به درستی که ما از آن خدایم و به یقین به او بر میگردیم

 

الحاج دگروال غلام دستگیر مجیدی

 جاودانه گی را دریافت

تا چشم باز کردم او را کمال دیدم: کمال خوبی، کمال زیبایی، کمال متانت، کمال مهربانی،کمال آراسته گی و کمال وارسته گی

روزما با طلوع صدایش از مشرق قران بیدار میشد ما در صدای مهربان مادر، صبح میشدیم .روز از ما نور میگرفت

عصر ها که پدر به خانه بر میگشت؛ نشاط چراغ سقف مان میشد،چشمان مادر با دیدار پدر می درخشید،لبان شان سفره لبخند های شادمانه یی بود که برای ما گسترده میشد.

پدر که می آمد، خانه بزرگ میشد، مادر روشن میشد ما می درخشیدیم، فقر رنگ می باخت

یأس در طنین گام های پدر میمرد، امید در چشمان عسلی مادر، زاده میشد. باغ سبزچشمان پدر تا به بهار نگاه مادر می پیوست خانه چراغان میشد ؛ ما نغمه میشدیم؛ ما صدا میشدیم ما در وسعت هستی رها میشدیم؛ ما مالک همه ی لحظه ها میشدیم ؛ ما پلکانی تا دیدار خدا میشدیم.

پدر ابراهیمی شد و در روز عرفه جان به قربانگاه دوست برد و هدیه اش پسندیده آمد آنگاه بر او عید شد و بر ما ماتم که تن نازنین اش را به عیدی خاک بردیم و دو قدم دورتر از آرامگاه مادر روی خاک سیاهی ایستادیم و پدرگفتیم و آن روز 19 روز از آخرین ماه سال 2007 میگذشت که پدر دیدار از ما دریغ کرد.

اینک نه مادر نه پدر ، ما هفت تن سرگردان صدای خویشیم. ما هفت ناز پرورده ی عشق و آشتی برنخاسته از سوگ مادر به سوگ پدر نشسته ایم و تسلای مان دیدار دوستانیست که به فاتحه قدم رنجه میدارند. دوستانی که پدر را از نزدیک می شناختند بر مهربانی، فهم، درایت و دینداری اش گواه اند و رفتار و کردارش را به نیکویی میستایند، دوستانی که ما را - هفت فرزند را - میشناسند، میدانند که عاشق آن جفت سفر کرده ایم. دوستانی که مرا میشناسند میدانند که وابسته گی ام به آن دو قبله، ابدیست. از زمین به سینای سینه ام کوچ شان میدهم تا آتش مهر شان نشان جاوان عشق باشد.

اینک من شکسته پر شکسته خاطر به سوگ آن مرد، آن بزرگمرد که لبخندش چراغ وار در آخرین ساعات حیاتش دل مرا روشن میکرد می نشینم و این نشستن مرا به دشوارترین باور، پیوند میزند باور این که دیگر دیدار پدر حسرتیست قیامتی! که دیگر صدای پدر را نتوانم شنید جز در خواب، که دیگر دست پدر را نتوانم بوسید جز در رویا که پدر از روی زمین خدا کوچید تا جاودانه در روان من خانه کند.

***

فاتحه

دوستان ، در زاد روز اشک و فریاد قدم تان چراغ تسلای اندهکده لحظه های مان خواهد بود.

روانشاد الحاج دگروال غلام دستگیر مجیدی که در سال 2005 همسر همسرایش عزیزه خدیجه فیضی را از دست داد این ها را در رفتنش سوگوار کرد:

حمیرا نکهت دستگیرزاده، کبرا سعید دستگیرزاده دختران، احمد سخی وحید دستگیر زاده ،احمد صدیق دستگیرزاده ،احمد جاوید دستگیرزاده ،احمد کبیر دستگیرزاده و احمد نجیب دستگیرزاده پسران، عمر عدیل و احمد سعید فیضی دامادان.

شفیقه احمدزی، شفیقه ظاهر، فروزان احمدی، یولیا نجیب و ایرینا کبیر عروسان

هریوا عدیل ، هژیر عدیل ، شکوفه، میترا، ویدا، لیمه، شجاع ، احمد نوید ، نویسا ، فیصل ، فرح ناز، ساجد، سجاد، دنیس ، درسا ، کاترین و عادل نواسه ها.

عمر عدیل، هریوا عدیل، هژیر عدیل و حمیرا نکهت،  دیده در راه حضور و دعای شمایند تا یاد آن بهین مرد خدا را با شما یکجا گرامی بدارند:

تاریخ فاتحه:

شنبه 12 جنوری 2008

ازساعت 14 تا 17

محل فاتحه:

مسجد سورینامی ها

Andorsdreef 2

3562 XA Utrecht- Nederland

تیلفون  معلومات:

0031 (0)3 889 7973

0031 (0) 612 567 625

0031 (0) 6 381 45088