رسيدن به آسمايی : 09.04.2007 ؛ نشر اين بخش  :19.04.2007

جلال نورانی

سلام بر قامت رسای طنز امروز ما
بخش دوم


كوچك سازي و استهزا Irony

آيروني متداول ترين وعمده ترين ابزار طنز پردازي است .حتي فرهنگ بزرگ انگليسي world Bookطنزرا چنين تعريف كرده است :« طنز اثري است كه در آن از Irony و يا Sarcasm استفاده شده باشدوبعضي رفتارهاي آدميان را مورد حمله قراربدهد» (25) كه البته تعريف ناقصي است .
اينكه « طنز» را در زبان فارسي براي همانSatire پذيرفته ايم تاحدودي تازه است. درگذشته فكرميكنم محققان فارسي زبان گاهي براي ترجمه برخي از اصطلاحات مشكلاتي داشته اند.
محقق بزرگوار ايران داكترحلبي در كتابش « تاريخ طنز و شوخ طبعي» Irony را طنز ترجمه كرده است. حتي ميگويد:« دو نوع طنز در ادبيات ميتوان سراغ كرد، طنزلفظي Verbal Irony و طنز ساختاري Structural Irony.» (26)
البته ايروني لفظي و ايراوني ساختاري را بعدآ خواهيم ديد ، اما مسلم است كه هيچ محقق ايراني، آيروني را فعلآ طنز نميداند بلكه ابزاري ميداند براي ساختن طنز.
اگر درترجمهءEXAGGAERATION  مشكلي نداريم و درزبان دري آنرا مبالغه ترجمه ميكنيم، متآسفانه دريافتن اصطلاح دقيقي درفارسي براي آيروني اشكال جدي وجود دارد، زيرا كلمات متعددي را هر كسي به ذوق خود در فارسي به جاي آن ميگذارد.
محقق برجسته ايراني داكتر حسن جوادي نيز متوجه اين مشكل شده است . او ميگويد: « در زبان فارسي تجاهل عارف ، كنايه، طعنه ، استهزا ، كم زدن را معادل آن {ايروني} قرار داده اند. ما در زبان فارسي بهتر است آنرا « كنايه طنز آميز» بناميم.» (27)
شايد معادل دري پيشنهادي داكتر جوادي - « كنايه طنز آميز» براي Irony  فرنگي، اصطلاح بدي نباشد ، اما من با درك اينكه انبوهي از اصطلاحات دري  در موقعيت هاي متفاوتي كه در طنز پديد مي آيند، ميتوانند برابر  نهاد آيروني باشند، ترجيح ميدهم خود «آيروني» را كه درتمام زبان هاي اروپا معمول است، به كارببرم. ببينيد ، در طنزهاي مختلف آيروني ميتواند، اين چيز ها باشد: كتره – كنايه – كم زدن – تحقيركردن – تسخر زدن – مسخره كردن – خودرا قصدآ گول انداختن – دست انداختن – سبك كردن – خوار كردن – افشاء كردن – كوچك كردن - استهزا – ريشخند كردن – بي ارزش كردن – زبون ساختن – رسوا كردن – و …
حالا كه صدها كلمه مغولي ، تركي ، هندي ، عربي ، انگليسي ، روسي ، لاتيني ، يوناني و . . . مانند « تانك» و « بولدوزر » به زور وارد زبان ما شده اند، قبول اصطلاح آيروني فكر نميكنم « سچه گي» زبان ما را زياد صدمه بزند.
آيروني آن ابزار نيرومند و مهم طنز است كه حتي ميتوان آنرا «موتور طنز»خواند. متوجه هستيم كه آيروني جدي هم وجود دارد وحتي در تراژيدي  نيز ميتوان آيروني را مشاهده كرد. وقتي امام خميني به امريكا لقب « شيطان بزرگ» را «اعطاء» فرمود ، بار آيرونيك كلمه«بزرگ» دركنار شيطان را ميتوان بخوبي حس كرد. بهر حال ما از آيروني در طنز صحبت  مي كنيم –  در طنز هاي احسان الله سلام. در طنز ما چندين شكل  آيروني داريم . آيروني گفتاري ، ايروني كرداري ، آيروني ساختاري ، آيروني موقعيت و آيروي مستقيم و غير مستقيم .
