رسیدن: 09.01.2012 ؛ نشر : 09.01.2012

 ویرایش مطابق به روش املایی نویسنده

 

داکتر سید خلیل الله هاشمیان

بیدل  شناس نه  ای  دلبرا  خطا  اینجا ست !!!

در پورتال وزین «افغان – جرمن آنلاین» ریسرج و تحقیقی خواندم در چهار بخش و 25  صفحه بقلم آقای داکتر سید حمیدالله «روغ» بالای یک بیت حضرت بیدل که بخاطر علاقمندی بابیدل زحمت زیاد کشیده  و چون مسلکا طبیب میباشد، مقدم او و سایر جوانان علاقمند به بیدل  و فرهنگ  و ادب دری را باید گرامی شمرد و استقبال نمود. شیوهء تحقیق داکتر روغ که مبتنی بر مطالعهء آثار و نظریات میسر بالای همین یک بیت  میباشد و نحوهء استنتاج وی از آن نظریات، با آنچه از تصورات خود برآن افزوده است ، با روش تحقیق علمی مطابقت دارد. اما از آنجائیکه شناخت درست از شخص بیدل و جهانبینی او در نزد محقق میسر نشده، جهانبینی بیدل را باساس جهانبینی خودش  تحلیل نموده و این وضع بمثالی توجیه میشود که مولانای روم تصور یک شخص نابینا را در تاریکی شب از هیکل فیل ارائه کرده است .  آن بیت پرهنگامه  را اینطور  گزارش داده اند :

هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد +++++ آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود

(از آنجائیکه داکتر  روغ در ریسرچ خود ابیات زیاد بیدل و شاعران دیگر را درج نموده ، من بیت فوق را در مباحث این مقال  بنام «بیت بوزینه» می نامم ).

داکتر روغ برای دریافت معنی بیت فوق الذکر آنقدر مسایل متنازع فیه را بهم مخلوط کرده که اشخاص کم وارد به بیدل شناسی را ه را گم میکنند تا بکدام اندیشه اتکاء نمایند . بناء لازم می افتد مقدمه ای از لب و لباب ریسرچ مذکور فراهم شود تا خواننده گان محترم این مقال اولتر به طرز تفکر بیدل شناسان محترمی آشنا شوند که پیرامون بیت فوق اظهارنظرکرده اند .

آقای داکتر سید حمیدالله روغ نظرات و طرز تعبیر بیدل شناسان محترم ذیل را پیرامون معنی بیت فوق بررسی کرده است :  عالیجنابان  عبدالحمید  اسیر(معروف به قندی آغا) ؛ محمدابراهیم زرغون ؛  عبیدالله صافی؛  امین واحد ؛ سمیر سکندر؛  شکیب سالک ؛  سیدعلی اکبری؛  سلطان فانوس ؛   داکتر اسدالله حبیب ؛  احمد شاه مبارک ؛ شکرالله شیون ؛ قدیرحبیب .  هاشمیان در جمله ذوات فوق الذکر سه نفر را میشناسد: مرحوم قندی آغا ؛ داکتراسدالله حبیب  و عبیدالله صافی ( اما  با آقای صافی  بار اول بحیث بیدل شناس معرفت حاصل میکند) .

محقق مذکور از قول آقای زرغون مینویسد که مرحوم قندی آغا مشکل بیت فوق را حل نتوانسته ، بلکه اظهار شک نموده که این بیت شاید از بیدل نباشد. در جای دیگر از مرحوم قندی آغا روایت شده که او "هیولا" را اربعه میداند و عبور از از یک هیولا به هیولای دیگر را ممتنع میشمارد، یعنی بوزینه به هیولای خود و انسان به هیولای خود قایم هستند ...این نظر قندی آغا که چقدر مبتنی بر اساسات دین مبین اسلام است و او که یک صوفی بود جهانبینی دینی خود را اظهارکرده، اما معنی بیت را نفهمیده و به تفسیر کلمات «هیولا و بوزینه» پیچیده است . من در جای دیگر این مقال از زاویهءعلوم نحو و معانی گزارش میدهم که معنی یک بیت از طریق تفسیر کلمات شامل بیت بطور جداگانه ومستقل از همدیگر ناممکن میباشد. دریتجا شناخت خود را از مرحوم قندی آغا بیان میکنم : بار اول مرحوم قندی آغا را در معاینه خانهء پسر عمم مرحوم داکتر سید عبیدالله روغ ، متخصص عقلی و عصبی (پدر سید حمیدالله روغ)، که تازه با خواهرم ازدواج کرده بود و در نهایت سرک کتابفروشی چند خانه بالاتر از خانه داکتر صفرعلیخان خانه و معاینه خانه داشت، دیده بودم.  درآنوقت من بصنف نهم بودم و با یکعده اشعار بیدل و تفسیر آنها از طریق مصاحبت پدزم با بیدل شناسان، خصوصا مرحوم سید داود حسینی که هر وقت بدیدن پدرم می آمدند، کم و تم آشنایی داشتم. قندی آغا چهره و صحبت جذاب و ابروان بسیار پر تاثیر داشت.  خانهء  قندی آغا هم در همان کوچه چند خانه بالاترکه بطرف سنگتراشی میرفت، واقع بود و صحبت آنروز منجر برفت و آمد شد. من چند بار خانهء شان رفتم و قندی آغا را نزد پدرم بردم و در صحبت هایشان حاضر میبودم. در آنوقت تخلص شان نه «اسیر» بود و نه «قندی آغا»، چیز دیگری بود که فراموشم شده و شغل «کمپودری» داشتند و اورا «دواساز صاحب» میخواندیم. . اززبان مرحوم داکتر سید عبیدالله روغ شنیدم که قندی آغا یکنوع تکلیفی دارد که به تخصص ایشان مربوط بود. از زبان پدرم شنیدم که تفسیر اشعار بیدل توسط قندی آغا مقبول خاطر بیدل شناسان وقت نمیبود. از همین جهت بعد از دو دیدار، پدرم او را دیگر ندید و من هم بیعلاقه شدم ، اما دواساز صاحب برای مدتی تحت تداوی مرحوم داکتر روغ  قرار داشت .  این وقتی بودکه من 16  ساله بود م ، یعنی تقریبا  69 سال قبل. وقتی فاکولته ادبیات را خواندم و با بیدل از طریق مضمون «بیدل شناسی» آشنا شدم،  از شخصی بنام «قندی آغا» از بعضی زبانها می شنیدم ، خصوصا که میگفتند مرحوم استاد سرآهنگ شاگرد و ارادتمند اوست، علاوتا یک مخمس او را بر یکی از غزلهای بیدل خوانده بودم، اینقدر میدانستم که او شاعر است . روزی با یکتن از همصنفان خود که در وزارت اطلاعات کار میکرد بدیدن قندی آغا رفتیم و با تعجب ملتفت شدم که این «قندی آغا» همان «دواساز صاحب» است که سالها پیش می شناختم. اما دوستم که مرا بنام «استاد فاکولته ادبیات» معرفی کرده بود، من نخواستم شناخت سابق را افشاء کنم  و اوهم مرا نشناخت .  صحبت از شعر و شاعری و بیدل  شد و مرحوم قندی آغا یکی دو اثر خود را بمن نشان دادند که پس از یکنظر فوری و سطحی اعاده کردم. مرحوم قندی آغا در مدت دو ساعت صحبت و صرف چای که درین مدت یک شخص دیگر نیز وارد شده بود،  دو بار گریه کردند، یکبار که خودشان دوسه بیت بیدل راخواندند ، بدون تبصره یا تفسیر بالای آن ابیات، و بار دیگر که من بیت ذیل بیدل را مطرح کردم، دو بار آنرا خواندند، و بارسوم بعد از خواندن بالای کلمه ء «کتان» مکث کردند و گفتند این کلمه شاید درست نقل نشده باشد، باز مکث و بعدا گریه کردند، بدون آنکه کدام تبصره ای بالای این بیت کرده باشند :

نفی ما  آئینهء ا ثبات اوست +++++ گر کتان گم شد، مه آورد یم ما

آنگاه ما  مرخص شدیم و آن آخرین دیدار من با قندی آغا بود . شناخت من از مرحوم قندی آغا درین دیدار یک "صوفی کامل عیار" بود که اشعار بیدل را از دریچه تصوف مینگریست، در حالیکه بیدل عارف بود نه صوفی . البته آن مرحوم سالیان دیگری هم حیات داشتند، اما من بار دیگر بزیارت شان نرفتم. تفسیر و توجیه قندی آغا از «بیت بوزینه» بر مبنای واهیات استوار است  در حالیکه بمعنی بیت اصلا نفهمیده اند.

