تسلیتی به بانو حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

بگذار صمیمانه ترا به همان نام مخاطب بسازیم که پدر و مادر صدایت میزدند!

 

نسرین عزیز!

بیاد داری وقتی کبوتر چند سال قبل با چهره ای متبسم هجرتش را اعلام کرد وکوچید؛ پرنده ای همراه در بهت یک  تصویر دوگانه به جای ماند؟ دانست که گسستن از دیار فانی یک حقیقت است و بیاد اورد جفتش را همیشه با خودش دارد و مهاجر نازنینش حضور مسرت بخش خود را از زنده گی وی دریغ نمی کند.

و خوشحال از همراهی صمیمانه برای واقعیت بخشیدن به حس بودن و با این حس زنده گی کردن – تداوم زنده گی زمینی اش را برای فرزندانش لازم شمرد و با تحمل غم جانکاه دوری همراهش با همه و برای همه شاد بود و میخندید .

.... و رفت ورفت ورفت . طاقتش طاق شد مقاومت کرد تحمل کرد و انرژی اش  به مصرف رسید متوقف شد قلبش یاری اش نداد نفس کم اورد چشم هایش رابست و ناباورانه ما را به جای گذاشت تا محک بزند چقدر در تحمل رنج دوری اش نا توانیم و رفت که تبسم جفتش راهنگام رفتن جواب بدهد که «اری حق با تو بود من بی تو نمی توانستم باشم»

و آن روز که او رفت کبوتر ها جشن گرفتند و ما در این دیار فانی  غمگینانه با خاطرات عاشقانه ای جاوید آنها خود را مشغول کردیم و هر لحظه با حسی اشک ریختیم و با یادی فریاد زدیم و آنگاه عجز  ما برای خدمت به آنها خود نمایی کرد خود را ملامت کردیم و آه و اشک و درد و حسرت یاران همیشه گی ما شد.

ما ماندیم و حسرت دیداری که دیگر میسر مان نیست. ما ماندیم وهمراها ن شریفی که غمگینانه ما را همراهی کردند. از ما خواستند که  به مشیت اللهی راضی باشیم و صبرکنیم.

و ما به حرمت ایمان ما و به حرمت دوستان ما و به خاطر ناگزیری صبر را پیشه کردیم و راضی شدیم به حقیقت رفتن.

صبوری و تحمل ترا به خاطر حس وابستگی عمیق ات به دو کبوتر عاشق مهاجر که با بهم رسیدن سعادتمند شدند از بارگاه ایزد متعال تمنامیکنم. روح شانرا شاد بدارد.

خانواده ساعی