ديويد فوركاستر ميگويد كه  در آيروني گفتاري ، طنز پرداز با دادن القاب ، صفت ها وخصلت ها به« قرباني» خود حمله ميكند. اين حمله گاهي نرم است وقرباني در مقابل لبخند مي زند ، يا  حد اقل تظاهر مي كند . كه از« شوخي » نويسنده زياد عصباني نشده است. ولي اگرقرباني بسيار خشمگين ميشود، درچنين حالتي خواننده درك ميكند كه نويسنده قصد آيروني نداشته،بلكه دراينجا Sarcasm  مطرح است. گاهي مرزبين آيروني و«طعنه» بسيارباريك ميشود. به همين علت در دكشنري هاي قرون 16 و 17 انگلستان  Irony وSarcasm, را يكسان معني كرده بودند.(28‌)
آيروني گفتاري ( و آيروني رفتاري  نيز ) به  دو شكل عرض وجودت ميكند: - دادن القاب تحقيرآميز( يا ترسيم يك عمل تحقير آميز) ويا برعكس دادن يك لقب ظاهرآ افتخار آميز( ياعمل ظاهرآ افتخار آميز) به كسي و يا چيزي .
اگرما كسي را كه نميتواند جو دوخررا تقسيم كند «جامعه الكمالات » خطاب ميكنيم، دراينجا آيروني مطرح است. كتاب «رستم التواريخ» تآليف محمد هاشم آصف را وقتي ما امروز  مي خوانيم به نظرمان بسيارطنزآميز جلوه ميكند. زيرا نويسنده براي بي خاصيت ترين ، بي تدبير ترين و بيكفايت ترين پادشاه  صفوي يعني سلطان حسين صفوي ،القابي چون ،«خلاصه ملوك» و«فخرسلاطين»داده و قبيح ترين اعمال او را طوري  ستوده كه گويي از حماسه اي ياد آوري ميكند:« آن خلاصه ملوك چون زن جميله و ماه طلعتي را ميديد ،
شوهر آن زن فورآ به طريق شرع انور زنش را مطلقه ميساخت . شاه جمجماه با آن ماه پيكر فورآ جماع خسروانه ميفرمودوبعداورا مطلقه فرموده روانه خانه شوهرش مينمود.»(29)
درطنزهاي«سلام»هردو شكل آيروني گفتاري را ديده ميتوانيم : « توته غيرت»« ابريشم نفس »« موش افگن تفنگيار»« جهانيان چربو زده» « كشور استخوان پرور ما» « محله وزيراصغر خان» « قصر دلربا» « چورستان» « چورغندي» « چور خم» « صبري گل جگر سوخته» « اكبر خشك روده» وده ها نام ولقب ايرونيك « سلام» ، هم ظرافت مي آفرينند وهم سيماي دقيقي از« اماج‌» او ترسيم ميكنند. احسان سلام وقتي كلمه« جناب» را قبل ازنام« شيخ الجاهلان» مي آورد ويا مينويسد: « اگر … جهان از وجود مبارك رياكار و ستمكار پاك مي بود»، ما ميدانيم كه« جناب» و « وجود مبارك»چگونه ، ايرونيك، درطنزعمل مينمايند. برخي از آيروني هاي « سلام » مستقيم است: «اگر بجاي پنج هزارسال تاريخ، پنج طياره مسافربري آريانا ويا پنج تشناب عصري در كابل مي داشتيم، در وقت ضرورت بيني مان پيش تاريخ بريده نميشد.» (جلسه ص 102)
ولي آيروني هاي غير مستقيم او كارا تر و گزنده تر عمل ميكنند:  « درين روزگار كمتر دلي ميتوان يافت كه از عشق مردم خالي باشد. به ويژه، صاحبدلاني كه پشك وار مردم را با زبان عطوفت مي ليسند و با دندان محبت مي جوند» (جلسه ص 40)
فكرمي كنم لازم به توضيح نباشد كه«سلام» درين برش انتخابي من چقدرهنرمندانه توانسته است باكلمات«صاحبدلان»«زبان عطوفت» « دندان محبت»وبعد با« مي ليسند وميجوند» يك ايروني رفتاري زيبا آفريده است.
سلام براي توصيف خصوصيت وترسيم سيماي«قهرمان»داستانش نيز از آيروني كار مي گيرد:« وقتي به طرف وزير ديدم، گوشهاي پهن و افتاده اش نشانه تيز هوشي او بود واز رخساره هاي گوشت آلودش معلوم ميشد كه آدم جدي و پرمعلوماتي است» (قلم ص 15)
 سلام كلمات وتركيبات را بسيار آگاهانه به كار مي گيرد. وقتي او  « تيزهوشي » وزير را با «گوشهاي پهن وافتاده او»ارتباط ميدهد تنها هدفش خنده آفريني نيست. اواين «تيزهوشي» وزير را درآخر داستانش لازم دارد تا با آن گره اصلي را باز كند. آري  اين جناب وزير « تيز هوش » فراموش كرده است كه هنگام  نوشتن  كلمهء «كوپون» - «پو» ي وسط كلمه را بنويسيد ونتيجتآ سبب شده است كه چنان يك موقعيت ووضعيت آيرونيك بيافريند كه مسلمان نبيند و كافر نشنود. به اين موقعيت آيرونيك توجه كنيد:
« - جانم ، گپ را درازنكن، ازين معامله بگذر كه رسوايي دارد.
