رسیدن: 31.01.2012 ؛ نشر : 29.02.2012

 

حمیرا نکهت دستگیرزاده
 
 




این همه موج صدا هیچ به دریا نرسد
آه پیوسته ی ما ،تا به ثریا نرسد

شب این شب ِسپران، آیِنه و نورنبود
روز تا پشت در بسته رسد ؟یا نرسد

آتش و خاک نصیب دل بشکسته دلان
باد وآب اند که آوازی از آنها نرسد

نفس تلخ غمی برقفس سینه ی تنگ
برگلوگاه رسد غصه ، و آوا نرسد


باور روشن زر ، زاری زرد دل ما
آن به گوشی نرسد این به تسلا نرسد

من نگه میکنم از فاصله ها خاکم را
تا نگه میکنم اینجا ، اثر آنجا نرسد

25-01-2012




اندک اندک آسمانم میشوی
ذره ذره نور جانم میشوی

اندک اندک میروم از یاد خود
تو ولی نام و نشانم میشوی

می کشی بر لحظه هایم پرده ای
پرده دار و پاسبانم میشوی

هم تپنده در رگ فریاد من
هم گلو یم، هم زبانم میشوی

رخ کنم بر آینه ، تو میشود
رخ کنم بر تو جهانم میشوی

بی تو یک زن بودم از جنس حوا
تو مکان در لا مکانم میشوی

میربایی لحظه هایم را زمن
خود، نمایی جاودانم میشوی

25-01-2012





25-01-2012
 

 

لینک ها:

صفحه ی ویژه ی حمیرا نکهت دستگیرزاده