اشعار حضرت بیدل از یک سبک نو و بکرنمایندگی میکند، او تشبیهات بکر و استعارات بدیع را دراشعار خود جا داده و از انواع صنایع ظریفه ( استعاره، مجاز، کنایه، ابهام و توریه) کار گرفته و از کلمات زبان ترکیبات نو و بکر در چوکات وزن د رآورده،  بیت «کتان» مدعا مثلیست  در ثبوت ابدیت و لایزال بودن رب العالمین ، و در مصراع اول ادعا میشود که نابود شدن انسان ثبوت ابدیت اوتعالی است  - و در ثبوت این مدعا میگوید : چنانکه مهتاب کتان را میسوزاند، اما خودش پا برجا میماند. در زبان دری «کتان» نباتیست که آنرا «زغر» میخوانند و از تخم آن تیل میکشند. گل زغر دارای برگهای نازک و بمثل ماهتاب کلوله و گرد است. در ادبیات فارسی ، خصوصا در بین شاعران، قبول شده که ماهتاب گل کتان را میسوزاند، حتی نسج کرباس مانندی که از الیاف کتان میبافند، این نسج را نیز میسوزاند. به نمونه های ذیل توجه فرمائید :

پیش کی برم شکوه «کلیم»از ستم دوست +++++ ا ز مه نستاند چو کسی  داد کتان را

دگر چه چاره جز آتش زدن به کسوت هوش  +++++ فتاده است بفکر کتان من مهتاب

پرسش کی کند حال دل سوختگان را +++++ از مه نگرفتست کسی داد کتان را

حسن خوب تو دل افروز جهان است هنوز +++++ وین مهء  چارده جانسوز کتان اس هنوز (هاتف)

      

بیدل را جز از طریق توحید و جهانبینی اسلام نتوان شناخت. در ثبوت این مدعا، به چند بیت ذیل توجه فرماید :

از محیط رحمتم اشک ندامت مژده ایست +++++  یارب این نومید را محروم چشم تر مکن

«بیدل» رهء حمد از تو بصد مرحله دور است +++++ خاموش که  آوارهء وهم است بیانها

ز لاف حمد و نعت اولی است بر خاک ادب خفتن +++++  سجودی میتوان کردن، درودی میتوان گفتن

هر پاره از دلم  در توحید  میزند +++++ یک نقش بیش نیست  در آئینه خانه ام

بسکه عالم  بهار جلوهء اوست +++++  بر رخ  اوست هرکجاست  نگاه

«بیدل» کسی بعرش حقیقت نمیرسد  +++++ تا خا ک پای ا حمد مرسل نمیشود

 

نقل قول دیگری  از جناب زرغون صاحب میرساند که در بارهء «بیت بوزینه» از صحبت با «نجم العرفاء جناب حیدری وجودی نیز نتیجه اساسی بدست نیامد» و در ترکیه از صحبت با « جناب  فضیلتماب استاد برلاس و حبیب الشعراء جناب حبیب الله همنوا چغتای نیز مشکل حل نشد– در پاکستان و هندوستان نیز جواب قانع کننده نیافتم...» در تحقیق مذکور اینهم روایت شده که «گروه دیگراین بیت را بلحاظ محتوا باطل خوانده اند، و درنسبت آن با بیدل تردید کرده اند...» جناب زرغون صاحب زحمت بسیار کشیده، خداوند خیرش دهاد که نظریات اکثریت بیدل شناسان را جمع آوری نموده و میفرمایند که " اگرهمه را بنویسند، مثنوی هشتاد من دفترخواهد شد» . و باز میفرمایند که " همهء این بحث ها تاحال بی نتیجه مانده، زیرا : نخست ازین جهت که فرضیه ای که در آن ظاهر است با روال فکری (و عقیدتی) ما جور نمی آید...»-  یعنی اسلام فلسفهء "سلسله مراتبی" را نمی پذیرد و این درست است، اما اینکه جناب زرغون صاحب تصور کرده که گویا بیدل «بیت بوزینه» را در تائید فلسفهء "سلسله مراتبی" سروده، بکلی نا درست و اشتباه است . فلسفه "سلسله مراتبی" ، شبیه جهانبینی تناسخ ، نه تنها درعین بیت بیدل رد شده است ، بلکه هر دو مصراع «بیت بوزینه»  با روال فکری وعقیدتی مسلمانان مطابقت دارد که ثبوت این مدعا را در بخش دوم   می بینید : «چون بحقیقت نرسیدند، رهء افسانه زدند .»

جناب زرغون صاحب ادامه میدهند که «سپس ازین جهت که این بیت پرسش هایی را درعرصهء فکربه پیش می کشد که از بیدل فراترمیرود.»  این قلم این نکته راخوب نفهمیده که  «از بیدل فراترمیرود» چه معنی دارد؟ من چنان می بینم و آنرا ثابت میسازم که نه تنها «از بیدل فراتر» نمیرود، بلکه درعقیده و جهانبینی بیدل مضمر است ، یعنی بیدل در عین «بیت بوزینه»  توضیح منطقی و قناعت بخش ارائه کرده که ضرورت به پرسش های دیگر نمی ماند. بنابرآن بجرات میگویم که : منطق غلط ، معنی غلط ، توضیح سرتاپا غلط !

جناب زرغون صاحب باز میفرمایند که : « بالاخره ازین جهت که بیدل شاید مهم ترین شاعر وعارفیست که در اندیشهء "سلسله مراتبی بودن" موجودات ، چیزهای نوی  را مطرح میکند که خیلی حیرت انگیز و خیلی خیال برانگیز هستند.» – بارالها ! حضرت بیدل را که یک عارف جهان اسلام است ، پیرو "اندیشهء سلسله مراتبی بودن"  قلمداد نمودن، در حقیقت بیدل را تکفیرکردن است ! برخلاف ادعای ناقص فوق، بیدل "اندیشه سلسله مراتبی بودن "را درعین «بیت بوزینه» از بیخ و بنیاد رده کرده ، اما عقل بیدل شناسان بفهم معنی بیت مذکور قد  نداده است. به این بیت بیدل در رد فلسفهء تناسخ  توجه فرمائید:  

بی سحر نیست هیات شیخ  از رجوع خلق  +++++ این خر تناسخیست که  گوساله میشود

منظور بیدل از "شیخ"  و  "خرتناسخی" در بیت فوق،  جوگیان هندو میباشد .

از تحقیق داکتر سید حمیدالله روغ برمی آید که یکعده  بیدل شناسان در بین بیدل و داروین، با اتکاء به «بیت بوزینه»، یک خط موازی کاشیده اند، در حالیکه بیدل دوصد سال قبل از داروین میزیسته است ، و به پیروی از همین خط ناقص "موازی" ، داکتر سید حمیدالله روغ ضمن تحلیل نظریهء داروین بدو نتیجه میرسد : «یکی اینکه در میان موجودات زنده یک "ربط ساختاری" موجود است» و این "ربط ساختاری" یا "سلسله مراتبی"  را که اسلام  ردکرده، با ادعای دیگری در موازات قرار میدهد که « انسان اشرف مخلوقات است». معنی این موازات در نزد این قلم  اینست که گویا "اشرف مخلوقات " شدن انسان بخاطر "ربط ساختاری" یا "سلسله مراتبی بودن" او میباشد. در حالیکه خداوند به انسان عقل و زبان اعطا فرموده و بخاطرهمین دو عطیه او را از سایر مخلوقات متمایز بلکه برتر و والاتر گردانیده و در عرفان اسلامی «اشرف مخلوقات» خوانده شده است.

