برگرفته از شمارهٔ 14 مجلهٔ آسمایی- مارچ سال  2000

حمید عبیدی

من هنرم را دوست دارم

 گفت و شنود با خانم نسیمه شیرزوی

هنوز در افغانستان بوم که با نخستین نقاشان زن در افغانستان آشنا شدم- هنگام برگزاری نخستین نمایشگاه نقاشان معلول و معیوب که توسط انجمن ملی معلولین  معیوبین افغانستان برگزار شده بود. کیفیت بلند هنری آثار  آن نمایشگاه  برای خودم نیز غیر منتظره بودند. در آن نمایشگاه آثار دو بانویی که از توان شنیدن و سخن گفتن محروم بودند،‌ در شمار بهترین آثار قرار داشتند.  اعضای کوردپلماتیک نیز در مراسم افتتاح نمایشگاه دعوت شده بودند. یکی از کارمندان عالیرتبه ملل متحد میخواست چند تابلوی نقاشی این دو بانوی هنرمند را خریداری کند و اما آن دو به رغم قیمت بلند پیشنهادی حاضر به فروش آن آثار خود نشدند. علت را که پرسیدم دانستم که پیوند شان با آن آثار چیزی شبیه رابطهٔ‌مادر و فرزند است...

هنگامي كه نخستين نمايشگاه مشترك نقاشان و مجسمه سازان افغان را در آلمان تدارك ميديدم (سال۱۹۹۵) با خانم نسيمه شيرزوي آشنا شدم .  فكر ميكنم وی از ميان بانوان نخستين نقاش تحصيلكردهُ افغان باشد . با خانم شيرزوي تيلفوني تماس گرفتم و پس از تعارفات موضوع را با او در ميان نهادم . خانم شيرزوي با آن كه مصروف كوچكشي و سرو سامان بخشيدن به خانهٔ نو بود و نيز قرار بود مهماناني از خارج داشته باشد ، اما مهرباني كرده و مصاحبه را پذيرفت.

- خانم شيرزوي ، آيا به ياد داريد كه در دوران كودكي و نوجواني در مورد رشتهٔ تحصيلي و شغلي آيندهٔ تان فكر كرده باشيد؟

- تا جايي كه به خاطر دارم از سنين 9- 10 ساله گي به نقاشي سخت احساس علاقه نمودم . به خصوص نقاشي مناظر طبیعي و چهرهٔ انسانها را دوست داشتم . اگر فرصت ميشد كه آخرهاي هفته خارج از شهر و به دامن طبيعت برويم ، وسايل سادهٔ رسامي مانند قلم و كاغذ و رنگ آبي و پاستل تباشيري را با خود ميبردم و آنجا مشغول نقاشي ميشدم . خلاصه از همان زمان ميخواستم در آينده نقاش شوم .

- آيا در رشد اين استعداد تان تشويق هم ميشديد ؟

- در اين رابطه به خصوص بايد از خيرمحمد خان معلم مضمون رسم با سپاس فراوان يادآوري كنم كه رهنما و مشوق فراموش ناشدني ام بودند .
همچنان بايد يادآور شوم كه خوشبختانه فاميل من از نظر فكري بسيار روشن و طرفدار نهضت نسوان بود . پدركلان مرحومم سلطان محمد ساعت ساز - كه بسياري از باشنده هاي كابل وی را ميشناختند و احترام ميكردند - مردي بود بسيار دموكرات منش و براي زن و مرد حقوق برابر قايل بود . در چنين فضايي من آزادانه ميتوانستم به فكر تحصيلات عالي در رشتهٔ هنرهاي زيبا باشم .

- و اما آن زمان در داخل كشور هنوز زمينهٔ تحصيل در رشته هاي هنرهاي زيبا موجود نبود ...؟

- بلي ، به همين سبب پس از فراغت از ليسهٔ رابعهٔ بلخي از روي ناچاري و خلاف ميلم شامل فاكولتهٔ اقتصاد شدم . و اما در همين زمان ، يعني در سالهاي 1967- 1968 ، از طرف فاكولتهٔ ادبيات پوهنتون كابل به ابتكار محترم امان الله حيدر زاد ، كه خود در ايتاليا در رشتهٔ مجسمه سازي تحصيل كرده بودند ، كورسهاي هنرهاي زيبا افتتاح شد كه برغم همه دشواريها ، گام مهمي بود براي آيندهٔ هنرهاي زيبا در كشور . من روزانه پس از فراغت از درسهاي فاكولتهٔ اقتصاد ، در اين كورسها مصروف آموزش نقاشي و مجسمه سازي ميشدم . زماني كه استاد حيدرزاد متوجه علاقهٔ جدي من به اين رشته شدند ، از من پرسيدند كه آيا تحصيل را در رشتهٔ هنرهاي زيبا نسبت به اقتصاد ترجيح ميدهم ، پاسخ من طبعاً مثبت بود . همان بود كه مرا به بورسهاي تحصيلي ملل متحد معرفي نمودند و در آخر سال 1368 با استفاده از همين بورسها براي تحصيل در رشتهٔ هنرهاي زيبا عازم يوگوسلاوي شدم و امكان تحصيل در يكي از بهترين پوهنتونهاي اروپا را كه هنرهاي زيبا در آن به سطح اكادميك به وسيلهٔ استادان ورزيده تدريس ميشد ، به دست آوردم .

