رسیدن به آسمایی: 14.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 14.10.2010

 

س. ح. روغ

 و نارون را بریدند!

 

با تاءخیر زیاد و تأثر عمیق دربارهء شهادتِ همقلم و همسخن مرحومم سید حامد نوری مینویسم.

همین چند ماه پیش بود، که نوری را دیدم. آمده بود به هالند در رأس یک هیات افغانی؛ سپس به آلمان آمد؛ جناب فقیرزاده میزبان  ملاقات ما شدند.

نوری می درخشید؛ سخت سرزنده و پُر از نشاط زنده گی بود؛ شوخی می کرد؛ می خندید؛

از خود و از سالهای سپری شده بسیار گفت؛ از بدبختی های برهمه رفته و از خوشبختی های نایافته گفت.

به او که نظرمی انداختم؛ به حرکات و گفته های وی که دقیق می شدم، گویی آن فاجعهء بزرگی که بر وطن و مردم رفته است و می رود، کوچکتر از آرزو های وی است.

نوری در آخرین دیدار به من آموخت که هنوز همه چیز در وطن درهم نه شکسته است؛ نوری با آن چشمان بُراقش، چشم دوختن به آینده را می آموخت؛ نوری به طرز غریبی، به طرز خودش، امید را می آموخت.

*

سید حامد نوری در سال 1364به گروه همقلمان روزنامهء هیواد پیوست. با ورود نوری و همدوره های وی ممکن شد که یک هیات همقلمان متشکل از ژورنالیستان نسل قدیم و ژورنالیستان نسل جوان تاسیس شود.

بدینسان فریده  اکرمی؛ راحله راسخ؛ محمد اشرف عسکریار؛ محمدعاطف مقدسی؛ احمد راشد؛ مصطفی جهاد؛ محمدمعروف قیام؛ فرید احمدب یسد؛ نور محمد عطازی؛ بشیراحمد احدی؛ سلیمان راوش و سید عبدالکریم هاشمی همقطار با سید حامد نوری، هیات همقلمان روزنامه هیواد را تشکیل دادند.

دو مشخصه در کارروزنامهء هیواد در آن سالها را باید به خاطر داد:

- یکی این که در تقسیم مقامات و حقوق و امتیازات، در میان «حزبی ها» و«غیرحزبی ها» تمایزراه داده نه شد؛ ادارهء روزنامهء هیواد در برابر هدایات برای «حزبی سازی اجباری» همقلمان روزنامهء هیواد، آگاهانه مقاومت کرد. از ترکیب هیات تحریر هیواد عسکریار، راسخ، عطازی، راوش و جهاد قبلاً اعضای ح د خ ا بودند؛ بیسد در روزنامهء هیوادعضو حزب شد؛ باقی همه اعضای هیات تحریر «غیرحزبی ها»بودند.

- دو دیگر این که نسل قدیم مطبوعاتیان در روزنامه حفاظت شدند.

بدینسان مطبوعاتیان سابقه دار ازجمله جناب راز محمد ویش ( شاعر،نویسنده و مولف کتابهای درسی متعدد)، جناب ترنکوال (سابق مدیر مسوول جریدهء مساوات) ، جناب محسن ایوبی (سابق مدیر مسوول روزنامهء هیواد) ، در امور روزنامه فعالانه شرکت داده شدند.

سید حامد نوری درچ نین محیطی کار مطبوعاتی را آغازکرد و بعد به حیث گوینده و مبصررادیو تلویزیون، ساحهء فعالیت ژورنالیستی خود را گسترش بخشید.

*

نوری قریب همه سالهای فاجعه را در وطن ماند؛ وی شاهد عینی رخدادها و ماجراهایی بود که بسیاری شهامت دیدن و شجاعت بازدیدن به آنها را نه دارند. وی به من گفت که در نظر دارد ناگفته های زیادی را بنویسد.

نوری یک ژورنالیست پُر حاصل بود؛ در طی چند سال اقامت در تاجیکستان یک رادیو برای افغانهای مهاجر، و مکتب برای کودکان مهاجر تاسیس کرد.

پس از برگشت به وطن، سخنگوی پارلمان و معاون اتحادیهء ژورنالیستان شد و بنیاد «نارون» را تاسیس کرد؛ در این بنیاد، محصلان جوان در رشته های ژورنالیزم و حقوق تحصیل می کردند. از طریق این بنیاد تا 500 تن ژورنالیست جوان وارد عرصهء فعالیت مطبوعاتی شدند.

*

اینک 40 شب از آن شب تاریکی می گذرد که نوری را با خود برد.

هرگونه که به این رویدادغم انگیز بنگریم، یک حقیقت مسلم آشکارمی شود: ژورنالیستان در افغانستان از فضای مصوون برای کار آزاد ژورنالیستی برخوردار نیستند؛  فضای کار ژورنالیستی مختنق تر شده می رود و ژورنا لیستان پیوسته مورد سوءقصد قرار می گیرند.

نوری، علنی به کدام دسته و گروه نه پیوست؛ و گیریم که غرض ورزی ها و هدف ورزی های خود را هم داشت و اما در فضای آشفتهء کنونی افغانستان، تنها نوری نه بود که این چنین بوده باشد.

بدون تردید نوری از کسانی بود که هر کسی در شن زار کنونی افغانستان، ندایش را شنید. سیمای نوری خاطره شد، و اما صدایش ماند.

بدون تردید نوری یکی از قامتهای افراختهء ژورنالیزم افغانستان بود که جفاکارانه بر انداختند.

نارون را بریدند!

دریغ و درد!