نتیجه گیری دوم آقای داکتر روغ از فلسفهء داروین اینست که « تکوین در انواع،  از مدرک تنازع بقا بوده است...»، یعنی « انواعیکه توانسته با محیط مطابقت کند باقی مانده و انکشاف کرده و انواعیکه نتوانسته با محیط مطابقت کنند، نابود شده اند.» البته منطق محدود انسان این داعیه را می پذیرد، اما داروین نمیدانسته و تا کنون نیزعلم انتروپولوجی بتحقیق ثابت نساخته که تکوین چه وقت ، در کدام جا و با چه تنوع صورت گرفته است. از روی اسکلت های یافت شدهء انسان وحیوان از زیر زمین ، تخمین تکوین از چند هزار سال تا چند صدملیون سال صورت گرفته، ولی فلسفهء اسلام تکوین و نابودی ، هر دو را به ارادهء خداوند متعال  میداند. در قران آمده که خداوند(ج) هرگاه بالای اقوام و قبایل باساس انکار شان از وحدانیت یا بخاطر اخلاق و اعماال زشت شان قهر و غضب شده  ، آنها را با مواشی و مایملک شان بوسایل مختلف (مثلا طوفان آب یا زلزله یا رعد و برق و غیره) نابود ساخته است.  مسلمانان منکر علم و اکتشافات علمی نیستند، اما این اکتشافات را در چوکات دین و کتاب خود ، یعنی باساس ارادهء اوتعالی، قبول میتوانند. در پهلوی اینکه دایناسورهای عظیم الجثه با محیط زیست انطباق نتوانسته و از بین رفته اند، تئوریهای دیگر نیز وجوددارد که در اثر اصابت اجرام سماوی بزمین، و در اثر زلزله ها و آتشفانی های شدید نیز موجودات روی زمین ( به ارادهء خداوند) از بین رفته اند.

از آقای عبید صافی نقل قول شده که علامه سلجوقی نیز جواب مطلوب را نداده است، «سلجوقی هیولا را "ذات" دانسته میگوید : اشیاء عموما در هیولا یعنی در مادهء خود یکی هستند...»،در حالیکه داکتر عنایت الله ابلاغ موضوع "هیولا" و صورت را در خلقت انسان رد میکند ... هر دو شخصیت مذکور عوض اینکه بمعنی «بیت بوزینه» توجه کنند، چون بمعنی نرسیده اند، خود را از زاویهء فلسفه بکلمات شامل بیت مصروف ساخته اند. معهذا نظریات  مرحوم سلجوقی و داکتر ابلاغ  بنیاد اسلامی دارند، چونکه قبلا از قران مثال زدیم  که خداوند متعال(ج) در خلقت انسان محتاج "هیولا" نبوده است . افغانها در طریق نفهمیدن معنی «بیت بوزینه» به کلمه "هیولا" بسیار پیچیده اند، آنهم بالای معنی های مجازی این کلمه، در حالیکه در زبان  دری کلمه "هیولا" بیشتر بمعنی  «شبه و شباهت) استعمال میشود، مثلا : هرگاه شخصی در تاریکی شب در دشتی یا جاده ای مملو از درختان روان باشد و دفعتا یک سنگ کلان یا یک جسم چوبی یا فلزی را بمقابل خود ببیند، ممکن است آنرا شبیه یک گرگ یا یک سگ کلان تصورنماید، یعنی هیولا یا شبه گرگ یا سگ کلان بر او مستولی شود. حضرت بیدل نیز کلمه "هیولا" را در «بیت بوزینه» بمعنی "شبه" استعمال کرده است. باستناد فرهنگ فارسی محمد معین کلمهء "هیولا" در زبان عربی بمعنی «ماده، مادهء اولی، اصل هر چیز) و در زبان فارسی بمعنی «صورت و هیکل» استعمال میشود، اما در زبان دری  بمعنی «شبه» نیز بکار رفته است.

در تحقیق داکتر روغ از قول جناب زرغون صاحب  از شخصی در کابل یاد شده (بدون ذکر نامش) که  «ایشان میگفتند که در اخیر این بیت ، در تایپ علامه سوالیه فراموش شده باشد، یعنی « آدمی پیش از آن کادم شود بوزینه بود ؟» »  ایکاش نام این بیدل شناس ذکر میشد تا تفسیر و تشریح او را ازین سوالیه می پرسیدیم و میدانستیم.

در تحقیق داکتر روغ آمده که  «بیت بوزینه»  را در سال 1356  در روزنامه انیس مطرح ساختند، اما  «هر کس هر روز چیزی نوشت، بالاخره محمود فارانی رساله ای نوشت و این بیت را بی نتیجه بپایان رساند.»  اگرچه کورس «بیدل شناسی» را در پوهنحی ادبیات استادان ذیصلاحی مانند مرحومین داکتر احمد جاوید، پوهاند میرامان الدین انصاری و پوهاندغلام حسن مجددی تدریس میکردند، اما در آنوقت مضمون «زبانشناسی» وجود نداشت و محصلین بشمول من از مفاهیم «روبنای زبان» و  «زیربنای زبان» چیزی نمی فهمیدند، معهذا استادان موصوف قدرت تحلیل «بیت بوزینه» را داشتند، پس نمیدانم چرا آن بیت بپوهنحی ادبیات محول نشده بود ؟ معلوم است کسانیکه چیزهایی در انیس نوشتند یا رساله تدوین کردند، صبغهء علمی نداشته است. در کورس «بیدل شناسی» بیت های مغلق بیدل ارائه و معنی میشد، یعنی از مفهوم "کوهم و کوتل دارم" کار گرفته میشد. البته بعضی ابیات بیدل بعد از بحث و مناقشه ، بخاطر ضییقی وقت ساعات درسی، بی نتیجه می ماند.

داکتر سید حمیدالله روغ از کدام عرس بیدل در امریکا خبر داده اند که من با24  سال روزنامه نگاری در امریکا از چنین عرسی بسویه دانشمندان و بیدل شناسان خبر ندارم ، ورنه این خبردر مجله آئینه افغانستان نشر میشد، لیکن اینقدرمیدانم که چند نفر جوان شیفتهء بیدل در امریکا، اینجا و آنجا مجالس خصوصی  بنام «عرس بیدل» برپا داشته و میدارند،  اما اکثر این جوانان اشعار بیدل را درست خوانده نمیتوانند، تا چه رسد بمعنی و تفسیر آن . از هشت سال باینطرف بیت های انتخابی بیدل را برای معنی بمجله آئینه افغانستان میفرستند و این طالب العلم در هر شمارهء مجله آئینه افغنستان بخشی بنام «بیدل شناسی»گشوده ام و بیتهای ارسالی را با معنی آنها  (حتی الوسع) چاپ کرده ام. در سرتاسر امریکا پنج نفر بیدل شناس هستند و دربین سنین 70 تا 90  قرار دارند، از آنجمله یکی ، استاد محمد طاهر هاتف یکماه قبل برحمت حق پیوست، استاد عبدالوهاب فرزانه، استاد داکتر روف روشان، استاد واصف باختری و استاد سید عبدالقادر جاهد الحمدلله حیات دارند. اینها هر کدام هم شاعرند و هم از مدت پنجاه سال باینطرف درمحافل بیدل شناسی بداخل و خارج افغانستان سهیم بوده اند.

