ابراز نظر آقای لطيف ناظمي در مورد تعريف
روشنفکر در بحث
*
روشنفکر و نقش او در جامعه افغانی
روشنفكر تركيبي است از دو واژهء دري و عربي كه بخش نخست اين تركيب ، صفت و فارسي
دري است و بخش دوم آن اسم است و عربي . از نگاه دستوري ، برساختن واژه هاي مركب
فارسي ـــ عربي يا عكس آن مجاز نيست و بايسته است كه واژه هاي مركب عربي به همان
ساخت اصلي خويش به كار روند و يا تركيبها يكسره فارسي دري باشند.
با صفت ( روشن ) در زبان ما ، چندين تركيب ديگر نيز ساخته شده است ، چون روشن روان
، روشن بين ، روشندل ، روشندلي ، روشن راي ، روشن روان ، روشن زاد ، روشن انديش ،
روشن نگر ، روشن قياس ( بافراست ) و تركيب فارسي ـــ عربي ( روشن ضمير ) .
تركيب " اش خراخونو “aٹ-xraxono ” در زبان اوستايي به معناي روشن و روشن نگر آمده
است و واژه هاي " دي " dè به معناي روشن انديش است كه در كتابهاي يسنا و ويسپرد
آمده است.
واژهء ( دي ) در اوستايي ، در واقع ، معناي روشنفكر را افاده ميكند ، اما نه با بار
معنايي امروزي آن ، زيرا حكمهءروشنفكر عمر درازي ندارد و معادل فرنگي آن نيز از
سدهء نزدهم ، پيشينهء دورتر ندارد.
روشنفكر ترجمهء لغوي Intellektuele لاتين و انگليسي و برابر با واژهء
Intellektueller زبان آلماني است كه تركان آن را منورالفكر برساختند و به كار بردند
، كه در اين شكل در كشور ما ، كاربرد چنداني نداشته است و در عوض " منور " و غالباً
به گونهء جمع " منورين " به كار ميرفته است.
در سالهاي پسين ، جاي منورين را به روشنفكران دادند و تركيب هاي روشنفكري ،
روشنفكرانه و عبارت هاي - جامعهء روشنفكر و قشرروشنفكر را با همين قياس ساخته اند.
در فرهنگهاي فارسي ، روشنفكر را بدينگونه تعريف كرده اند :
فرهنگ معيين :
1. آن كه داراي انديشهء روشن است.
2. كسي كه در امور با نظر باز و متجددانه مي بيند .
فرهنگ فارسي معاصر :
1. داراي بينش آگاهانه ، منطقي و دور از خرافه و تعصب.
2. معتقد به نقش و ارزش دانش و فرهنگ در پيشرفت جامعه و بهروزي مردم.
آن گونه كه مينگريم ، اين تعاريف با آنچه فرهنگ غرب از روشنفكر مراد دارد ، همگوني
دارند. انديشهء روشن و متجددانه ، باور به ارزش دانش و فرهنگ در امر بهروزي مردم و
رشد جامعهء انساني ، ارزش اخلاقي به مدلول روشنفكر ميبخشد و از همنجاست كه روشنفكر
چنان بارمعنايي دارد كه با كلمه هاي دانشور ، دانشمند ، خردمند ، دانشي و تحصيلكرده
، يكي نيست و تمايز آشكاري با مفاهيم آنها دارد.
جهانبيني هاي گوناگون ، روشنفكر را به دسته هاي گوناگون ، بخشبندي كرده اند ، چون -
روشنفكر آگاه ، روشنفكرمترقي ، روشنفكرمتعهد و نظاير آن كه زياد اعتبار علمي
ندارند. يكي ديگر از انواع روشنفكر ، " روشنفكر ستمديده " است كه به برخي از
روشنفكران جوامع عقبمانده اطلاق ميگردد، اين گروه اجتماعي ، جامعهء واپس ماندهء
خويش را به حقارت مينگرد.
روشنفكر جهان عقبمانده ، نياز دارد ، همواره خود را در برابر يك متجاوز قرار دهد تا
به اين وسيله از داوري سخت تاريخ رهايي يابد. همانگوه كه در جامعه شناسي و در
روانشناسي تعريف پديدهء تجاوز و تجاوز ديدگي هنوز از بغرنجي رهايي نيافته است. به
طور طبيعي نميتوان براي روشنفكري كه در معرض تجاوز قرار گرفته است ، سند براءت
تنظيم كرد تا به اثبات بي گناهي او مدد رساند.