- مدير صاحب ، ما كه رسوا شديم، هيچ ! شما از چه ميترسيد؟
- لاحول  و لا… او قربانت شوم ! ما در وقت جواني وبچه گي خود ا ين كار را  نكرديم ، درين پس پيري با اين شقيقه سفيد عزت خود را در بدل يك امر وزير بفروشيم؟
   مدير با اداي هر كلمه چون برگ چنار ميلرزيد و پا فشاري من در موجوديت همكارانش او را بيشتر عصباني مي ساخت .
 هرچه فكر كردم، نتوانستم بين امر وزير وعزت مدير رابطهء بر قرار كنم. وقتي مدير ديد كه از شقيقه سفيدش دست بردار نيستم.
آهي سوزاني كشيد كه ازگرمايش ديگ شلغم پخته ميشدوبعد رويش را گشتاند و آهسته گفت:
- مامور صاحب، بعد از رخصتي مامورين بياييد ، انشاءالله امر وزير صاحب را اجرا ميكنم»
 درين طنز كه « سلام » آنرا با ابزار آيروني گفتاري ، رفتاري و موقعيت ساخته است بر « عدم دقت» آمران و«اطاعت  بي چون وچراي» ما دونان تسخر ميزند. آري «تيزهوشي» جناب وزير اين صحنهء دراماتيك، كوميك و خفت بار را به ميان مي آورد:
« - او بي خبر،كجا مي گريزي، باش كه به مرادت برسي ، صبر كن تا امر وزير را اجرا كنم …
- او مدير صاحب ، عقلت به جاي است؟ وزير نگفته كه درروز روشن  پتلونت را بكش و به ناموس  مامورين  تجاوزكن…» ( قلم ص ص 14 تا 19)
اولين كسي كه آيروني رفتاري را بنمايش گذاشت ، سقراط بود.
 سقراط هنگاميكه مي آمدند وسوالي را در برابرش قرار ميدادند ، خود را به بيخبري ميزد. وعوض دادن جواب ، سوال هاي ديگري را خودش از پرسندگان مي پرسيد. آنان به سوال هاي سقراط پاسخ ميدادند وبعد از مقداري گفتگو ، متوجه ميشدند كه همان سوال شان كه از سقراط پرسيده بودند، حل شده است.اين شيوه تجاهل عارفانه
 سقراطي به نام آيروني سقراطي Socratic irony معروف است. « سلام» ايروني سقراطي هم دارد.  در يك داستانش او ابتداء اين جمله را اززبان« ولسوال انقلابي» به خواننده ميدهد:« - اوساده ! تو از سروبيخ انقالب خبرنداري، اگه اين خس وخاشاك از سر راه ما پس نشه ، به جامعه شگوفان نميرسيم». اين جمله را ولسوال به اشناي سابق خود ميگويد،اما زمانيكه نوبت تصفيه اين آشناي سابق فرا ميرسد، وي اين آيروني سقراطي را برزبان مي آورد: « دقايق بعد جاروكش هاي انقلاب آمدندومرا نميدانم كه خس بودم ياخاشاك ، به زباله داني انقلاب انداختند .»‌ (قلم ص ص 79 ، 83)
اين بحث را بايك آيروني زيگموند فرويد به پايان ميبرم كه در نامه يي به يك دوستش بركوتاهي و پر جنجال بودن زندگي تسخر زده است :زنده گي مثل تنبان يك كودك است: كوتاه و پر گه …
احسان سلام و پارودي Parody
 Parody و پارودي نويسي را يكي از شيوه هاي  طنز نويسي ميدانستند،ولي حالا پژوهشگران پارودي را يكي ازانواع طنزبشمار مي آورند. اين شكل بسيار مهم طنز ازخود تاريخي دارد كه سربه يونان قديم ميزند و تيوري هاي ويژه خودرا هم دارد وخود پارودي حالاانواع واشكال مختلف داردومانند خود«طنز»درتمام رسانه هاي گروهي راه يافته و در انواع هنرها حلول ميكند. براي پارودي در زبان هاي مشرق زمين اصطلاحي وجود ندارد  و همه آنرا« تقليد مسخره آميز كردن » معنا ميكنند، اما در زبانهاي مغرب زمين – انگليسي روسي ، فرانسوي ، آلماني و … همه، اصطلاح  پارودي را يكسان به كارمي برند، البته با اندك تفاوت دراملاء. چون بحث پارودي بسيار وسيع است و اشكال و تئوري هاي آن فراوان ، من كتاب مستقلي دررابطه به پارودي نوشته ام كه به زودي آنراآمادهء چاپ خواهم ساخت ، لذا درينجا از تفصيل بيشتر مي گذرم.