- تا جايي كه من آثار تان را ديده ام ، مناظر طبيعي سوژهٔ اصلي كارهاي شما را ميسازد ، در كارهاي تان تنها چند پورتره ديده ام ، آيا اين يك گرايش ذوقي است و يا دليل ديگري دارد ؟

- بلي ، من طبيعت و مناظر آن را دوست دارم . مناظر طبيعي و به خصوص درخت و جنگل سوژهٔ اصلي كارم است . طبيعتي را كه من ترسيم ميكنم بايد سبز ، مرطوب و دور از دستبرد چپاولگرانهٔ انسان باشد . اولاً چنين طبيعتي زنده ، زنده گي بخش و داراي اهميت بنيادي براي بقاي حيات در سيارهٔ ما است و ثانياً تنوع رنگها و سايه روشنها ، به خصو ص در هالهٔ مه و غبار ، چشم انداز ديگري را در برابر انسان ميگشايد : چشم انداز رويايي و خيال برانگيز .

- در مورد تعهد و رسالت هنر و هنرمند ، كه در دهه هاي اخير در كشور ما مسألهٔ سخت مشاجره برانگيز بوده ، چه نظري داريد ؟

- به عقيدهٔ من آنچه كه در اين ميان وضاحت دارد اين است كه هنر در تلطيف عواطف انساني ، غناي حيات معنوي و روشن ساختن راه به سوي كمال و جمال انساني نقش بي بديل دارد . همچنان در هنر اصيل هيچ جايي براي آنچه كه خلاف حيثيت و كرامت انسان و ارزشهاي متعالي انساني باشد، وجود ندارد .
و اما من حتي تصور هم كرده نميتوانم كه هنر خود را در خدمت نظريات و ايديولوژيهاي سياسي و كشمكشهاي آنها قرار دهم .

- تا جايي كه من تابلوهاي تان را ديده ام در آنها عناصري از رياليزم و اكسپرسيونيزم را ميتوان در كنار هم ديد...

- درست ميفرماييد. سبك يا شيوهٔ كار من ريال اكسپرسيونيزم
Real Expressionism است. به اين معني كه من ميكوشم مثلاً طبيعت را طوري كه است در آثارم بازآفريني كنم ، اما چنان كه احساس من نيز بر آن از نظر طيف رنگها و سايه روشنها اثر وارد ميكند .

- يك پرسش هم در مورد تخنيك كار تان : شما معمولاً با پاستل تباشيري كار ميكنيد ، آيا اين دليل خاصي دارد ؟

- من اصلاً از سه تخنيك كار استفاده ميكنم : رنگ آبي ، رنگ روغني و پاستل تباشيري . و اما فعلاً بيشتر از رنگ آبي و پاستل تباشيري استفاده ميكنم ، زيرا انتقال آنها در طبيعت آسانتر و استفاده از آنها براي سكيچ مستقيم از عناصر طبيعي آسانتر است .

- آيا در عرصهٔ هنر به آرزوهاي تان رسيده ايد ؟

- آرزومندي ام براي تحصيل هنر تحقق يافته است . آرزوي ديگرم اين بود كه دانش و تجربه ام را در اختيار جوانان هموطنم كه آرزوي تحصيل هنر نقاشي را دارند ، قرار دهم . اين افتخار تنها مدت كوتاهي كه در پوهنتون كابل به حيث استاد ايفاي وظيفه ميكردم ، نصيبم شد و اما حيف كه شرايط و اوضاع مرا ناگزير از مهاجرت ساخت .

- حال هم از اين كه نقاشي را به حيث مسلك انتخاب كرده ايد راضي هستيد ؟

- بلي ، نتنها راضي هستم ، بل احساس خوشبختي ميكنم . اين كه من ، مانند بسا افغانهاي داراي تحصيلات عالي ، در ديار بيگانه چانس كار در رشتهٔ تحصيلي و تخصصي خود را نيافته ام ، تقصير رشتهٔ تحصيلي ام نيست . من مسلك خود را دوست دارم و به گونه يي كه برايم ميسر است به آن ميپردازم .