برای معلومات هموطنان محترم بعرض میرسانم که از زبان پدرم ، مرحوم سید محمد سرور کنری، شنیده ام که امیر شهید حبیب الله خان بیدل را خوش داشت و یکعده ابیات انتخابی بیدل را حفظ کرده بود و درمجالس رسمی دربار باقتضای صحبت روز یک یا دو بیت بیدل را مثال میزد. امیر پسر ارشد خود، سردارعنایت الله خان معین السلطنه را که ولیعهد رسمی او بود بخواندن بیدل تشویق میکرد و معین السلطنه از خسرخود مرحوم علامه محمود طرزی در زمینه استفاضه مینمود. هنگامیکه امیر برای ولیعهد خود دفتر مستقلی گشود و یک سلسله امور دولتی را با و سپرد، بهدایت محمود طرزی، معین السلطنه در دفتر خود بخش «بیدل شناسی» را گشود و برای اولین بار بیدل شناسی در رسمیات افغانستان راه پیدا کرد. مرحومین نورمحمد کهگدای، سید داود حسینی، عبدالهادی خان داوی ، پدر من و چند نفر دیگر(بشمول دو نفر قندهاری که اسم شان فراموش شده) درین دبستان بحیث طالب العلم شامل بودند و ازعلامه محمود طرزی وعلمای وقت که بنوبت برای تدریس بدفتر مذکور می آمدند استفاضه میکردند. شخص معین السلطنه نیز در صحبت استادان حاضر میبود. کسانیکه این دبستان را تمام کرده بودند، بیدل شناس خواتده میشندند و بچوکیهای دولتی بداخل وخارج دربار مقرر میشدند. متاسفانه همه شاگردان این دبستان برحمت حق پیوسته اند. از آنجائیکه بیدل در هندوستان بزبان دری افغانستان و با استفاده از اصطلاحات خاص زبان دری افغانستان شعر سرائیده و کلام او مملو از مطالب  فلسفی وعرفانی میباشد، طبقهء باسواد افغانستان همه بیدل راخوش و دوست دارند و بیدل میخوانند ، اکثر بمعنی کلام بیدل نمیرسند، اما واه واه میگویند و بعضی از متصوفین با خواندن ابیات بیدل گریه سر میدهند.

بیدل شناسی در پوهنتون، در کانون علمی افغانستان، در پوهنحی ادبیات وعلوم بشری شروع شد. بعد از حدود ده سال اول که پوهنحی ادبیات سیر تکاملی خود را می پیمود و استادان ماهر و محصلین کافی پیدا کرده بود ، مضمون «مولانا شناسی» و مضمون «بیدل شناسی» هر کدام بطور مستقل تدریس میشد، بعد از مدتی مضمون «مولانا شناسی» لغوشد و مولانا با طرز تفکر و آثارش در مضمون «تاریخ ادبیات دری» معرفی و مطالعه میشد، اما مضمون «بیدل شناسی» تا آخر دوام کرد و از جمله بیدل شناسان محترمیکه اسامی شان در تحقیق داکتر روغ و در بالا ذکرشده ، با اسم و شخص جناب داکتر اسدالله حبیب آشنایی دارم که مانند من از شعبه «زبان وادبیات دری» پوهنحی ادبیات وعلوم بشری فارغ شده و کورس مضمون «بیدل شناسی» را خوانده و امتحان داده است. معلوماتیکه داکتر سید حمیدالله روغ از زبان داکتر اسدالله حبیب روایت کرده ، اکثر آن در کورس مضمون «بیدل شناسی» بارتباط «خصوصیات مکتب ادبی هند» ندریس میشد، در حالیکه خصوصیات مکتبهای ادبی «خراسان» و «عراق» در مضمون «تاریخ ادبیات دری» تدریس میشد. بعد تر (در سال 1969) یک کورس جدید افتتاح شد بنام «مکتبهای ادبی»  که مکتبهای ادبی اروپا و مکتبهای ادبی منطقهء ما هر دو در آن تدریس میشد، و مرحوم پوهنوال رحیم الهام (بعدا پوهاند)  آنرا تدریس میکرد . اینکه جناب داکتر اسدالله حبیب گفته که:

«رابطهء تکوینی در میان میمون و انسان دراساطیرهندی سابقه دارد، دوگانهء  "هیولا - بوزینه" درین بیت با الهام از اساطیرهندو- بودیک خاصتا "رامایانا" و "مهارابارت " آورده شده است»  اما استاد حبیب توضیح رابطهء تکوینی معنی «بیت بوزینه» را ارائه نکرده،  بهر حال  یک قسمت بیانات او بارتباط اساطیر هندو- بودیک درست است و در مضمون بیدل شناسی بالای جهانبینی بودایی ، خصوصا فلسفه و عقیدهء تناسخ ، معلومات کافی بمحصلین ارائه میشد، اما از اشعار بیدل مثالها آورده میشد که او بحیث یک مسلمان پیرو شریعت ، یک شاعر و عارف متشرع، جدا مخالف عقیده، تناسخ بوده و آنرا مضحک پنداشته است. جناب داکتر اسدالله حبیب که از اتحادشوروی در رشتهء «بیدل شناسی» داکتری ادبیات گرفته ، «بیت بوزینه»ء بیدل را از زاویه، جهانبینی مارکسیزم می بیند، در جای دیگر میگوید:

«همین " هیچ شکلی" شاید "هیچ شی" باشد...که تا یک شکل هیولا نداشته باشد، تصویر شده نمیتواند» فرض کنیم این آرزوی ماتریالستی جناب داکتر حبیب برآورده  شود و "شکل" به «شی» تبدیل شود، یعنی «هیج شیی بی هیولا قابل صورت نشد». آیا تغییر کلمهء "شکل" به «شی» معنی «بیت بوزینه» را ارائه میکند؟ آیا این تغییر ارتباط معنی بین دو مصراع بیت مذکور را تامین مینماید؟ داکتر صاحب حبیب که مضمون بیدل شناسی را در پوهنحی ادبیات خوانده و بحیث یک محصل لایق در کدر علمی پوهنحی پذیرفته شده بود، نمیدانم چرا روش اسلامی شناخت بیدل را ترک گفته است ؟  بنظر من یگانه راه  شناخت حضرت بیدل،  و تعبیر و تفسیر اشعار او، باساس تعلیمات مضمون بیدل شناسی که ما هر دو آنرا آموخته بودیم ، از طریق جهانبینی اسلام میسر میشود.

در جای دیگر از جناب داکتر اسدالله حبیب نقل قول شده که «خود بحث جناب حبیب بر سلسله مراتبی بودن موجودات متمرکزاست.» علاوتا درین تحقیق میخوانیم که جناب داکتر اسدالله حبیب  بیدل را متهم کرده که  او «در «بیت بوزینه» از نظریهء خلقت و معتقدات خود عدول کرده است...» (بخش 2 ، ص 3). "سلسله مراتبی بودن موجودات "  بنحوی چند هزار سال پیش در فلسفهء تناسخ هندوها معرفی شده که گویا روح انسان بعد از مرگ در کالبد دیگر( مار، گژدم، موش، شتر، فیل ،اسپ، خر، ماهی، ملخ، گنجشک، بقه ، زنبور وغیره) تظاهرمیکند، و داروین آنرا سلسله مراتبی خواند که گویا انسان اولیه از بقه یا ماهی بحیوان چارپا، بعدا بحیوان دوپا ، بالاخره به شادی (بوزینه) و در مرحله بعدی به انسان تکامل کرده است. این نظر را دیالکتیک مارکس- لینن  پذیرفته و از طریق پیروان آن وقتا فوقتا تبارز می یابد، اما حضرت بیدل نه تنها دهری نبود، بلکه یک عارف و متفکر بزرگ اسلام و کاملا پیرو شریعت اسلامی بوده و نمونه های کلام بیدل بارتباط این ادعا در بالا ارائه شده است . بیدل  تناسخ را با انواع دیگر نظریات دهریت ، بشمول نظریه داروین، که با اسلام در تضاد قراردارند ( اگرچه داروین و نظریهء او در زمان حیات بیدل وجود نداشت)، در اشعار و آثار خود بشدت رد کرده است ؛ زیرا در دین مبین اسلام بقرار آیاتی که کلام الهی قبول شده، خداوند انسان را  از خاک  (تراب) و گل سخت (سفال) آفریده و روح خود را در آن دمیده ، هیولایی در بین نبوده، آدم و هوا بامر اوتعالی  بدون هیولاخلق شده و جسم او باصطلاح مرحوم سلجوقی و داکتر ابلاغ عین "ماده" ی ا"ذات " است که خداوند اراده فرموده و ما در بخش دوم  این بحث نمونه های طرز تفکر و جهانبینی بیدل را بارتباط  تکوین  مطرح میسازیم . از پیغمبر اسلام (صلعم) حدیثی است ثقه که میفرمایند :« کل شما از آدم بوجود آمده اید  و آدم از خاک بوجود آمده است . »  بیدل  در بیت ذیل به "هستی" ، یعنی خلقت آدم و حوا  از عدم ، "شرف" را نسبت میدهد :

