15.12.2016

پیشوا

 

جبران خلیل جبران

ترجمۀ عبدالرحمان پژواک

 

۳

در بارۀ زناشوهری

 

آنگاه المترا گفت: ای آقای ما از زناشوئی بازگوی!

پاسخ داد:

با هم زادید و با هم خواهید ماند، تا مرگ بالهای سپیدش را بگسترده و روزهای شما را درهم کند باهم خواهید بود. آری حتی در خاطرۀ خموش ایزدی با هم یکجا خواهید بود، اما باید خلایی در وصل شما باشد و نسیم بهشتی آسمانها در میان شما برقصد.

همدگر را دوست دارید ولی محبت را محدود نسازید. بگذارید عشق اوقیانوس مواجی باشد که در میان کرانه های ارواح شما حرکت کند. ساغر همدگر را لبریز کنید ولی از یک ساغر ننوشید. به همدیگر از نان خود بدهید اما از یک قرص نخورید. بسرائید، برقصید و شادی کنید اما چنانکه هریکی تنها باشید. بدانسان که تارهای عود جدا هستند اما به یک آهنگ مهتز میشوند.

دلهای تان را بهم بدهید اما نه برای نگهداشتن، زیرا تنها دست "حیات" متصرف دلهاست. با هم بایستید اما بسیار بهم نزدیک نشوید. بدانسان که ستون های معبد از هم دور می ایستند و بلوط و سرو در سایۀ همدیگر نمیرویند.

"ادامه دارد"

*

بخش های قبلی :

۱- سخن مترجم

۲- فرا رسیدن کشتی

۳- در بارۀ عشق