نیلاب سلام

 

توهین به چیستی «جنس لطیف» از راه مطرح نمودن کیستی وی

 

کارکرد های که در عرصه های ادب، هنر، دانش وهم گون این ها زاییده شده و نفس می کشند، بدون شک مرز ها و دیوار ها را در هم می شکنند و آمده های مخالف را در این فرا راه از راه بر میدارند؛ استوار و نجیب قامت افرازی میکنند؛ بi سان پنسل پاک خطوط پنسلی مصور، در هم بر هم، حقیقی و مجازی، مشخص و مجرد، قابل دید و غیر قابل دید جنسیت را پاک میکند و صفحهء کاغذ را شفاف و سپید میسازند، برای نگاشتن بهترین و نازنین ترین واژه ها، سر بر افراشته ترین، سبز ترین و تازه ترین سخن ها؛ و برای پیشکش نمودن سخنانی از خورجین سخاوت و مهربانی، راستی و بی پیرایه گی.

من این صفحهء کاغذ را دوست دارم چون هنوز هیچ خطی در آن قلم زده نشده. پاک است به سان ذهن که هنوز کوچک تصوری از همویی که هنوز با وی آشنا نگشته، ندارد و خواهان آشنایی است با فرهنگ آدم های هزارهء بیست و یک.

اگر افکار ما سپید و بی آلایش و بسیار فراخ میبودند، انسان ها را در روک های نهاد ها، ملت ها، قوم ها و جنس ها داخل نه می نمودیم و در های آن را با تصور مسلط ، زیر کلیشه هايی که از بسیار وقت لباس مضحک از تکهء توهین به بر دارند، نه می بستیم.

حتی باید در تفاوت ها تفاوت قایل گشت.

" زمانی که پای ارزش های انسانی به میان آید، جنسیت نباید مطرح گردد."

در این نبشته اشارهء من به سوی کسانی است که با مطرح نمودن " کیستی " خانمی منظور جدی نه پنداشتن " چیستی " های وی را دارند و این تنها به دلیل زن بودن آن یکی است.

اما، یک زن پیش از زن بودن یک انسان است، به مفهوم ژرف، اصیل و با ارزش آن. بناءً:

1. گاهی که جامهء مطالعهء مان را در نوشتاری به بر میکنیم، نباید بر آن منت «کی نوشته» ، بل «چی نوشته» را گذاریم. تمرکز و سپس سخن زدن بر سر « از کی است» به جای «محتوا چی دارد؟» ارزش پیور هنری و یا ادبی، فرهنگی یا علمی، تجربی یا فنی یک اثر و یا کارکرد را پایان می آرد و یا بالا میبرد.

2. گاهی که اشتراک زنی در امری فراهم می آید، نباید به دلیل زن بودن، بل به سبب آگاه بودن، تخصصی بودن، با صلاحیت بودن و از این راه موثر بودن وی پذیرفته شود.

3 . گاهی که بازار گفتگو گرم ودر آن میان شمار اکثر گوینده گان را مردان تشکیل میدهند، اشتراک زن برای سخن رانی را نباید به خاطر زن بودن بلکه صلاحیت و صلابت وی پذیرا شد. اما بسا اوقات «سخاوت» ـ دادن اجازه به زن به خاطر زن بودن وی ـ بر لب رانده میشود، که حیثیت توهین را به یک زن سیاسی، فرهنگی و آگاه داراست.

4. در جوامع سنتی مرد سالارانه، باید دادن حق اول به زن را جزء آداب معاشرت و نزاکت های اجتماعی ساخت؛ زیرا در همچو جوامع نظریه های فیمینیستی، که بر اساس آن حق اول و دوم را به حیث مفهوم تسلط تبعیض مردود میشمارد، هنوز چلش عام نیافته است.

در آن جا زنان از کوچک ترین امکانات در دست داشته در برابر زن ستیزان به مبارزه بر می خیزند تا از تساوی حق شان با مردان ولو کوچک ولی گام به گام دفاع نمایند، یعنی آنها از حق سخن خواهند زد که در شمار حد اقل می آید. در همچو جوامع طرح رادیکال تساوی حقوق مرد و زن نمیتواند بحث روتین باشد.

لغزیده ایم، اگر در یک جامعه يی که مرد سالاری با همهء خشونت و بی رحمیش چون شمشیر بران کله های پرنده های در قفس ساخته را از دم تیغ می گذراند، از تساوی حقوق زن سخن برانیم. در آن جا در ابتدا باید حق زن را از راه کنار گذاشتن تابو ها اعاده کرد.

5.اگر به گونهء مثال حین ورود به چهار دیواری و یا خروج از آن به زنان حق اولویت داده می شود و حتی «این بزرگواری» بر زبان می آید، در این حالت میتوان پندار دگری داشت ـ یعنی احترام به زن، توجه به زن و ارزش قایل شدن به زن. در حالت یاد شده پای برابری های جنسی در میان نیست، بل یک زن آن را به عنوان ابراز احترام به خویش تلقی میتواند کند. درست در چنین موقع ولو برای چند لحظهء کوتاه باشد، خوان مباحثه، مشاجره و همگون چنین برخورد های گسترده نیست. اگر باشد، باید هم زمان، موازی با هم و با توجه به سوا نمودن دو حالت بکلی بی ارتباط صورت گیرد:

ـ در حالت اول دو جنس مخالف ، دو انسان، مطابق روسو «آزاد به دنیا آمده»، با هم در حال مباحثه اند. در این جا قوت منطق،استدلال و افاده نقش بزرگ را بازی خواهد کرد نه زن بودن یا مرد بودن یکی از آن دو.