این آدم و حوا شرف نسبت هستی است  +++++  «بیدل»  نتوان پیش عدم  نام نسب برد

بیدل را تنها "عارف" خواندن بدرستی و بکلی معرفی نمیتواند، بیدل را باید "عارف بزرگ دین اسلام" خواند، که در غیر آن در تفسیر و معنی اشعار او پا درگل بند میمانند،  چنانچه این وضع را در5 2 صفحه تحقیق می بینیم. برای تحلیل ابیات حضرت بیدل دو شعبهء علم زبانشناسی (نحو و معانی) رول عمده دارند.  یک بیت را، از هر شاعری که باشد،  تنها از طریق رابطهء نحوی کلمات با بکاربرد اصول علم معانی میتوان تحلیل نمود، در ادب دری یک بیت شامل دو مصراع  و هر مصراع یک جملهء مستقل بوده میتواند. معنی یک مصراع در ترکیب کلماتی مضمر است که جمله راتشکیل داده است. یک جمله شامل یک یاچند فقره بوده میتواند. از فقره، معنی کامل استخراج شده نمیتواند ، مثلا : برگ درختان – خانهء سرکوه – موترتیزرفتار – آدم عاقل و امثالهم . اما وقتی بگوئیم : برگ درختان حریق شدند – خانهء سرکوه غلتید – موتر تیزرفتار خریدم – آدم عاقل از سخنش شناخته میشود، از هر کدام این جملات معنی کامل مفهوم میگردد. اقای داکتر سید حمیدالله روغ میگوید که : « مفاهیم اصلی این بیت عبارتند از : هیولا، صورت، شکل، بوزینه، آدم، و پنج مفهوم کمکی که تفسیراین بیت را تکمیل میکنند: هیچ – قابل – هم – پیش ازآن – و شود. » (بخش 3، ص 1). سپس به جهانبینی افلاطون و ارسطو میپردازد و "هیولا" را «یک مفهوم ارسطویی» میخواند و میگوید که «هیولا یک امکان بالقوه است» و در پاورقی همین صفحه از یک محقق ایرانی نقل قول میکند که مسلمانان « در برخی از مباحث عمدهء فلسفه ارسطویی ...و فلسفهء افلاطونی، بیگانه ماندند...»

پیرامون بیانات فوق سه توضیح  مختصر ارائه میشود :  (اول) معنی یک بیت قطعا از طریق تقطیع کلمات بیت میسر نمیشود. کسانیکه در علوم نحو و معانی دسترس دارند، حقیقت این ادعا را تائید خواهند کرد. (دوم) بارتباط «بیت بوزینه» بالای کلمه "هیولا" پیچیدن و آنرا بفلسفه ارسطو کشانیدن کاملا به بیراهه رفتن است. بیدل در عصر و محیطی میزیسته که با فلاسفهء یونان و فلسفهء اشراق آشنایی کافی داشته، ولی کلمهء "هیولا" را  «در بیت بوزینه» بمصداق جهانبینی ارسطو استعمال نکرده ، بلکه بحیث کلمه ایکه در زبان دری معنی «شبه» را داشته استعمال کرده است و ثبوت این ادعا را در بخش دوم این بحث که تفسیر و معنی «بیت بوزینه» ارائه میشود می بینید. (سوم) مسلمانها اولین گروهی بودند که با فلاسفهء یونان و جهانبینی شان آشنا شدند، و مسیحیان از طریق مسلمانان (علمای عرب و خراسان) و به تقلید از آنها باینکار همت گماشتند . در آثار افلاطون و بقراط و سقراط و امثالهم عقیده بخالق و مخلوق بسیار دیده میشود، اما فلاسفهء یونان در حالیکه مخلوق را جزئی از خالق و جدا شده از خالق می پنداشتند، هیچگاه بعقیدهء وحدانیت و توحید نرسیدند ، بلکه به ارباب الانواع عقیده داشتند، از قبیل  خدای عشق، خدای قوت و قدرت، خدای طوفان وغیره . "اشراق" در لغت بمعنی روشن شدن و درخشیدن آفتاب است، و مجازا معنی «الهام» را در بر دارد. افلاطون درک حقیقت و معرفت را از طریق اشراق (الهام) میداند و مفکورهء «وحدت الوجودی» نیز از افکار افلاطون اقتباس شده است. هندوها "اشراق" را تقلیدی از «وادانتاسرای» که همانا ریاضت و اعمال شاقهء بدنی میباشد، میدانند. نوع دیگر اشراق ازعقاید و افکار سریانیان بعنوان «عالم صغیر و عالم کبیر» در تصوف راه یافته است ، به بیت ذیل از مولانا توجه فرمائید:

گر به ظاهر عالم اصغر تویی  +++++  دان بمعنی  عالم اکبر تویی

مسلمانان از فلسفه و افکار یونان آنچه بمعرفت تعلق میگرفت، گرفتند و آنچه بضد توحید بود، ترک دادند. لهذا این ادعا درست نیست که مسلمانان از افکار افلاطون و ارسطو بیگانه ماندند.  قابل تذکر میداند که بخشهای سوم و چارم تحقیق داکتر سید حمیدالله روغ  بارتباط معنی  و تفسیر «بیت بوزینه»  بی ثمر مانده ، معنی «بیت بوزینه» را ارائه نتوانسته، بلکه به فلسفه پیچیده است. البته داکتر روغ مستحق نظر و روش تحلیل خود میباشد.

اشتبا ها ت

درین بخش از اشتباهات تایپی که در تحقیق داکتر روغ دیده میشود، صرفنظر میکنیم، ولی به اشتباهات نقلی که جزء عمدهء این تحقیق میباشد، می پردازیم :د ربخش اول زیر عنوان "طرح مسئله" یک غزل معروف بیدل نقل شده که «بیت بوزینه» جزء آن میباشد. بیت سوم آن غزل  اینطور خوانده میشود :

منفعل میشد ز دنیا، هوش اگر میداشت خلق  +++++  سیر و حنظل در مذاق گاو و خر لوزینه  بود

همین بیت در صفحه ء سوم  بخش اول چنین خوانده میشود :

منفعل میشد ز دنیا هوش اگر میداشت خلق  +++++  صبر و حنظل در مذاق گاو و خر لوزینه بود

یک - "سیر و حنظل"  غلط ، اما  "صبر و حنظل"  درست است.  "صبر"  بکسر (ب) ، کلمهء عربی و نام نباتی است زنبق مانند که شیرهء بسیار تلخ دارد ، و "حنظل" نیز تلخ است .  مقصد بیدل ازین بیت اینست که :  اگر مردم هوش و فراست میداشتند و از رویدادهای دنیا عبرت میگرفتند ، ملتفت میشدند که گاو و خر ، "صبر و حنظل" را با وجود تلخی آنها مانند لوزینه (یکنوع شیرینی که در زبانهای اردو و دری "لوز" گویند) با اشتیاق میخورند. مقصد آنکه : لذت در بین حیوان و انسان فرق دارد.  آنچه در نزد انسان متبوع و مطلوب است در نزد حیوان نیست  و آنچه در نزد حیوان مطبوع و مطلوب است در نزد انسان نیست .

بیت دیگر در آن غزل اینطور خوانده میشود :

در جهان بی تمیزی  چاره از تشویش نیست  +++++ ما بچند جا منقسم کردیم  و دل در سینه بود

دو - در بیت فوق  "منفسم کردیم" سوا ل برانگیز است که  کی یا چی را منقسم  کردیم ؟ و باز انقسام چیزهایی با "دل درسینه بودن" از لحاظ معنی چه قرابتی بهم میرساند ؟  این قلم  "منقسم کردیم" را  (منقسم گردیم) میخوانم، یعنی باوجود انقسام بشر (تیث و پراگندگی در قاره ها و کشورها) ،  همه انسان هستیم و قلب بشری همه در سینه داریم .

