نشر در آسمایی : 16.12.2012

صبورالله سیاهسنگ


اگر نامش "راوی شنکر" باشد

میگویند ستار خوش مینواخت. شاید فردا کسی بتواند خوشتر از او بنوازد. میگویند راز ساز کهن هند را به گوشها و گوشه های باخترزمین چکاند. شاید دیروز یا پریروز ناشناختگان دیگری نیز چنان کرده باشند. ولی او هنر برتر از نوازش ستار و آمیزش سلیقه ها نیز داشت: اندیشه.

میگفت: "موسیقی برای ما پاکیزه ترین است. نمیشود آن را به پیمانه پرستان، افیونزدگان و تبهکاران پیشکش کرد. این امانت از پیشینه باورها تا آستانه شنوندگان پله به پله آمده است." و می افزود: "من نه مصلح اجتماعی هستم و نه مبارز تریاک ستیز. آنها اگر میخواهند باده گساری کنند یا به کوکنار و تنباکو پناه برند، کار خود شان است. میخواهم در دو ساعت بیداری و هشیواری به پردازهای من گوش دهند. مرا به آنچه پس یا پیش از برنامه میکنند، چکار؟"

هنرمند خاکستر شده را از گفتگو با لورا بارنت (روزنامه گاردین/ ششم جون 2011) بیشتر میتوان شناخت.

پرسش: چه چیزی شما را به راه انداخت؟
پاسخ: رفتن به پاریس با برادرم در گروه "رقص کهن هندی" در 1930. از پاکوبی آغازیدم و آرام آرام به موسیقی دل بستم.

پرسش: چشمگیرترین رخداد زندگی؟
پاسخ: دیدار با علاءالدین خان. پانزده سال داشتم. به هند رفتم و هفت سال برای فراگرفتن ستار نزدش زانو زدم.

پرسش: چگونه میتوان موسیقی کلاسیک هندی و بریتانیایی را همگذاری کرد؟

پاسخ: در بریتانیا موسیقی کلاسیک از سوی این یا آن هنرمند کمپوز و نگاشته میشود. بنیاد موسیقی هند روی زنجیره هایی به نام "راگها" استوار است. هنگامی که مینوازم، نودوپنج در صد سازهایم خودجوش برون میزنند و دگر هرگز مانند بار نخست نمی آیند.

پرسش: آیا شهرت را بهای هنگفتی باید؟
پاسخ: نود و یک سال دارم. اگر تا کنون "با شهرت زیستن" را نیاموخته باشم، هرگز نخواهم آموخت. برخی از روزهایم دشوار بوده اند. در 1966 که با جورج هریسن کار میکردم، خودم "ستاره پاپ" شده بودم. هر سو میرفتم، آماج دیدگان مردم بودم. از آن خوشم نمی آمد.

پرسش: در راه هنر چه قربانی داده اید؟
پاسخ: گمان نمیبرم چیزی را قربان کرده باشم. ولی در نگاه شنوندگان موسیقی کلاسیک هندی، در راستای همکاری با جورج هریسون، گویا آنها را قربانی داده میرفتم. در هند مرا "بیتل پنجم" میشمردند و میپنداشتند که دیوانه شده ام.

پرسش: برجسته ترین دستاورد تان؟
پاسخ: کمک کردن به شنوندگان باخترزمین تا آگاهی بهتری از موسیقی کلاسیک هند داشته باشند. آوانی که تازه در این بخش جهان آغاز کردم، اندیشمندان هنرسنج نیز پذیرنده کارم نبودند. باری، در برنامه "ام.اس گاردن" چند دقیقه را به "ســر کردن" سازابزار پرداختیم، آنگاه تماشاچیان کف زدند. گفتم: اگر این آغاز را پسندیده اید، باور دارم از کنسرت خوش تان خواهد آمد.

پرسش: از هنرمندان چه کسی را میستایید؟
پاسخ: تازگیها نخستین بار چند ویدیوی موسیقی لیدی گاگا را دیدم. ژستهای نمایشگرانه اش را میستایم. او هنرورز هوشمندی است.

پرسش: میخواهید کدام پارچه هنری را با خود داشته باشید؟
پاسخ: شیفته تابلوهای ماتیس و پیکاسو هستم. ولی چند ملیون دالر از کجا بیاورم تا آنها را داشته باشم؟ راستی، به "خریدن هنر" باور ندارم.

پرسش: به موسیقیدانهای جوان چه اندرز میدهید؟
پاسخ: به آنها اندرز نمیدهم. از آنها خواهم آموخت.

پرسش: با کدام هنر میانه خوب ندارید؟
پاسخ: از موسیقی هیاهوگر الکترونیک خوشم نمی آید. سرم را به درد می آورد.

پرسش: میخواهید چگونه در یادها بمانید؟
پاسخ: اگر یاد ماندنی در کار باشد، با موسیقی.

پرسش: آغاز زندگی؟
پاسخ: بنارس، هند، 1920

پرسش: برترین پدیده؟
پاسخ: داشتن خانواده نازنینم

پرسش: آنچه میتوانست بهتر باشد؟
پاسخ: اکنون. در نگاه خودم آدمی هستم جوان. اندیشه های موسیقیایی فراوانی دارم، ولی پیکر ناتوانم نمیتواند با من همساز باشد.

*

میگویند جهان در 12/12/12 پایان مییابد. آنانی که پایان یافتن جهان را بارها دیده اند، باور دارند که هنرمند نمیمیرد، به ویژه اگر نامش "راوی شنکر" باشد.