- در آلمان در عرصهٔ كار مسلكي با چه مشكلاتي مواجه هستيد ؟

- در اينجا در همه ساحات زنده گي رقابت سرسام آور وجود دارد . شرايط زنده گي در سالهاي نخست به من اجازه نميداد تا طور شايد و بايد به كار مسلكي ام بپردازم و به مؤفقيتي كه طبعاً هر هنرمند آرزومند آن است برسم . ولي باوجود آنهم در مدت اقامتم در يوگوسلاوي و آلمان چندين نمايشگاه از آثار هنري ام داير شد . برخي از آثارم نيز به فروش رسيدند . اكنون هم بيش از 100 اثر و تابلو براي نمايش آماده دارم .

- آيا تشكيل خانواده مشكلي در كار هنري شما پديد آورد يا خير ؟

- بلي ، در آغاز چنين بود . پس از پايان تحصيل بايد مانند ديگر دختران جوان افغان عروسي ميكردم و تشكيل خانواده ميدادم و امور خانه و مواظبت از اطفال و تربيهٔ آنها را تنها و بدون كومك همسر به دوش ميگرفتم. ولي امروز كه فرزندام بزرگ شده و به سر رسيده اند ، وقت فارغ بيشتري دارم تا به كار هنري بپردازم ، يا دقيقتر اين كه بگويم در پهلوي كارهاي روزمرهٔ خانه كوشش ميكنم وقتي هم براي كارهنري پيدا كنم .

- شما از خوشرويي و خوشرفتاري آقاي شيرزوي ، توصيف كرديد ، آيا او در كار خانه از جمله مثلاً ، كار آشپزي و پاككاري و ظرفشويي و ... در منزل هم سهم ميگيرد يا اين كه ...؟

- نه ، متأسفانه خيلي كم ...

- شما و همسر تان هر دو هنرمند هستيد ، آيا چنين خانوادهٔ هنري از خانواده هاي ديگر فرقي هم دارد ؟

- بلي ، به نظر من زنده گي يك چنين خانواده يي از خانواده هاي ديگر تفاوتهايي دارد . اگر در چنين خانواده يي زن و شوهر در برابر هم تفاهم و تواضع نداشته باشند و هركدام خود را تنها غرق كارهاي هنري اش بسازد ، تعادل خانواده گي و زنده گي مشترك بهم ميخورد ، چنان كه مثالهاي زيادي در اين رابطه در زنده گي هنرمندان جهان شاهد آن است . ولي ما كوشش كرده ايم كه يك تعادل مثبت ميان كار هنري و زنده گي خانواده گي را در حد امكان برقرار سازيم .
امروز تخنيك در كشورهاي پيشرفته انجام كارهاي خانه را آسانتر ساخته و بسياري فاميلها بعد از انجام شغل اصلي ميتوانند وقت فارغي هم داشته باشند ، كه اگر نخواهند آن را به عطالت و يا كارهاي بيهوده صرف كنند ، بايد براي خود يك مصروفيت شوقي دلخواه و دلپذير جستجو نمايند . و اما زن و شوهر هنرمند ميتوانند در اوقات فراغت به كار و خلاقيت هنري بپردازند و از هنر خود احساس خوشبختي نمايند .

- خانم شيرزوي از اين كه با ما حاضر به مصاحبه شديد سپاسگزارم .

- از شما هم به خاطر توجهي كه به كار من مبذول داشتيد متشكرم .

وقتي مصاحبه پايان يافت ، كوتاه ترين پاسخ خانم شيرزوي مرا بـيشتر به تفكر واداشت . فكر ميكنم محتواي همين كوتاه ترين پاسخ شان ، عامترين پروبلم زنان تحصيلكرده و بزرگترين مانع در برابر پيشرفت كار مسلكي و فعاليت اجتماعي شان حتي در هجرتسراي غرب هم باشد . با آنهم خانم شيرزوي خوشبخت است كه لااقل چانس و امكان كار و فعاليت مسلكي و اجتماعي را دارد و در يك جامعهٔ آزاد زنده گي ميكند. نميدانم آن دو دوشيزه يي كه در اول از ايشان ياد كردم ، حال در كجا اند و در چه حالي به سر ميبرند و بر سر آن آثار هنري شان كه حاضر نشدند به قيمتهاي بسيار بلند هم آنها را بفروشند ، چه آمده خواهد بود ؟...
 

http://www.master-of-arts.com/index.php?id=47