ـ در حالت دوم دو جنس مخالف ، دو انسان «برابر از نظر طبیعی»، با داشتن تفاوت های بزرگ و کوچک بیولوژیکی، بی تفاوت به مباحث جدی نقش های شان را در رول های جنس های شان بازی میکنند؛ مرد در رول یک جنتلمن و زن در رول یک خانم.

زمانی که ما موفق شویم، این دو حالت را که در جامهء یک نمونهء ساده ارایه گردید،از هم تفکیک دهیم،

یکی از سو تفاهم ها را از فرا راه مان برداشته ایم و بدین گونه یکی از دشواری های بزرگ دنیای امروزین مان را.

6. یک زن آگاه نه تنها میتواند در زمینه های رنگارنگ با مرد برابری نماید بلکه حتی از وی سبقت جوید.

« در صورتی که زنان آموزش یکسان ببینند، میتوانند چیره دست ترین روسا باشند چون ریاست بر مبنای خرد و دانش پیش برده میشود. »

ذهن به رشد دادن نیاز دارد. در صورت که به کار انداخته شود، هر روز فعال تر از روز پیش میگردد. اذهان زنان با مرور زمان در جوامع سنتی به گفتهءجرمنها " به پشت سر پیچ داده شده اند "- بدین معنا که حواس آنها صرف بر خانه و خانه داری و امثال آن تمرکز داده شده است.

در جامعهء مدرن زنان این امکانات را داشته اند که بر اساس داشتن هوش، ذکاوت، بینش ژرف، درک، ابتکار، به کار انداختن منطق و فعالیت، برتری شان را هویدا سازند و حتی در بسیاری از نشستها، همایش ها، جلسه های کاری در میدان مباحثه بالای مردان با ارایهء استدلال قوی آب سرد بریزند و از آن راه پسان تر مقام برتر در فضای کار برای خود تدارک بینند.

7. گاهی که تنها زیبایی یک زن را بی ارتباط به انگارهء مورد گفتگو اصل قرار میدهند، پس در همان لحظه بر همهء ارزش های معنوی وی خط بطلان کشیده اند.

بدیهیست که زنان برای پیشکش نمودن، بیشتر از زیبایی، لطافت، ظرافت و افسون گری در توشه دارند. این صفات جز سرشت آنهاست؛ در حقیقت هنر آنهاست، نه دانش شان. قلب آنهاست، نه خرد شان. هنر ذاتی است و دانش کسبی. قلب، احساس است و عقل، خرد.

8. گویند " هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد."، یعنی یک زن نکته دان میتواند یک اندیشمند سرد و منطقی گردد. گاهی که زن به مطالعه می پردازد، نه در قالب زن و نه در قالب مرد بدان مشغول می گردد. در چنین حالتی او یک انسان است. گاهی که وی به مباحثه بر میخیزد، به زن بودن یا زیبا بودن یا رعنا بودن خویش فکر نمیکند. زمانی که در رابطه به امری یا انگارهء می اندیشد، به جهات مثبت و منفی آن می اندیشد و انگاره را سبک و سنگین میکند. یعنی همان کاری را انجام میدهد که یک مرد از عهدهء آن برمیآید.

زن میتواند بیاندیشد؛ ژرف بیاندیشد؛ ژرف و منطقی بیاندیشد؛ ژرف، منطقی و برتر بیاندیشد.

زن میتواند برای مخاطبش در نهایت سردی، تفهيم نماید که با وی نه از در جنسیت، بل از در انسانیت باید سخن گوید.

9. اگر زن ها در رابطه به امری انتقاد میشوند، حالا این انتقاد از هر دستی که باشد، نباید تنها منفیش تلقی نمایند. آفریده يی را به بوتهء نقد کشانیدن یعنی: اول نکات مثبت و سپس نکات منفی آن اثر را بر شمردن. :

نقد در لغت سنجش معنا میدهد. اگر نبشته يی نقد میگردد، بدین معناست که ارزش انتقاد نمودن را پیدا نموده است؛ مطرح گشته است، نگارنده به راه افتاده است و کلاس "تشویقی" برای به راه انداختن شاگردان را پاس نموده است.

(در این جا اشاره به نقد از سوی منتقدین و صاحب نظران است نه از سوی تنگ اندیشان که خود چیزی برای پیشکش ندارند و منظوری جز تخریب، به قول حافظ:

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است

عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر اســــــت)

در واپسین سطور خواهانم، به خانم های قلم به دست، فرهنگی و آگاه نکته يی را به سلسلهء این گفته ها بیان دارم و آن این که : از کار و پیکار، روشن نگریستن و اندیشیدن و "عنان فکر را رها کردن" و بدین وسیله آن را به زبان آوردن هراسی به دل راه ندهند و به پیش روند، البته با فراگیری ریشه و ابتدای همان رشته یا فن، تا نشود باز در جایی، "کیستی" شان واسطه يی گردد برای مطرح گشتن "چیستی" شان.

هامبورگ, اپریل 2007