رسیدن به آسمایی : 05.10.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی : 05.10.2008  

 

جاوید فرهاد

ترانه سرای خلاق

"شلدون آلن سیلور استاین" آهنگساز ، آوازخوان و ترانه سرای مشهور امریکایی در 25 سپتامبر 1930در شیکاگو زاده شد و دهم ماه می 1999 از اثر حمله ی شدید قلبی در گذشت .

افزون بر دسترسی شلدون بر هنرآواز خوانی ، آهنگسازی و ترانه سرایی ، او نویسنده و کاریکاتوریست نیز بود ، اما ترانه هایش به دلیل نگرش های عاطفی آمیخته با واقعیت ، از شهرت بیشتری برخورد دار است . ویژه گی کار هنری شلدون در ترانه هایش این است که وی با قدرت تخییل خلاقش ، رویداهای واقعی در زنده گی را از

پرویزن دید هنری و با توجه به نگاه هنرمندانه ارایه می دهد و تنها به عکاسی صرف واقعیت ها نمی پردازد ،در هر ترانه اش هیجان می آفریند و این هیجان، پاره ی جدا شده از رویدا های عینی در زنده گی نیست . مرگ ، عشق ، بدبینی و .... تجربه های ملموسی اند که وی آن هارا در ترانه هایش می سراید :

مرگ :

چوبه ی دار بر پا می کنند ، بیرون سلول

25 دقیقه وقت دارم.

25 دقیقه ی دیگردر جهنم خواهم بود

24 دقیقه وقت دارم ." ( از ترانه ی 25 دقیقه به رفتن)

* * *

عشق:

" عشقم را نثارتو کردم ... اما نپذیرفتی

زنده گیم را وقف تو کردم ، اما در کنارم نماندی

کاش روزی آن را بر گردانی " ( از ترانه ی رادیو)

* * *

بدبینی:

" همه می گویدند من بد بینم

همه فکر می کنند من دیوانه ام

ظاهراً به من لبخند می زنند

اما از ته دلی می خودهند که سر به تنم بناشد. " ( از ترانه ی بد بین)

از" شلدون آلن سیلور استاین " دو مجموعه ی گزیده ی ترانه ها به نام های " عاشقانه ها " و " پاهای کثیف" با ترجمه ی " علی رضا برادران" به زبان فارسی منشتر شده است .

برای آشنایی بیشتر خواننده گان ، برگردان فارسی ترانه ی " 25 دقیقه به رفتن " او را با هم می خوانیم :

25 دقیقه به رفتن

چوبه ی دار بر پا می کنند ، بیرون سلولم.

25 دقیقه وقت دارم.

25 دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود.

24 دقثقه وقت دارم.

آخرین غذای من کمی لوبیاست.

23 دقیقه مانده است .

هیچ کس نمی پرسد چه احساس دارم .

22 دقیقه باقی مانده است

به فرماندار نامه نوشتم ، لعنت خدا به همه ی آنها

آه......21 دقیقه ی دیگر باید بروم.

به شهردارتلفن می کنم، رفته ناهار بخورد .

دقیقه ی دیگر وقت دارم 20

کلانتر می گوید : " پسر ، می خواهم مردنت را ببینم ."

19 دقیقه مانده است .

به صورتش نگاه می کنم و می خندم ... به چشمهایش تف می کنم.

18 دقیقه وقت دارم.

رییس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرفهایم گوش بدهد .

17 دقیقه باقی است.

می گوید:" یک هفته نه سه هفته ی دیگر خبرم کن.

حالا فقط 16 دقیقه وقت دارد"

وکیلم می گوید ، متاسفانه نتوانستم کاری برایت انجام بدهم

م م م م ..... 15 دقیقه مانده است .

اشکالی ندارد ، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض کن .

14 دقیقه وقت دارم .

پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد،

در این 13 دقیقه ی باقی مانده.

از آتش و سوختن می گوید ،اما من احساس می کنم که سخت سردم است .

12 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

چوبه ی دار را آزمایش می کنند . پشتم می لرزد .

11 دقیقه وقت دارم .

چوبه ی دار عالی است و کارش حرف ندارد .

10 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

منتظرم که عفوم کنند ... آزادم کنند .

در همین 9 دقیقه ای که باقیمانده .

اما این یک فیلم سینمایی نیست ، بلکه ، خب ، به جهنم.

8 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

حالا از نردبان بالا می روم تا بر سکوی اعدام قرار گیرم

7 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

بهتر است حواسم جمع قدمهایم باشد و گرنه پاهایم را از دست خواهم داد .

6 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

حالا بر سکو پاگذاشته ام و سرم را در حلقه ی دار...

5 دقیقه ی دیگرباقی است .

یالا ، عجله کنید چیزی بیاورید و طناب را ببرید .

4 دقیقه ی دیگر وقت دارم.

حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم آسمان را ببینم.

3 دقیقه ی دیگر باقی مانده .

مردن ، مردن انسان ، به راستی نکبت بار است .

2 دقیقه ی دیگر وقت دارم .

صدای کرکسها را می شنوم ... صدای کلاغها را می شنوم

1 دقیقه ی دیگر مانده است .

و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی روم م م م م م ...