صبح ها در آرزویت همصدا: قرآن بخوان
نیست خاموشی سزای آن سرای پرنشاط
نی برای ما برای آن سرا، قرآن بخوان
خفته ای خاموش و ما فریاد را پر داده ایم
ای رسانده سوگ ما را تا خدا ، قرآن بخوان
می چکد گویا هنوز از پنجه هایت آفتاب
با وضوی پر خلوصت تا رها ، قرآن بخوان
در صدایت چیز دیگر بود والاتر زعجز
باز گو یا ربنا فغفر لنا ، قرآن بخوان
دستهایت تا به سوی نا کجا وا میشدند
نور میشد بال پرواز دعا، قرآن بخوان
گر نخوانی آفتابم می برد از یاد خود
تا نگیرد شام دنیای مرا ، قرآن بخوان
گر نخوانی کودکی هایم زمن پا می کشند
تا نریزم ذره ذره زیر پا ، قرآن بخوان
کی توانم بی تو مانم ای تنم قربان تو
کی رود از یادم آن آوا هلا ، قرآن بخوان
دیده در راهم که با آن سبز بکر چشمهات
باز آوازم دهی : نسرین بیا ، قرآن بخوان
دیده در راهم درآ با خنده های بی دریغ
قصه کن حرفی بز ن شعری سرا ، قرآن بخوان
مانده است دور از صدایت نام ما ، قرآن بخوان
کرده ای ما را فراموش از دعا ، قرآن بخوان
صبحگاه است و دعا و عادت سبز صدات
ای پدر ای اعتیاد لحظه ها ، قرآن بخوان
بی صدایت بی صدایی رخنه کرده در دلم
عاشقانه مهربانا بهر ما ، قرآن بخوان
آن صدای صبح ما را مرگ داسی شد درود
ای پدر بر صبح های بی صدا ، قرآن بخوان
بی هوای بودنت تنها ترین فصل غمم
ای پدر تنهایی تلخ مرا ، قرآن بخوان
می تند دور تنم ترسی به رنگ گم شدن
تا نگردد دستت از دستم رها ، قرآن بخوان
قبله گاه من تو بودی قبله گاه من تویی
بر که آرم من نیاز و التجا ، قرآن بخوان
رفته ای من مرده بودم لحظه ها را آنزمان
تو صدا می کردی ام دختر بیا ، قرآن بخوان
خاک شد بر سر مرا وا حسرتا ای وای من
رفت بابایم که را گویم هلا ، قرآن بخوان
رفت با با رفت با او "خانه ما " هم به باد
من در این وحشت سرا خوانم ترا ، قرآن بخوان
نی دگر قرآن نخوانی زاری ام بیهوده است
رفتی و تنها شدم مرگ مرا ، قرآن بخوان
نی دگر قرآن نخوانی با صدای پر خلوص
باغ چشمت بسته شد بروی ما ، قرآن بخوان
یادم آید گفتی ام وقتی که دلتنگی مدام
صبح برخیزو نمازی کن ادا ، قرآن بخوان
صبح شد آواز ده خورشید را من مرده ام
بی تو هر لحظه نمازم شد قضا ، قرآن بخوان
صبح شد من شب شدم بی تو نمیمانم پدر
تو برای من نمازی کن ادا ، قرآن بخوان