوتر ، بهانه می گیرد !
****
تو تن سپرده به مه ، همسرای تنها را
خمیده قامت و خامش ، کجا رها کردی ؟
به گاه تشنگی ، تنگ غروب تابستان
میان آنهمه دیوانه گی و دلتنگی
چه کس به برکه موعود با تو خواهد رفت
و سوگ تلخ ترا با سرود خواهد خواند؟
****
بهار گفت ، دلت را به دشت ها بسپار
برای گریه شب ، دامن افق، تنگ است
من از نظاره تصویر خود هراسانم !