فعلآ پارودي را معرفي ميكنم:«هرگاه كسي يك شعر معروف ، داستان معروف ،  سبك معروف را  به شكل كوميك ، ظريفانه ، مضحك وطنزآميزتقليد كند اين اثرش پارودي است» يعني پارودي ، اثري است كه با خواندن يا ديدن آن ،آدم فورآ به ياد نسخه اصلي مي افتد. وقتي ذهن آدم، فورآ متوجه شباهت شكل «اثر تقليد شده» با نسخه اصلي ميگردد وتفاوت (محتواي) هردورا مشاهده ويادرك ميكند، به خنده مي افتد. درينجا دادن مثالها از ادبيات جهاني سخن را به درازا ميكشاند. ومن  صرفآ از پارودي هاي زبان دري گپ
خواهم زد. بهترين پارودي هاي  زبان دري را عبيد زاكاني دارد.
« موش وگربه » زاكاني كه تقليدي است از سبك ادبيات رزمي و حماسي شاهنامه نويسان  ، بسيار معروف است . رساله صد پند او تقليد مسخره آميز از پند نامه ها  و رساله اخلاق الاشراف او تقليد
 سبك آثاري است كه در اخلاق وحكمت نوشته شده بودند.
طنز نويسان ايراني با تقليد سبك بوستان وگلستان سعدي طنزهايي آفريده اند. كتاب« التقاصيل» فريدون تو للي بهترين نمونه اينگونه پارودي است . پارودي كردن اشعار معروف ادبيات كلاسيك ، در نشريه هاي طنزايران وافغانستان رواج فراوان داشت. دراواخردهه چهل نگارنده نيزپارودي هايي برا ي جريده«ترجمان» نوشته بودم. از جمله يك مناجات  به تقليد  سبك خواجه عبدالله انصاري ، چند حكايت به سبك سعدي. دريك پارودي به تقليد كتابهاي جغرافيا ، «جغرافياي زن شليته» را نوشته بودم و در آن حدود اربعه  ، آب و هوا ، پيداوار وصادرات و واردات يك «زن شليته» را توضيح كرده بودم. احسان الله سلام در دو مجموعه طنزي خود ، پارودي هاي فراوان دارد.
احسان سلام چندين گونه پارودي سازي مي كند:
1 – پارودي كردن  اسماي خاص ، نام محلات ، مؤسسات و حتي نام ممالك مانند:« وزارت صحت خامه»«وزارت مداخله»« محلهء وزيراصغرخان»« قصر دلربا»«ملل متحير»«چورغندي»«چورخم» « چوربولدك»«اتحاديه هنربندان»«چتاق وزارت خارجه»« وزارت حضور خارجه».
لازم به تذكر نيست كه هركدام ازين نامها شكل «پارودي شده» وياصورت « پاروديك» اشخاص، مؤسسات ومحلات معيني هستند كه ما مي دانيم .ازين نامهاي پاروديك ، « سلام» هم درطنزي كه
 سرتا پا پارودي است استفاده ميكند،وهم درطنزهايي كه درمجموع پارودي نيستند. طبعآ ميدانيم كه با«پارودي كردن» نامها،« سلام » ميخواهد به نوشته اش رنگ« آيرونيك» بزند و يا« طعنه » بزند.