بیت دیگر در آن غزل اینطور خوانده میشود :

آرزوها ماند محو ناز در بزم وصال – پاس  +++++ ناموس  تحیر، مهر این گنجینه بود

 سه -  در بیت فوق کلمهء «مهر» با «فتحه» نشانی شده، اما برای گنجینه "مهر" (با فتحه) نمی پردازند، بلکه "گنجینه" معمولا دارای کلید میباشد ، لهذا من این کلمه را "مهر" (با ضم میم) میخوانم، بمعنی کلید گنجینه .

بیت دیگر درصفحهء چارم بخش دوم اینطور خوانده میشود :

میوهء باغ موالید  آنقدر ذوقم نداد  +++++  از سه پستان شیر دوشیدم، شبستان یافتم

چار - در بیت فوق "شیر دوشیدن" معنی درست افاده نمیکند ، زیرا در نتیجهء  دوشیدن شیر از سه پستان ، چشم سیاهی یا دقیت یا رنجش بوجود نمی آید، زنها بیشتر از سه پستان را بدون تکلیف میدوشند. اما هرگاه طفلی سه پستان را پیهم بنوشد،  احتمال استفراق یا چشم سیاهی بوجود آمده میتواند.  از جانب دیگر، در مصراع اول این بیت ""میوهء باغ"" درج است ، میوه خورده و شیر نوشیده میشود . لهذا من  " شیردوشیدم" را (شیرنوشیدم ) میخوانم. 

اصطلاح "صیرورت"را آقای داکتر روغ  در صفحهء پنحم بخش دوم  « نظریات سلسله مراتبی» تفسیرکرده است . این کلمه چون با صوت (ص) شروع میشود، باید یک کلمه عربی باشد، اما من در قاموسهای فارسی و عربی این کلمه را نیافتم. در یک قاموس عربی – انگلیسی کلمهء (صیر) را یافتم بمعنی «بریدن، بوجود آمدن، تغییر شکل یافتن، خاتمه، موفقیت، استنتاج»- بعبارت دیگر، معنی ترکیب یا اصطلاح «صیرورت» را  نیافتم و نفهمیدم .

پنج – یک اشتباه بسیارمهم ناشی از نا وارد بودن در ادبیات دری و علم عروض :

در صفحهء 5 ، بخش دوم تحقیق خود، داکتر روغ بارتباط تکوین به تائید داروین از یک  «مرحله میانگین ... مرحله ای بین گیاه وحیوان » صحبت میکند و  «گل آدم چهره» را مثال میزند . سپس بین حیوان و انسان نیز یک «مرحلهء میانگین» نقل قول میکند و برا ی این مرحله «شادی را مرحلهء میانگین» معرفی میدارد. آنگاه به  «اشارهء استاد حبیب به عرفان هندی اهمیت خاص» قایل میگردد و میگوید «حضور بیدل در هند بر فکربیدل تاثیرات عمیق داشته است و عرفان هندو-بودیک یکی از دیسپوزیتیف های فکر بیدل است...» این دو ادعا باتمام توجیهات آن دو بدعت بشمار میرود، خصوصا که میگوید حضور بیدل درهند بر فکر او تاثیرات عمیق داشته است. منظور داکتر روغ از »تاثیرات عمیق »  اینست که گویا بیدل تحت تاثیر فلسفهء تناسخ  و بودا یا "ودانتا"های هندو رفته است . دیوان و آثار بیدل ( اگرکس چشم بینا داشته باشد) نشان میدهد که مشاهدهء مزخرفات دینی در هندوستان، او را بیشتر وعمیقتر باسلام گرویده ساخته است، بحدیکه بار بار بالای اعتقادات بودایی علنا انتقاد کرده، اما از آنجائیکه عوام هندوستان زبان دری نمیفهمیدند، انتقادات او در لابلای اوراق باقی مانده است . تاثیر محیط هند را بالای بیدل در سه مخمس ذیل بخوانید :

شوریست ز هنگامهء  نمرود  فراهم +++++ در مغز غرور حشم  و شوکت  مبهم

هر چند  کسی  را  نشد  اقبال  مسلم +++++زین باد و بروتیکه علم بسته به پرچم

با نیزه گذاران فلک  مست جدالند

   (مقصد ازنیزه گذاران فلک ، مسلمانان است)

در دا یرهء  عیش پرستان  گل  و مل +++++  غیرت چه دهد عرض ز سامان تجمل

دوریست که درپیش و پس افتاده تسلسل ++++  نوبت زن  تاکید   رها  کرده  تحمل

در خلوت و جلوت همه جا کوس  و د وا لند

(جلوت = آشکار و ظاهر -  دوال = حیله گر و مکار  -  کوس = پشت خم ). علاوتا ملتفت میشوید که بیدل میگوید مردم «درین دوره از پیش و پس به تسلسل» میدادند – یعنی از فحشاء و لواطت شنیع درهند خبر میدهد . بیدل اشعارزیادی در قبح لواطت دارد.

گرمرد شماری چو زنان عربده خیز اند +++++ ور شکل زن آری بنظر، ریش گریز اند

زین طایفه  ایمن مشو، البته  که حیز اند +++++ گر حیز نباشند، باین وضع  چه چیز اند

چون شخص مخنث ، همه تصویر محالند

 

بدعت سوم داکتر روغ  که نمودار کم معلوماتی او در ادب دری است در صفحه 6 بخش دوم، رخ داده که او یک غزل بیدل شامل 2 1بیت را که قافیه "بوداست" دارد، نقل نموده و درعنوان آورده است که :« بیدل تا پنهان نمانده باشد، حتی غزلی با ردیف  بودا  دارد ».  چون من از برکت پدرمرحومم  از دورهء صباوت تا ایندم همیشه بیدل میخوانده ام وهیچگاه در تائید بودا در دیوان بیدل چیزی نخوانده ام ، از دیدن و خواندن غزل مذکوربا قافیه «بودا» بسیار متعجب شدم .  راستی عرض کنم آن غزل را دو بار خواندم و در حالیکه کلمه «بودا» در قافیه قطار شده، اما از لحاظ معنی هیچ قرابتی با بودا از لحاظ نام یا فلسفه اش در هیچیک از ابیات غزل مذکور نیافتم، با تعجب بیشتر به غزلیات بیدل مراجعه کردم و آن غزل را در صفحات 4- 363یافتم. آقای داکتر روغ آن غزل را درست نقل کرده، چونکه  درغزلیات نیز قافیه «بوداست» در 12 بیت تکرارشده است. اما وقتی وزن و معنی را سنجیدم، ملتفت شدم که این غزل با قافیه  «بوداست» در جلد غزلیات ناقص چاپ شده، البته این یگانه نقص و اشتباه در کلیات بیدل نیست، بلکه در چهارجلد کلیات، اصول تنقیط (نفطه گذاری) رعایت نشده، ده ها جا «ک» به «گ» ومعکوس آن و دربعضی اشعار «ز) به «ر) ومعکوس آن و «ذ) به «د) ومعکوس آن  و «ب) به «پ) ومعکوس آن چاپ شده اند. اما اشخاص وارد به ادبیات دری این نوع نواقص را بسهولت  تشخیص واصلاح میتوانند. درکلیات بیدل چاپ مطبعه کابل یک واقعیت قابل تقدیراست که هیچ غزل بیدل بیرون ازچاپ نمانده و هیچ غزل غیربیدل بنام غزل بیدل در آن چاپ نشده است، درحالیکه دردیوان بیدل چاپ ایران، بسیاری غزلهای بیدل باساس تعصب مذهبی بیرون شده ، و از زبان یکدوست شنیدم که چند غزل بیدل در دیوان «صائب تبریزی) چاپ شده است.

