رسیدن به آسمایی :03.2008 .29؛ تاریخ نشر در آسمایی :03.2008 .30
برگرفته ازخاطرات مرحوم ایام الدین بره کی                  

(بخش سوم)

دشت جانگیری(یا جهانگیری) مشهوربه “قبرغه” درشرق کابل

 (پیشینه ی پروژه ارزان قیمت درشرق کابل)

 

 

ساختن خشت خام

درصنعت خشت سازی افغانستان وبرخی دیگرازکشورهای همجوارومنطقه اطفال ونوجوانان بشکل بیرحمانه استثمارمیشوند وازناگزیری فقرمالی تن به اجرای این کارمشقتبارمیدهند. تنها درافغانستان مهمترین دلیل آن بی بضاعتی وبیکاری والدین وغیابت برنامه های حمایتی دولت برای اطفال وجوانان است تا شرائط حداقل زنده گی وآموزش را برای این قشرشکننده تامین کند.

خشتمالان (خشت سازان) که بیشترازمردم مناطق شرق کشوربودند،درجوار داش روی یک نوع قالب ستندرد (کابلی) که به حدس تقریبی بنده حدود پانزده در۲۵سانتی مترمیبود،خشت میمالیدند وآنهارا قشنگ در قطار های منظم درمجاورت آفتاب روی زمین پاک وهموارمیگذاشتند تاخوب خشک شوند.

 

نمای از مالیدن خشت خام بروی قالب معیاری که اندازه ی آن در برخی مناطق ازهم فرق دارد.

سپس دسته ی دگری ازافراد که آنها نیزبیشترمردم مناطق مشرقی(ازجلال آباد،سروبی ولغمان) بودندبنام (خشت کش) وظیفه داشتند خشت های خشک شده راتوسط مرکبها(الاغ) که در(ترنگن) های بافت شده به تعداد معین جابجا کرده بودند، کنارداش میآوردند. سپس این خشتهای خام برای پختن  توسط داشبانان درون داش چیده میشدند.بدینسان خشت کشان، خشت خام (آفتابخورده) را کنارداش انتقال میدادند ودرآنجاخشت پزها(داش بانان) خشتهای خام رااز انبار مرکب ها مستقیما درون داش که محیط درونی آنهادارای ظرفیت گنجایش(هشت تاچهل هزار) خشت بودند،انتقال داده میشد(اختلا ف ظرفیت کمی محیط درون داش بستگی دارد به بزرگی وکوچکی ساختمان داش).

دریکی ازنشرات غربی بخاطرحمل بار گران "خشت" براین خر بیچاره شدیدا اعتراض شده است، چه خوب بود اعتراضاتی هم برسیاستهای نابرابر و نامتعادل اقتصاد وتجارت کشورهای پیشرفته براه انداخته شود تا تعدیلاتی درقوانین غیرعادلانه اقتصاد وتجارت جهانی بیآورند که برای برطرفی فقرمالی مردم کشورهای روبه رشد کمک کند.

 

 

خشت خام درمیانه داش روی سنگ چونه چیده میشد که درناحیه تحتانی داش روی پنجره آتشخانه  قرار داشت.آتشخانه داش محیط کاملاتحتانی و عریض ترین نقطه مدوربدنه داش را میسازد که درسه چهارمتری زیرزمین قرار دارد.وچنانکه یادآورشدیم خشت خام بالای سنگ ناپخته چونه روی آتشخانه چیده میشد زیرا سنگ چونه برای پخته شدن به حرارت بلندی نیازدارد.

ازاینروسنگ چونه ناپخته کاملا در موقعیت تحتانی محیط داش بالای آتشخانه چیده میشد. سنگهای چونه معمولا ازکوه های سنگ چونه دارمناطق “سنگ نوشته” بسوی جنوب کابل در راه کابل ۔ لوگر یاازکوه های “دامنه کمری”ودیگرمناطق دور ونزدیک کابل  آورده میشد.

نمای ازبخش شرقی نقشه کابل که مسیرسرک لته بند را باگذر ازولسوالی بگرامی تا به قریه های قلعه محمدمحسن، کمری، قلعه راباز(بنگش)، حسین خیل "درجنوب"، قلعه ملک وزن آباد(زندآباد) "درشمال" نشان میدهد.

خشت چیدن درداش کارساده نبود که هرکسی بتواندآنرا انجام دهد،همین داشبانان هزاره باهیچ اندوخته علمی و سواد مسلکی آن خشتهای خام رامثل خالهای هنرخاتم کاری درقطارهای منظم قشنگ یکی بالای دگری بشکل دایروی می چیدند که دربخش فوقانی انجام داش به گنبدی مایل به اهرام شکل میگرفت و سپس مهمترین کارکه عبارت ازچیدن چوب وآتش زدن به آتشدان داش بودزیرنظرمستقیم سرداشبان یا جمادار(جمعدار) انجام میشد.

