بیرنگ کوهدامنی

 

پيوند و پيمان


ای سپيدارِ بلند، ای قامت ايمان ِ من

با توام پيوند باشد، با خدا پيمان من

تا کجا باشد شتابت، در کجا يابی قرار

ای نسيم هرزه گرد، ای روح ِ سرگردان من؟

کوچه باغ کودکی، يادت هميشه سبز باد

گـَرد تو هرگز نمی سازد رها، دامان من

شرح حال ِ خود برای تو، حکايت چون کنم؟

خون چکد از قصه و افسانه و دستان من

می کند تفسير مفهوم ابد را، با ازل

رنج بی آغاز من، آلام ِ بی پايان من

معنی دشوار و آسان را،اگر پرسی ز من

دوری ات دشوار من، نزديکی ات آسان من

بود دود و بوی خون و بوی آتش می دهد

می شناسی هر کجا بينی اگر ديوان من

بحر طوفانی است، کشتی غرق می خواهد شدن

ناخدا باشد خدا، يا نوح کشتيبان من

دورم از تو، ای وطن! بی برگ و بار سايه ام

ريشه دارد در زمينت، بيخ من، بنيان من

24 اپريل 2002، لندن

***