بهرحال پنج بیت آن غزل را درینجا نقل میکنم تا همه ملتفت شوند که قافیهء ابیات آن غزل «بو د ست» میباشد، نه «بوداست» و هر افغان که در زبان دری وارد باشد از نظر معنی تشخیص میتواند که  درین بیت ها هیچنوع ریفرنس یا ارجاعی به «بودا» نشده است :

همچو شبنم، هدف آئینه  زدودن بود ست  +++++ بهم آوردن خود، چشم گشودن بود ست

به خیالات  مبالید  که  چون  پرتو  شمع  +++++ کاستن   توام  اقبال  فزودن  بود ست

مزرع   کاغد  آتش  زده   سیرآب  کنید +++++ تخمهایی که هوس کاشت، درودن بودست  (1)

باهمه  جهل رسا  در حق  دانایی خویش   +++++ حرف پوچیکه  نداریم، ستودن بود ست

زین گناهیکه خجالت کش صد نقصانست  +++++ جز نهفتن،  چه سزاوار نمودن بود ست  (2)

(1)  درودن  = درو کردن      (2)  نمودن  =  نشان دادن

حالا شما کسانیکه این مقال را میخوانید، عوض «بودست» در قافیه «بوداست» بگذارید و بمن بگوئید که نام «بودا» در  بیت های بالا چه معنی ایجاد میکند ؟ داکتر روغ این بدعت را بحیث یک کشف در بیدل شناسی قلمداد کرده، چنانچه میگوید : « بیدل، تا پنهان نمانده باشد، غزلی  با ردیف بودا  دارد .»

نقد این قلم بالای قسمت هایی از تحقیق آقای داکتر سید حمیدالله «روغ» ، درهمینجا بپایان میرسد. درعین زمان خوش شدم جناب پوهاند عبدالخالق رشید نقدی بالای «بیت بوزینه» بدست نشر سپردند و کمال خود را از بیدل شناسی نشان دادند. من با یک استدلال جناب پوهاند عبدالخالق «رشید» موافقم که چپگرایان افغان اشعاربیدل را در ترازوی دیالکتیک پیمایش میکنند. اما با تاسف می بینم که جناب پوهاند صاحب نه تنها تحقیق داکتر روغ را بدقت نخوانده، بلکه  در تحلیل «بیث بوزینه»  نیز به بیراهه رفته و راه را گم کرده اند. کشف پوهاند «رشید» که "بوزینه" را بارتباط نام «بودا» "بودینه" قلمداد کرده ، مانند کشف داکتر روغ ، در بیدل شناسی بیادگار میماند.

آنچه بر تعجب من افزود اینست که پوهاند صاحب کلمهء «بوزینه» را بارتباط  کلمهء «بودا» و معنی آن به "روشنی" توجیه نموده، و این توجیه نادرست و عاری از منطق در حالی صورت میگیرد که پوهاند صاحب سالها در هندوستان سپری کرده و خوب میدانند که حضرت بیدل بزبان دری مسلط بوده و کلمه «بوزینه» را بمعنی حیوانیکه آنرا «میمون و شادی» هم مینامند، استعمال کرده است . به بیت ذیل بیدل (از تحقیق داکتر روغ ) توجه فرمائید :

سعد اگر خوانی، چه حاصل ، طینت منحوس را  +++++   همچنان مسخ است اگر بوزینه میمون میشود

یعنی اگر طینت و سرشت منحوس را سعد و نیکو بخوانند، چه فایده ای متصور است ، مثل آنست که پیکر مسخ شده و زشت بوزینه را "میمون" و خجسته  بخوانند. داکتر روغ علاوتا در صفحه سوم بخش چارم تحقیق خود پنج بیت بیدل را زیر بزیر درج کرده که در هر کدام کلمهء «بوزینه» بمعنی حیوان بارتباط اعمال انسان استعمال شده است و پوهاند صاحب حتما این نمونه ها راخوانده باشند، زیرا بالای تحقیق داکتر روغ نقدی نوشته اند. درهندوستان، دانشمندان هندی با صلاحیت اکادمیک در زبان دری وجود دارند، اگر یک  دانشمند هندی کشف پوهاند «رشید» را تصدیق کند، من لقب داکتری خود را با سابقه هفت سال تحصیل و 8 سال تدریس در امریکا برایشان می بخشم . 

هکذا ، من با این طرز تعبیر پوهاند صاحب موافق نیستم که گویا  « بیدل وغیره عرفای اهل حال و قال، مسایل زندگی و معنویت را با طرق تصوفی شان به بررسی میگیرند.» درین مقال بحث ما بالای سیاق کلام  بیدل است و من بعرفای دیگر تماس نمیگیرم . در بالا بتکرار گفته و مثال آورده ام که بیدل عارف است نه صوفی، که هرگاه بیدل را جامهء تصوفی بپوشانند، از شناخت او بدور میروند. دانشمندان محترم ما باید فرقی میان تصوف و عرفان قایل شوند. بیدل پیرو مکتب وحدت الوجودی نیست و " گیتا و قران " را هرگز یکسان نپنداشته است. بیدل قران را آسمانی میخواند، ولی جهانبینی  گیتا و بت پرستی و تناسخ را بشدت کوبیده و رد کرده است . در اشعار بیدل آثار «وحدت الوجودی» نمی یابیم ، اما گرایش بعقیدهء «وحدت الشهود» فراوان دیده میشود. من نمیخواهم بقسم نمود این مقال را از ابیات بیدل پرکنم، اینک یک نمونه از قول بیدل در تقبیح «صوفی» تقدیم میکنم ،  واز جناب «رشید» تقاضا میشود یک بیت بیدل را درتائید «وحدت الوجودی یا صوفی و تصوف»  ارائه کند :

رقاصی صوفی  و سماع  سر بازار +++++ کز وجد  فگندست بگردن   کل دستار

ا ز  عا لم  آزا دی    تنزیه   مپندار +++++ آسودگی یی نیست  درین فرقهء انکار  (1)

گر چرخ برین اند، همان چرخ  کلا لند   (2)

( 1)  عالم :  بفتح   ل  وکسر  م  خوانده شود   (2)  برین = بالا، آسمان : یعنی صوفیها خودرا درچرخ آسمان می بینند، در حالیکه در روی زمین بمثابهء خاک و گلی اند که کلال از آن کوزه میسازد).

 

مطالعهء احوال وآثار بیدل نشان میدهد که درسنین جوانی بعقیدهء "جبر" گرایش داشته است . به نمونه های ذیل توجه فرمائید :

همه مجبور دست تقدیریم  +++++  کرد و ناکرد اختیاری نیست

دوش جبر و اختیار مبحث تحقیق  بود  +++++  جز بحیرت دم نزد «بیدل» چه  داند  بنده بود

«بیدل» اگر روز جزا ، پرسد ز احوالت خدا  +++++  پیشانی خود باز کن ، گو آنچه بنوشتی بخوان

اما در سنین بعدی و موسفیدی ، بیدل  یک مومن تمام عیار و پیرو شریعت است که ثبوت آن در بیت ذیل ازنقد پوهاند صاحب وجود دارد. اما پوهاند صاحب که مطمئن است «خوشگو» در حق بیدل «بدگویی» کرده است ، چرا دروغ او را مثال آورده است ؟:

داشت غافل سرکشیهای شباب از طاعتم  +++++  قالب خم گشته یا د از گوشهء محراب داد

( در نقد پوهاند صاحب کلمهء "سرکشیها " مصراع را سکته ساخته و هم اشتنباهات تایپی و نگارشی دیده میشود) .