2 – پارودي كردن اصطلاحات وضرب المثل هاي معروف: « سلام» با پارودي كردن اصطلاحات وضرب المثلها، هم قصد
 شوخي وظرافت آفريني داردوهم حمله ميكند. به نمونه هايي ازين دست در كتابهاي سلام اشاره ميكنم:
« زر زر ني زرد آلو»«خرخر ني خربوزه»« اگرتانك داري بانك داري»« ايكه دستت ميرسد فرقي شكن »« آتش بس نكرده جنگ نميشه»‌«جگر شير نداري قاچاقي به اروپا مرو »«زيرپايش تانك آزار نمي بينه»«احتجاج ما دراخراج است»« قدر امنيت كسي داند كه در امارتي گرفتار آيد»« شلاق طالب به از ناز طالب»« پشتش بوي شلاق ميته»« دزد در بر خود راكت داره »« كاره چپاتي ميكنه ، لافه امير ميزنه»
3 – پارودي كردن اشعار معروف:
احسان سلام اشعار معروف را هم به شكل « پاروديك» دوباره سازي ميكند وهركدام را مطابق روحيهء هر طنز ، چاشني نوشته هايش ميسازد. پروفيسور فين برگ مي گويد: « بر طبق قاعدهء  پارودي ، «نسخه اصلي» - كه از روي آن پارودي ساخته مي شود، بايد معروف و شناخته شده باشد.» (30)
احسان سلام ، ازين قاعده اساسي پارودي سازي ، آگاهي دارد. وقتي شعرپاروديك اورا ميخوانيم، به آساني به ياد« نسخه اصلي» مي افتيم. به چند نمونه ازين دست توجه نماييد:
سياهي   عاقل    نيايد   به   كار
دو صد مرد بنگي به از صد هزار
××××××××××××××
با كم از ملاي كيبل باز نيست
طعنه  دال   آورانم  مي كشد
××××××××××××××
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با  آلمان   مروت   با   آمريكا   مدارا
××××××××××××××
دشمن  خر  پول بلندت  مي كند
بر زمينت ميزند بي پول دوست
××××××××××××××
 پول بدست آور كه فخر اكبر است
از هزاران علم دالر بهتر است
××××××××××××××
وطن آنجاست كازاري نباشد
خري را با خري كاري نباشد
××××××××××××××
گلا ، تا تفنگي نگيري به دست
به جاي پلنگان نبايد نشست
××××××××××××××
فلك آن مادري را برتري داد
كه تقديرش بدست ريش بنوشت
بر آن مادر سر و كاري ندارد
كه درعصرفضا بي چادري زيست
××××××××××××××
غير از تك بيت ها و رباعي ها ، احسان سلام ، غزل معروف حضرت مولانا را نيز پرودي كرده كه مخاطب سلام درين غزل امريكاست . من صرف مطلع اين غزل را مياورم:
بي روميان بسر شود ، بي تو به سر نمي شود
ناف تو بوسد اين لبم ، جاي ديگر نمي شود
( جلسه ص ص 75 – 76)
4 – پارودي كردن پند نامه ها:
« سلام » مانند عبيد زاكاني ، سبك پند نامه ها را تقليد كرده و پند هاي پروديك ساخته است .
« از ترس هميشه بترسيد ، زيرا ترس برادر مرگ است. چون مرگ حق است ، پس ترس هم برادر حق است . گذشته ازين ، اگر آدم بترسد ، هركس دوستش دارد»
« بهتراست، مرغ تفكرتان دولنگ داشته باشد، تاخروس تعصب اذيتش نكند.» ( جلسه ص ص 55)
در « مقدمه يي بر طنز » ميخوانيم:
« هيچ جنبه يي از مسايل اجتماعي از« پارودي شدن » مصئونيت ندارد. يك پارودي نويس انگليسي ، هنري لابوچر حتي سرود ملي انگلستان را پارودي ساخته است . همين گونه امبروس بيرس Ambrose Bierce سرودملي امريكا را«پارودي» ساخت» (31)
احسان سلام ژانر هاي ژورناليستيك چون ، خبر ، مصاحبه ، اعلاميه، اطلاعيه، اعلان و… را نيز تقليدكرده است ودر هرزمينه
شكل طنز و پاروديك آنرا بوجود آورده است. سلام شيوه قانون
سازي را با ارائه مواد قانوني پاروديك – تقليد كرده و حتي در يك طنزش« نهضت استخواني » (قلم ص 171 تا ص 187) شيوه
گردهم آيي گروهي را كه يك حزب يا سازمان اجتماعي ميسازند، تقليد نموده است . درين پارودي ، گروهي در يك خرابهء متروك ( نه يك تالار) جمع شده اند تا «نهضت ملي گدايان افغانستان» را تاسيس نمايند.
ابتكارتحسين برآنگيز سلام در پارودي سازي ، آدم را به تعجب مي اندازد. حتي« كهنه زري كو» وگدا نيزازچشم تيزبين او«خطا» نخورده اند وبا تقليد شيوهء آنان ببينيد چگونه زيبا، پارودي سازي مي كند:
-« ريش كهنه ، پكول كهنه ، كلهء كهنه داريد مي خريم!
– راديو ، تلويزيون ، ويديو، كامره ، … داريد مي شكنيم !
- كتاب ، مجله و روزنامه داريد ، مي سوزانيم !
- دالر ، مارك ، افغاني ، طلا و نقره داريد مي دزديم!
- لنگي ببريد ، لنگي …» (قلم ص 89)
و اما « گداي » احسان سلام ، خوب سياستمدار است . او هر دري را كه براي گدايي مي كوبد ، مي داند كه چه بخواهد تا مردم برايش « خير كنند ».
« الله خير كنين بيادرا !!