آتش سوزی داش  باید یکنواخت ومنظم دریک دوره معین زمانی نمیدانم چهل وهشت یابیست وچهار ساعت تمام شب وروز ادامه می یافت.ودرتمام آن دوره باید یکی دونفرداشبان ناظراوضاع سوختن آتش آتشخانه میبودند. درصورت بروز کدام مشکلی مثل کم وزیاد شدن حرارت آتش که به اثربندش مجرا هواکش داش پیش میآمد، جمعداربه خدمت حاضرمیشدوحل مشکل میکرد،اما بساهم واقع میشد که جزیی ترین غفلت داشبانان موظف باکم و زیادشدن چوب (مواد سوخت) به بی کیفیتی خشت داش می انجامیدکه درنتیجه آن خشتها نیم پخته ویاهم دودزده میبرامدند.

تازمانی که بیاد داریم این افرادکارگربخصوص مردان هزاره همیشه دسته دسته بدون خانواده هایشان برای انجام کار فصلی بکابل میآمدند ودرآنجایک اقامتگاه ساده یی گلی باتنورودیگدانی داشتند. وچند بسترمحقرو کنار هربستر یکدانه بکس چوبی قرار داشت، که محتویات بکسهای چوبی رابیشتریک مشت پول نقد درآمد دستمزد شان تشکیل میداد که برآن قفلهای خورد وبزرگ زده بودند.

شام هاهفته دوسه باریکی ازآن داشبانان به پختن نان درتنورمیپرداخت.باقی کارگران داش که عبارت ازخشت مالها وخشت کشهابودند،بیشترشان باکوچ وبارخانواده گی درآن حوالی دردشتهای لامزروع جانگیری خیمه وغژدی برپاکرده بودند وباخانواده وچند تادامی مثل شتر،مرکب،گوسپند، بزویاهم مرغ شب وروزشانرا سپری میکردند. آنهاپائیزهای سال رابابستن کوچ وباربه مناطق گرمسیر بخصوص جلال آباد،لغمان وسروبی تاپشاورمیرفتند و بهارسال آینده دوباره بکابل برمیگشتند.

مشکل بزرگ این منطقه حومه کابل مثل سایرمناطق افغانستان درنبودیاکمبودآب نهفته بود.بنابرای ترکردن گل چاه های به عمق ده ها مترحفرمیشد تا اینکه به یکمقدارآب گل آلود وشور مزه یی دسترسی پیدامیشد وآب همین چاه های حفرشده نه تنهامنبع  ترکردن گل خشت،بل منبع آب آشامیدنی کارگران نیزمیبود.

جوی پائین کمری که چندین کیلومترازمناطق (مسیحی لوگر) تابه دهکده شینه درفاصله کمتر از دو کیلومتری موازی به دریای لوگرجریان داشت،همه ساله دارای آب بود واماجوی بالای کمری فقط سال یکبار یا دوباری آنهم اواخربهاردرسالهای که زمستان پربرف وبهار بارانی میداشت، آبگیرمیشد وجریان آب آن بمشکل تابه دهکده زند آباد وبه منطقه جانگیری مشهوربه(قبرغه) به دشت بتخاک میرسید.

روایت است که نزدیک به دوسده پیش دشت امروزجانگیری برخلاف یک منطقه بسیارسرسبز وپرآب بوده، که زمین های آن حتی دوفصله قابل کشت و ازگدام های غله ی چهار گرد ونواحی کابل بزرگ محسوب می شد. اکنون روشن نیست به چه دلایل دریک سد سال اخیر به یک کویرخشک وبیحاصل مبدل گشت. یگانه دلیلی که امروز به اساس شواهد رویدادهای سیاسی سی سال اخیرمیتوان درآن مورد اظهار رای کرد، یکی هم این باشد که در زیربه شرح آن می پردازیم.

کابل ازچهارصدسال بدینسو دو بارازپایتخت بودن محروم شد، یکی دوران اولاده ی احمدشاه درانی وبار دوم دوران حاکمیت طالبان. یک ازساده ترین دلیل، فقط موقعیت ستراتیژیک آن درجنگ ها وکشمکش های سیاسی آنزمان افغانستان بوده است. آنچه مربوط به رسیدن قوای مهاجم خارجی میشود، انگلیس ها چندباربه سرعت ازطریق مرزهای شمالغربی مستعمره ی شان یعنی هندبرتانوی به کابل سرازیرشدند. ودقیقا ازطریق همین دروازه ی شرقی کابل که ناحیه ی بتخاک ودشت جانگیری باگذر ازبگرامی بداخل شهرکابل بود. گمان زده می شودکه دشت جانگیری وبتخاک زمانی خیلی سرسبز وپرازاشجاربودند ودارای زمین های حاصل خیز، ولی این وضع برای قوای مهاجم ودولت های دست نشانده ی آنها مناسب نبوده، چه جنگ جویان جنگ های آزادیبخش ضد استعماری با استفاده ازاشجاراین منطقه حملات مرگباری رابه کاروانها وقطارهای مهاجمان سازمان میدادند. که امروزیکی هم ساختارچندرنگ انسانی باشنده گان این نواحی شاهد این ادعاست، که جنگ جویان جنبش آزادیبخش خودجوش ضداستعماری قرن هجده ونزده ازسراسرافغانستان بویژه ازمناطق جنوب، شرق وغرب افغانستان بدین جا سرازیرشده بودند. روایت است که هر زمانی دسته های جنگوجویان کندهاربزرگ ومشرقی دوسوی خط دیورند، دربرابرقوای مهاجم برتانوی ناتوان می شدند، دسته های خاصی ازآن جنگ جویان به همین منطقه ی کابل میرسیدند وباتغیرتاکتیک جنگ چریکی قوای مهاجم را مشغول و بی روحیه می ساخت. به همین دلیل ورودبه کابل ساده ولی نگهداشت آن تاامروزخیلی دشواراست. دلیل این که طالبان برای نخستین بارازسی سال صلح وآرامش برقرارکرده بودند، یکی هم این بود، که کابل یک شهربنام پایتخت اداری بود ونه سیاسی. چی افغانستان ازکندهاراداره می شد. دوم این که آمدن طالبان به افغانستان با همنوایی وبرنامه ی ازپیش طرح شده ی پاکستان بود، بنا ورود نیروهای ضدطالبان ازطریق مرزهای باز چمن، تورخم وسپین بولدک ودیگرراه های بزرو از دوسو(افغانستان وپاکستان) اداره  کنترول می شد. بنا کابل به ساده گی قابل تهدید نبود.

