نشر در آسمایی 10.2014.26

 

 حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

 

چند ترانه

 

نمی تابی به خورشیدانه رویت

نمی آری به باغستان ز بویت

نمی خواهی که در چشم تو تابم

نمی خوانی که برتابم  زکویت

***

تو یک دریا بهانه می شماری

به آب از عشق نقشی می نگاری

به دستم دسته های یاس خود رو

به امیدم سپاهی می گماری

***

تو خورشیدی که از بخت زمین زاد

صدای که گلو را داده فریاد

نمادی از شکوه دولت عشق

که ذات همصدایی را وطن داد

***