پودري هستم ، شيركي هستم ، شو و روز خراب و تراب ده كنج خانه افتاديم ، خدا بي كوكنار تان نكنه . دعا مي كنم قاچابر تان به خير و خوبي از سرحد بگذره ، از همو پودرك ها و شيرك هايي كه به كلانا ميتين ، يك مثقال خير كنين مسلمانا …!
او وطنداراي شخ كلهء پوچكپران !
بي مين هستم ، بي راكت هستم. مرميي شو و روز خوده ندارم ، دعا ميكنم يك دقه بي پسلگد نشين ، الهي داغ « دي. دي . آر» ره بنينين ، از همو كلاشينكوفك هاي زير انبار تان دو سه ميلك خير كنين او قوماندانايم!
هاي طرفدارك هاي آزادي بيان!
بي صدا هستيم، بي نوا هستم ، قلمايم ده خانه بي نوك و بي نيچه افتادن ، به يك قطره رنگ محتاج هستم، خدا بي نوك ونيچهء تان نسازه، سانسور، سانسورخورده، جان ده جانم نمانده، اگه يك كاسه گك شلهء شكيباني داشته باشين ، خير كنين بيادراي زبان دراز» ( جلسه ص 190 تا 192)
من آگاهي دارم كه شاعر گرانقدر داكتر سميع حامد ، تصنيف چندين آهنگ معروف افغاني را بسيار زيبا « پارودي» كرده است و همچنان منظومه بي بديل استاد واصف باختري - « بيان نامهء وارثان زمين» ، يكي ازبهترين « پارودي « هاي زبان دري است كه به شيوهء High Burlesque سروده شده است .
نجيب الله دهزاد نيز با تقليد سبك خبر، اعلان ، مصاحبه ، و حتي سبك نامه هاي عاشقانه ونامه پدر به فرزند – پرودي هاي زيبايي آفريده است.پارودي هاي شفيق پيام را هم ديده ام.
احسان الله سلام درميان طنز پردازان افغان نخستين نويسنده ايست كه شيوه هاي بسيار متنوع را در پارودي سازي ، آزموده است. هربرت ريچارد سن معتقد بود كه پارودي نويس بايد هنرمند، منتقد وشاعرباشد وتوانمندي آنرا داشته باشد كه با ساختن پارودي تحسين خواننده را بر انگيزد» (32)
و چنين است احسان الله سلام خود ما.
« سلام » و لحن طنز
لحن طنز آميزدرطنز پردازي اهميت بسزا دارد. طنزنويس وقتي طنزش را دربرابر ديگران ميخواند، با تون صدايش، لهجه و پست وبلند كردن صدا ، امكانات زياد دارد تا لحن طنز خود را مؤثر تر گرداند. براي مؤثرتر كردن لحن نويسنده هنگام چاپ كتابش ، تكنالوژي كمك ميكند. برخي كلمات را مي توان پر رنگ تر و يا با خط متفاوت و خوابيده چاپ كرد تا خواننده متوجه كنايه ها ، طعنه ها و درمجموع لحن طنز آميز نويسنده شود.
ناخنك ها و علامه هاي ندائيه، سواليه وغيره نيز مؤثريت خود را دارند. اما طنز نويس توانا ، جملات خود را زيبا مي بندد ، در انتخاب كلمات دقت مي كند، از ابزار هاي خنده آفريني ماهرانه تر بهره برداري مي كند ونتيجتآ چنان لحني به نوشته خود مي دهد كه خواننده آنرا به راحتي « مي شنود » و ازطنز لذت ميبرد. به قول رونالد پاولسون :« ساختمان طنز با لذات مي تواند محسوس باشد. لحن طنز بايد مستقل از شكل عمومي اثر ، قابل درك و شناخت باشد.» (33)
نويسنده چگونه ميتواند، « لحني » را كه لازم دارد ، به نوشته اش بدهد؟ – جاناتان كالر مي گويد: نويسنده با استفاده از صنايع لفظي ومعنوي، چون استعاره ، كنايه ، مجاز مرسل ومهمتر از آن از « همگوني آوايي » كلمات وتكرار « يك همخوان » لحن خود را بايد تثبيت كند. (34) اين گفته هاي « كالر » شبيه نظريه هاي ادبيwallace Martin است:« نويسندگان اغلب آشكارا ميگويند كه نبايد داستان هاي شانرا به ديدهء ظاهر نگريست . در سنت ادبي و زبان روزمره نامهاي گوناگوني براي تباين ميان گفته ومعنا وجود دارد…. روايت نويسان اغلب چيزي مي گويند و چيز ديگر مراد مي كنند.» (35)
وقتيكه در زمان خميني ، دانشجويان سفارت امريكا را اشغال كردند وديپلمات هاي امريكايي را گروگان گرفتند وسفارت امريكا را - « لانه جاسوسي » خواندند – اين « مجاز مرسل » را رسانه هاي گروهي ايران ، هزاران بارتكراركردند. براي دادن « لحن » بسيار ضد امريكايي به تبليغات خود ، اين لقب «لانه جاسوسي» مورداستفادهء فراوان قرارگرفت.اما طنزنويسي چون جورج اورول ، وقتي در كتابش زير عنوان (1984)، براي وزارت پوليس لقب «وزارت عشق » وبراي وزارت مطبوعات لقب« وزارت حقيقت‌ » را انتخاب مي كند، ما متوجه مي شويم كه « اورول » قصد دارد ، « لحن » طنز اثر خود را تثبيت كند.(36)
احسان سلام به طنز هايش بسيار استادانه و ماهرانه « لحن» طنز آميز مي زند. او براي اينكار ازهرفرصت ، هر امكان و هر ابزاري استفاده مي كند. با كنايه هايش - « او توته غيرت … !» « … او ابريشم نفس! »، « خوانندهء باريك دل و دبل انديش» با مجازهاي مرسل - « چارپايي امارت»،« اداره كفن دوزي امارت» ، « جاروكش هاي انقلاب »، لحن طنز ايجاد ميكند.