بنا یکی ازتدابیرجلوگیری ازاین حملات چریکی ازبین بردن اشجار وباغ های این منطقه بوده تا درشب وروز ازسوی قوای دولت ومهاجم بساده گی قابل اداره باشد. باید تصریح کرد، که گفته های بالا ازیک سوفرضیه  وگمان زنی پنداشته می شوند، ولی درجریان سی سال اخیرپس ازتهاجم قوای شوروی به افغانستان بخوبی روشن شد، که نابودی باغستانها وسرسبزی های مناطق مهم ستراتیژیک افغانستان مثل تاکستانهای دوسوی سرک کابل چاریکار، چنارها وباغتسانهای لوگر وهمچنان نابودی سرسبزی های منطقه ی جانگیری که پسانتردرآن باره تذکر خواهد رفت، یکی از روشن ترین دلایل این ادعاست. چون نیروهای مقاومت (مجاهدین) با استفاده ازاین باغستانها برقوای نظامی دولت وشوروی حمله ور می شدند. ازاینرو دریک سده ی اخیرمنطقه ی جانگیری مثل یک کویرلامزروع باقیماند.

بنا بدلایل بالا زمینهای این منطقه هم یکسال درمیان قابل کشت گندم للمی بودند.دراین منطقه مالکان زمین را بیشتراهالی کمری می ساخت، درحالی که جانگیری ازکمری خیلی فاصله داشت ودهکده های زن آباد،حسین خیل پائین وبتخاک به آن نزدیکتربودند.

مواد سوخت داشها:

آغازسالهای۱۹۶۰میلادی که کار تیکه داری وتعمیرات دردشت جانگیری رونق گرفته بود، بیشترین بخش تعمیرات جدید شهر و ولسوالی های کابل راخشت وچونه داشهای همین منطقه تامین میکرد.البته مناطق دگری هم دراطراف شهرکابل دارای داشهای خشت پزی بودند، مثل داشهای (ده خدایداد) درشمال بگرامی، درمنطقه دشت برچی، در ولایتی، چهارآسیاب، میربچه کوت شمالی وسایرنقاط دور ونزدیک شهرکابل والبته درولایات افغانستان بخصوص درننگرهار درمنطقه چهارباغ درامتداد همین سرک مشهورلته بندمیان زیارت "موی مبارک" تابه چهارباغ، خوگیانی که ازجانگیری کابل حدود۱۵۰ تا۱۶۰فاصله داشتند وهمچنان در تمام مسیرراه لته بند با عبورازشهرجلال آباد،زیارت (کجکول بابا) تابه نزدیکی های تورخم وازآنجا گذشته تا شهرپشاور و مناطق همجوارآن ازیکسوبسوی شمال درمناطق سوات وبسوی جنوب درامتداد دریای سندکه هسته ی آنراحوزه ی تاریخی هاراپه تشکیل میداد.

تاگذشته های بیست وسی سال پیش درکاربرد مواد سوخت داش توجه لازم مبذول میشد ودست اندرکاران آن لوایح قانونی دولت را درزمینه رعایت میکردند، که بیشترین بخش موادسوخت راچوب ارچه وبلوط جنگلهای پکتیا، کنر،خار وبته محل میساخت. ولی درنتیجه بحران جنگهای پیهم داخلی نظارت برکاربردموادسوخت داشهای خشت پزی ازدست رفت و امروز مواد سوخت داشهای سنتی افغانستان را چوب، گاز،خار وبته، سرگین وپشقل مواشی  ودربرخ مناطق حتی آشغا لهای شهر تا تایرهای رابری وسایط نقلیه استفاده میسازد، که ناپاکی آب وهوای محیط زیست را درپی دارد.

ادامه دارد