پوهاند«رشید» میگوید که : "" کلمات «بود، بودی و بودا » معنی روشنی و درخشندگی را میدهند... بیدل زبانهای سانسکریت و بالی رامیدانسته و کلمه «بودینه » را بمعنی زبان سانسکرت و بالی آن بکار برده که مراد ازین کلمه، بوزینه یا میمون حیوان نه ، بلکه «روشنی» بوده است...« درست است که بیدل زبان سانسکرت و شاید هم بالی رامیدانسته ، اما او در زبان دری هم استاد بی نظیر است، و در«بیت بوزینه» که بیتی بزبان دری است ، بعقیدهء من کلمه «بوزینه» را قطعا بمعنی حیوان استعمال کرده نه بمعنی «روشنی»، زیرا کلمه روشنی در آن بیت از لحاظ معنی موقف و گنجایش ندارد. به تغییر مجوزهء پوهاند رشید که «بوزینه» را «بودینه» و«بودینه» را «روشنی » خوانده است، توجه فرمائید :

هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد  +++++  آدمی هم پیش از آن کادم شود «روشنی» بود

اولتر از همه میگویم که «خالق السماوات والارض» بما گفته  که آدم پیش از آن کادم شود «خاک» بود، نه روشنی.این «روشنی» که «رشید» صاحب تجویز میکند، درین بیت بچه درد میخورد و چه نوع معنایی افاده میکند ؟ ارتباط معنی بین مصراع اول و دوم چه شد؟ و آیا  فقط تغییر یک کلمه در«بیت بوزینه» به معنی و تفسیر بیت کمک میتواند؟  پوهاند «رشید» عوض آنکه در جستجوی معنی بیت فوق شود، یک اختراع فرعی و غیر قابل قبول را ارائه میکند که قطعا بدرد این بیت  و معنی آن نمیخورد . همه بیدل شناسان در پی معنی و تفسیر و توضیح این بیت  و ارتباط معنی بین دومصراع بیت افتاده اند، اما پوهاند رشید فقط یک کلمهء بیت را، آنهم باساس تخیل وبدون ثبوت علمی، تغییرمیدهد و اصرارمیورزد که مشکل حل شده است .  تصور من برین است که کلمهء  ساختگی «بودینه : بمعنی روشنی »  حتی در اشعار شعرای اردو زبان  یا  در نثرمروج در هندوستان استعمال نشده و اگر شده باشد بایست یکی دو نمونه آن ارائه میشد.  تجویز پوهاند رشید از لحاظ معاییر علوم نحو و معانی در زبان دری نیز قابل قبول نمیباشد.  البته بیدل در اشعار دری خود کلمات بیگانه از زبان هندی را استعمال کرده  و ما چند مثال آنرا درینجا می آوریم، اما  اگر بیدل میخواست عوض کلمه «بوزینه» کدام کلمه از زبان سانسکرت یا بالی را در بیت فوق استعمال کند، کلمه ایرا انتخاب میکردکه معنی «بیت بوزینهء» او را خراب نمیساخت ، بیدل استاد برازندهء نظم دری است که در دیوان او بیت ناقص نمی یابیم. به نمونه های ذیل دارای کلمات اردو توجه کنید :

کر و فر ابنای زمان لاف نوردیست +++++ هنگامهء تاب و تب شان مایهء سردیست

انجام غرور بقمیها همه زردیست +++++ بالیدن سیم و زر اگر حالت مردیست

مرد است که بی خایه تر از خواجه هلالند

(درمخمس فوق "بقمیها" نام طایفه ایست درهندوستان وقت -  و "خواجه هلال" هم نام شخصی بوده درهند)

از دال  و گل و زینت و شلوار مشجر +++++ وز تسمه  دلاکی  و  کنار چکن  زر

وان چهره کبودی چقدر گل زده بر سر +++++  گر نیست هوس مایل هنگامهء  دیگر

آخر بچه  علت  مسی و  ارگچه  مالند

( در مخمس فوق "دال" بمعنی دلالی – "چکن زر" بمعنی چکن دوزی ، اصطلاح خاص زبان دری که در ایران مفهوم نباشد -  "مسی"  در زبان اردو بمعنی  بدکردار یا لب سرین مال -  " ارگچه مال"  در زبان اردو بمعنی عطر و خوشبویی مال )

خلقیست درین معرکه مجهول و حسد کیش  +++++ بیدل تو ازینها مبر اندوه کم  و بیش

از غر و فش پوچ،  تهور نرود  پیش +++++ زین  ریش  و بروت جعلی، هیچ  میندیش

خوش باش که  این  شیر نران  ماده  شغالند

( در بیت فوق  "شلوار مشجر" : نوعی دامن یا تنبان منقش درهند -  "چهره کبودی" : جوان بچه هائیکه روهای خود را آرایش میکردند در هند -  "شیرنران" مثلیکه کرزی گفت "من شیر هستم"  یا "شیر پنجشیر" که بیدل اینها را ماده شغال میخواند.)

از جناب پوهاند «رشید» باید گله کرد که عوض آنکه نقد خود را بالای معنی و تفسیر «بیت بوزینه» متمرکز میساخت ، یک کلمه ناجور «بودینه» را تراشیده و بموضوعات فرعی و خارج بحث ، از قبیل مدفن و قبر بیدل،  مفهوم روشنی و ذره در شعربیدل از نگاه مرحوم سلجوقی و امثالهم پرداخته است. اما  تحقیق اقای داکتر سید حمیدالله روغ اگر چه بمعنی و تفسیر«بیت بوزینه» نایل نشده، و شامل چند بدعت در بیدل شناسی میباشد،  معهذا غنای فلسفی دارد و مصروف کننده میباشد. نکتهء نامناسب دیگردر نقد پوهاند«رشید» نقل قولیست از زبان شخصی بنام «خوشگو» که بیدل را «درعهد پیری معتاد به بنگ کشی و پرخوری» کرده است . آنگاه پوهاند رشید درعین پاراگراف «خوشگو» را آدم دروغگو خوانده و گفته که : «خوشگو بیدل را نشناخته و آنچه در حقش گفته دروغ و اتهام بوده است.» شخصی با لقب علمی «پوهاند»، یک مطلب را تا تدقیق نکرده باشد در یک تحقیق علمی  نمی آورد، و اگر آورده باشد، خودش آنرا تردید نمیکند ! به بیت ذیل بیدل در باب «بنگ» از صفحهء  363 غزلیات، توجه فرمائید :

عدم هستی شد  از  وهم  تو و من  +++++  خیال  آنجا که  زور آورد  بنگ است

بیدل درین بیت  " زور خیال بنگ"، یعنی  زور نشهء بنگ ، را  به "عدم هستی" ، یعنی به نیستی، تشبیه کرده است.

بیدل آدم صالح بوده و در تحصیل نفقه بسیار رنج میکشیده است . به بیت ذیل توجه فرمائید :

تحصیل روزی آسان نتوان شمرد «بیدل»  +++++ تکلیف خاک و خون است ، این نان و آب خوردن  (ص 1018)

کسانیکه مرا میشناسند، سیاق کلام  و نوشتارمن همیشه ترد بوده، خصوصا در مسایل علمی نباید مجامله کرد. من بهمه بیدل شناسان و دانشمندان افغان ارج و احترام قایلم، و خود را بیدل شناس نی، بلکه یک طالب العلم درین رشته میشمارم. معنی عنوان این بخش این نیست که بیدل شناسان افغان بیدل شناس نیستند،  بلکه اینست که در شناخت بیدل توجه کافی بخرچ نداده به بیراهه رفته  اند . من از همه بیدل شناسان دعوت میکنم که از حق و حقیقت دفاع کنند ، در اظهار حقیقت از کس نترسند،  ترد و بدون مجامله بنویسند تا بحقیقت برسیم، و ازین طریق یکدیگر خود را کمک و راهنمایی کنیم.

بخش دوم این نقد ادبی ، شامل معنی و تفسیر «بیت بوزینه» ، تا چند روز آینده انشاالله  تقدیم خواهد شد .

با عرض احترام

 داکتر سیدخلیل الله هاشمیان -   سابق استاد زبانشناسی در پوهنتون کابل

   5   جنوری  2013 

*

لینک مقالات مرتبط با موضوع در  آسمایی:

 

سید حمیدالله روغ

«آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود»- در باره ی یک شعر بیدل

در فورمات عادی

در فورمات پی د اف

*

دکتور حشمت حسینی                       

«آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود»- چند نکته به ارتباط   نبشته ی آقای روغ

*

سید حمیدالله روغ: بیدل  در این جا «بوداست» آورده است

پاسخ سید حمیدالله روغ به ارتباط نبشته ی دکتور حشمت حسینی

*

رشاد وسا: آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود

*

پروفیسور دکتور عبدالخالق رشید : اندر باب معنی  «بوزینه » ابوالمعانی بیدل که در اصل «بودینه» است و نه «بوزینه»

*

عبید صافی : نگاهی به بیدل و داروین در یک نظریۀ علمی و فلسفی

*

دکتور سید خلیل الله هاشمیان: بیدل  شناس نه  ای دلبرا خطا  اینجا ست !!!