" اين روشنفكر جهان واپس مانده در ذهنيت خود ، نوعي نياز به تجاوز ديدگي را
ميپروراند تا هر نوع گناهي را به گردن ديگري ، به گردن عنصري جز خود بيندازد تا
بتواند معصوميت خود را به رخ همگان بكشاند. جامعه و روشنفكر واپس مانده نياز به
تجاوز ديدگي دارد تا ناتواني هاي دروني خود را در پرده يي از ابهام بپوشاند و تنبلي
و كاهلي فكري خود را ناشي از عنصر متجاوز جلوه گر سازد ." ( فرهنگ شناسي ـــ
گفتارهايي در زمينهء فرهنگ و تمدن )
و اما ، كلمهء " روشنگر " ، در فرهنگ ما ، پيشينهء درازتري دارد و با آن كه از نگاه
دستورزبان ، الحاق پسوند ( گر ) به دنبال صفت نادرست مينمايد ، ولي بزرگان ما به
رغم دستور زبان ، چنين تركيبهايي ساخته اند و روشنگر از همين شمار است. مولانا جلال
الدين بلخي نيز واژهء روشنگر را به كار برده است ، جايي كه ميگويد :
گرچه تفسير زبان روشنگر است
ليك عشق بي زبان روشنتر است
روشنگري به مفهوم امروزين خويش ، ترجمهء واژهء -Enlightenment زبان انگليسي و
Aufklنrungآلماني است كه به مفهوم خاص و عام ميتواند كاربرد داشته باشد. به مفهوم
عام ، روشنگري " عمل يا فرايند آگاه ساختن ديگران از چگونگي كارها ، به ويژه در
بارهء پديده هاي طبيعي و علمي يا رويدادهاي سياسي است ." ولي به مفهوم خاص آنThe
Enlightenment ، به جنبشي اطلاق ميگردد كه در سدهء هجدهم در اروپا پا گرفت. ژان ژاك
روسو ، با كتابهاي " در بارهء ريشه ها و مباني برابري در ميان آدميان " ( 1754) و "
قرارداد اجتماعي" ( 1762 ) ، فلسفهء سياسي روشنگري را پايه ريخت .
مفاهيم مدرني چون دانش ، پيشرفت ، آزادي فردي ، فن آوري ، قانون و خردباوري مهمترين
دستاوردهاي دورهء روشنگري بودند و روشنگري در پي رستگاري فرديت افتاده بود.
مفاهيم ( تجدد ) و ( متجدد ) نيز كه در واقع ترجمهء Modernité و Modernism اند،
قرابت لغوي آشكاري با روشنگري دارند.
در آغاز سدهء بيستم ، متجددين و ضياسيون به كساني گفته ميشد كه داراي انديشهء نو و
باورمند به خرد ، دانش ، قانون و آزادي فردي بودند.
ابوالمعاني بيدل ، در سدهء دوازدهم واژهء تجدد را ، نزديك به همين معناي امروزي و
در تقابل با كهن گرايي به كار برده است :
بيدل تجددي است لباس خيال من
گر صدهزار سال برآيد كهن نيم
در پايان دههء نخست سدهء بيستم ، هواداران جنبش اماني را متجددين و ( جديديان )
ميخواندند و در ادبيات ما نيز ، اين اصطلاحات رخنه كرده اند. در شعر حاجي اسماعيل
سياه ، در آن روزگار ، بارها ، واژه هاي جديد ، عتيقه ، قديمان ، و جديدي به همين
معني به كار رفته است.
در دورهء اين جناب عالي
گم گشت جديد ، عتيقه شد بيش
طعن از حيث حسدبرما قديمان ميزنند
ورنه در كار جديد استاد ابليسيم ما
بايد اعتراف كرد كه تحصيل كردگان و آموزش ديدگان ما هم در كاربرد اصطلاحات و
دانشواژه هاي نوين دقت روا نميدارند و غالباً يكي را به جاي ديگري به كار ميبرند ،
در حالي كه هريك از اين واژگان داراي معناي مشخص و شفاف است و حوزهء كاربرد معيين و
محدود دارند ، از اين شمار روشنفكر به ره تحصيل كردخ و يا دانشي و فرهيخته نميتواند
ارزاني گردد و روشنگر و روشنگري هم به هر ادم باسواد و يا هر حركت اجتماعي و سياسي
نميتواند مصداق يابد.
----------------------
مأخذ:
1- Brckhaus ، جلد 10 ، ص 690
2- Grand Usel Larousse ، جلد سوم، ص 3886
3- Bolshaja Sovetskaya Encyklopedia ، جلد 10 ، ص 314.
4- Encyclopedia Britannic
5- Encyclopedia Colombia
( الف ) يادداشت ادارهء آسمايي : به نظر ما ، در اين زمينهء بهترين راه حل آن است
تا مراجع با صلاحيت رسمي و اكادميك هرسه كشور ، روش مطلوب و توافق شده يي را در پيش
بگيرند.
* برگرفته از شماره 20 آسمايي سال 2001