« سلام » نيك مي داند كه مردم ما هنگام تآثر و درحالات غم انگيز چه لحني دارند و هنگام شادي چسان در صحبت هاي شفاهي
شان دفعتآ « همگوني آوايي » و پارودي سازي شفاهي كلمات موج مي زند، بريم نان مان بخوريم ، بريم يك چكر مكر بزنيم . پس خودش ( سلام ) نيز اين كار را مي كند: « … وبه انگيزه ها
و منگيزه ها انديشدم » به اين « همگوني آوايي » او دقت كنيد: « اين جماعت سوار برانديشه هاي نازك و خيالات چابك ، چنان ازجابلقاي تعلق به جابلساي تملق مي تازند كه…»(قلم ص 163)
و يا : « با جگر دريده و گرده كفيده خبر شديم …» « تا توانستم گزينه يي از تعريفات و معريفات دست نخورده را در باب مردم
جمع آوري كنم . براي آنكه مردم ، مردمداران ، مردمخواران از
نتايح اين بدو بدوهاي عالمانه بي نصيب نگردند، چكيده ها ومكيده هاي آن را پيشكش ميكنم» ( جلسه ص 42) . « سلام » ميداند كه مردم ما وقتي شاد اند، خيلي مزهء شان ميدهد كه «ك» تصغير را به هر اسمي بچسپانند وبگويند – قندولك ، شرينك ، نازدانه گك و حتي گاهي بگويند: به اجازه تان برم همي نمازك خوده بخوانم.
« سلام» نيز كه مزه دهن مردمش را مي فهمد، مي گويد: « هاي شوقي گك هاي بازارآزاد!… او مدافع گك هاي حقوق بشر! اوغمخوارك هاي دموكراسي!… هاي طرفدارك هاي آزادي بيان …!» ( جلسه ص ص 191 –192)
سلام مي داند كه با استفاده ازجناس ميتوان ظرافت آفريد.

« … و كشور هم در حال ترقيدن يا ترقيدن است» ( قلم ص 88)
« درين اوضاع سلاته مانند كشوركه مردم ما مثل « ماليده» زير مشت هاي آشپزان بي سويه « ماليده» ميشوند…» (قلم ص 173)
سلام ميداند كه در فرهنگ مردم ما( وشايد اكثر مردمان روي زمين) استفاده از ضرب المثل ها رواج فراوان دارد. بسياري از ضرب المثل هاي كنايه آميز و اصطلاحات ظاهرآ هزل گونه را مردم بي محابا به كار مي گيرند.
سلام از چاشني ضرب المثل كه گاهي آنرا اندك دستكاري هم مي كند و كوميك تر مي سازد براي ايجاد « لحن » در طنز خود وسيعآ استفاده مي كند. « هرچه حلوا گفتيم دهن مان شيرين نشد» « پيزار نمايندهء ملل متحد هم پوست سيرگشت وعصايش سوزن، اما به جايي نرسيد» (قلم ص 102)
«هرچه پاليدم رگ غيرت را پيدا نكردم» (قلم ص 79)
« باورمند شدم كه زاغ از سياهي نمي ترسد و چه فايده كه از برهنه تنبان بخواهي » (قلم ص 137) « رقصيده نمي تاني ، ميگي ميدان كج اس » ، « … خشت اوله كج بمانه ، هوتل ها تا
ثريا كج بروه».
سلام آگاهي دارد كه هرنوشته يي بايد آغاز پركشش داشته باشد. با خواندن نخستين جملات يك اثر، بايد خواننده جلب شود(بهتربود مي گفتم مجاب شود) و بداند كه چه چيزي را مي خواند ، رومان عشقي ؟ داستان پوليسي ؟ مقاله فلسفي ؟، يا يك طنز؟
لحن نويسنده بايد ازهمان جملات ‎‎‎آغازين، برخواننده اثركند و او را درهمان« هوايي » قراربدهد كه نويسنده درآن نفس كشيده است. من دو آغازازنوشته سلام انتخاب ميكنم تا ببينيم چقدركشش دارند: « شكرخدا كه امشب افتخار بخشيدين و در كلبهء فقيرانهءغلام تان جمع شدين. چقدرخواري و زاري كديم كه دوستان قديمي با هم كله ده كله شدند . اما يك مطلب ! روي خدا ره ببينين ، احتياط كنين ، مثل گذشته به خانهء زنبور دست نزنين، كج گويي ره يك طرف بگذارين و ضرور نيس كه خوده ده تار خام آويزان كنين. به گفتهء بزرگان با چيزي كه نه پدرداره ونه مادر چه كار دارين …؟» (قلم ص 91)
و يك شروع ديگر: «تابه حال هيچ بنده خدا اقرارنكرده كه تلخي بهتراز شيريني است. ويسكي تلخ و داروي طبي ازين قضاوت خارج هستند، زيرا تلخي ويسكي را كولا و كباب چوپان برطرف مي سازد وداروي پزشكي راچشم پت همراه نيم گيلاس آب بيرنگ وبوبه ديارمعده ميفرستند ، ازينجاست كه حقيقت تلخ راهيچكس دوست نداردوهمه دنبال حقيقت شيرين مي گردند، يعني دروغ …» (قلم ص 160)
درين دو نمونه، بي گفتگو مي توان قبول كرد كه« لحن» طنزبا قوت تمام در« گوش ذهن» طنين مي اندازد. در نمونه اول كه يك داستان طنزاست ، ماجراهاي بعدي وگفتگوها بيشتركوميك ميشوند و در سرتاسر داستان، لحن طنز افت نمي كند وخواننده با دلچسپي تمام ، تا نقطهء پايان، اين داستان نه صفحه يي را مي خواند. در نمونه دوم ، كه يك مقالهء طنزي است ، نوشته به قدر كافي لحن طنز دارد. درپايان مقاله كه نويسنده حس مي كند« ژانرمقاله» خواهي نخواهي يك مقدارخصوصيت كسل كننده دارد، نمي گذارد پايان نوشته اش بيحال وبي رمق باشد. درينجا« سلام» از شگردي استفاده مي كند كه مرحوم علامه دهخدا ومرحوم استاد علي اصغر بشير از آن استفاده مي كردند، و آن آوردن يك حكايت، روايت ، لطيفه و يا قصه كوتاهي است كه صددرصد با متن وموضوع مقاله همخواني دارد. بااين قصه ويا لطيفه،طنزنويس دوهدف را برآورده مي سازد: يكي قوت بخشيدن و شاهد مثال آوردن براي گپ هايي كه گفته است وديگربخنده انداختن خواننده، تا اگراحيانآ اندكي كسل شده باشد، با يك رضائيت خاطر به پايان طنز برسد.
هرنوع ادبي وهرموضوع مطرح شده دريك نوشته، لحن ويژهء خود را دارد. يك حماسه ، لحن حماسي دارد ، داستان عشقي لحن عاشقانه، داستان كوميدي، لحن كوميك وداستان طنزلحن طنز. اما اگر يك داستان نويس، جاجا ، در داستانش لحن خودرا طنز آميز ميسازد ويا يكي از قهرمانانش برمقتضاي طبيعت خود و كركترش « لحن طنز آميز» دارد ، منتقد ادبي صرفآ حق دارد كه بگويد:
«لحن نويسنده درپاره يي ازموارد طنز آميز است ، يافلان كركتر ( شخصيت داستان) با لحن طنز آميز گپ مي زند.». چنين آثار كم نيستند. ولي اين چنين داستانها را«طنز» پنداشتن خطاست. دركتاب « اناتومي طنز» مي خوانيم: « نبايد طنز را با ادبيات رياليستيك روايتي يا نمايشي يك چيز دانست، زيرا طنز هرچند تمارض مي كند كه كاملآ حقيقت را بيان ميكند،ولي طنزهميشه هدف تبليغي {اصلاحي} دارد. ادبيات نمايشي و روايتي واقعگرايانه ، بهتر و دقيق تر ، واقعيت ها را بيلانس مي كنند. …. برخي ازدرامه ها ويا داستانها كه طنزناميده شده اند... ادامه دارد...