صفحه اختصاصی آثار پروین پژواک در آسمایی

08.11.2015

زرغونه عبیدی

صفحۀ نو«ادبیات کودک / د ماشومانو ادبیات»

گفت و شنود با پروین پژواک

شاعر و نویسنده پروین پژواک یک شخصیت شناخته شده و دوستداشتنی در دنیای ادبیات کشور و به خصوص دنیای ادبیات کودک در افغانستان میباشد. با او از بدو تولد وی آشنا استم و هرچند که جوانتر از من است و اما نوع تفکر و روش وی، تآثیرات خاص خود را بر احوال عاطفی من داشته است. در این همصحبتی میخواهم شما را با جدیدترین اقدام او در خدمت به ادبیات کودک آشنا بسازم...ادامه...

 

رسیدن: 10.05.2011 ؛ نشر : 29.05.2011 

پروین پژواک

شعر برای اطفال
2- خواب کودک

 

رسیدن: 10.05.2011 ؛ نشر : 12.05.2011 

پروین پژواک

شعر برای اطفال

1- پرنده در باغ

 

به یاد پدر

رسیدن به آسمایی: 25.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 29.10.2010

پروین پژواک

اهدا به پدرم

«چشم پتکان»

 

 

رسیدن به آسمایی: 25.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 29.10.2010

پروین پژواک

اهدا به پدرم

To the memory of my father

 

رسیدن به آسمایی: 15.02.2010 ؛ نشر در آسمایی: 15.02.2010

پروین پژواک

شیطانک

وقتی به صنف اول مکتب شامل شدم، پس از یک هفته که راه را بلد گشتم، رفتم رک و راست در برابر مادر و پدرم ایستادم و گفتم: مه دگه کلان شدیم. نمی خایم وخت رخصتی مکتب پشتم بیاین. مه خودم راه ره دیدیم!
حرفم اول باعث خندهء شان شد، ولی وقتی قیافهء جدی مرا دیدند، قبول کردند. باید قبول می کردند، مگر نه این که همصنفی ام
...ادامه...

 

فوتوهای دکتور نعمت الله پژواک ایفای وظیفه به حیث مدیر لیسه ی عالی حبیبیه
برخی تصاویر از مراسم تدفین و عزاداری

چند اثر و ترجمه از پروين پژواک

 

 

سنگ سپید- داستان کوتاه

- آوای وحشیانه

 

رمان ماجراهای آرش:

- ماجرا های آرش -قسمت اول -  بخش نخست

- ماجرا های آرش- قسمت اول - بخش دوم
- ماجرا های آرش - قسمت دوم

- ماجرا های آرش - قسمت سوم

ماجراهای آرش قسمت چهارم: سرزمین رویا

 

- رزاق مامون: آویزه يی بر "ماجراهای آرش"

MOONSTICK
( The Seasons of the Sioux )
By Eve Bunting
Paintings by John Sandford

ترجمهء  پروین پژواک

Moonstick By Eve Bunting Illustrated by John Sandford

چوب خط مهتاب
برای سی هوکس* (یکی از قبایل سرخپوست امریکای شمالی)، سال نو با بهار آغاز می یابد، هنگامی که زمستان سخت به پایان می رسد.
آنها تسلسل گذشت ایام را با حساب نمودن سیزده مهتاب نگهمیدارند.  آنها هر ماه را موافق با نشانه های طبیعت اطراف شان نامگذاری می کنند.  یکی از راه ها برای حساب نمودن ماه ها ... ادامهt

I want to be
Thylias Moss
Pictures by Jerry Pinkney
2006-07-06

ترجمهء  پروین پژواک

 
من می خواهم باشم...
امروز زنی، مردی، زن دیگر، مرد دیگر و دوست من از من پرسیدند چه می خواهم باشم. 
من فکر کردم و فکر کردم.  آن ها از انتظار خسته شدند.  پس من به آن ها گفتم که فردا به ایشان خواهم گفت.
آهسته آهسته به سوی خانه روان شدم.  سنگریزه ها و گردها را که چون پروانه های خورد هوا را پر کرده بود، لگد زدم ...ادامهt

Dear Mr. Blueberry
Simon James
Spring of 2006

ترجمهء  پروین پژواک

 

سیمون جیمز در زنده گی کارهای متنوع را تجربه کرده است، از مامور پولیس بودن تا کارگر فارم.  او اکنون در انگلستان زنده گی می کند و در یک مکتب محلی به اطفال آموزش می دهد.
 
نامه های شاگرد و معلم
 
آغای بلوبری عزیز،
من نهنگ ها را بسیار دوست دارم.
من فکر می کنم یکی از آن ها را امروز در حوض خود دیدم.
لطفا کمی معلومات دربارهء نهنگ ها به من روان کنید، زیرا ... ادامهt

The Librarian of Basra
A True Story from Iraq
Written & Illustrated By JeanetteWinter

ترجمهء  پروین پژواک

 Cover of Alia's Mission
 
کتابدار بصره
یک داستان حقیقی از عراق
 
"در قران، اولین چیزی که خدا به محمد گفت این بود:  بخوان"
الیا محمد نانوا
 نیویارک تایمز 27 جولای 2003
 
...  شیلا در یکی از بهترین رستوران های بصره به نام Hamdan که نزدیک کتابخانه مرکزی بصره است، بار اول از زبان ترجمان خود شنید که انیس محمد مالک رستوران داستانی باورنکردنی برای گفتن دارد.  شیلا با وی قرار ملاقات  ... ادامهt

Swimmy

By Leo Lionni

ترجمهء  پروین پژواک

 Cover groß 

ماهی گک سیاه

در گوشهء از اوقیانوس بزرگ دسته ای از ماهی های کوچک و شاد زنده گی می کردند.  تمام آنها سرخرنگ بودند.  تنها یکی از آنها چون صدف دریایی سیاه بود.

روزی یک ماهی بزرگ تونایاتون سریع و چابک، درنده و حریص و بسیار بسیار گرسنه به سرعت نیزه از میان آمواج آب آمد و به یک چشم برهم زدن تمام ماهی های کوچک سرخ را بلعید. ... ادامهt

Supergrandpa
By David M. Schwartz
Illustrated by Bert Dodson

ترجمهء  پروین پژواک

Supergrandpa

پدرکلان پولادین

گوستاف هوکن سوون شصت و شش سال عمر داشت. موهای او چون برف سفید می نمود. ریش انبوه او چون بته پر از برف سفید بود. پوست صورت او هنگامی که لبخند می زد، چون موج چین می خورد. گوستاف مرد پیری به نظر می رسید اما او خود را پیر احساس نمی نمود و مانند مرد پیری رفتار نیز نمی کرد.

همه مردم اطراف به کیلومترها دور او را می شناختند. مردم او را سواربر بایسکلش می دیدند، در هوای بارانی یا آفتابی، در سرک های پر  ... ادامهt

The Two of Them
By ALIKI


ترجمهء  پروین پژواک

برای آنهایی که به خاطر دارند...

آن دو

روزی که او به دنیا آمد، پدرکلانش برایش انگشتری از نقره و سنگ تراش خورده ساخت. زیرا پدرکلان او را از همان آغاز دوست داشت:
روزی این به انگشتش جور خواهد آمد.
پدرکلان برای او گهواره ای از چوب برابر به اندازه اش ساخت و او را با لحافی که نقش غنچه های گلاب را داشت، پوشاند تا گرم باشد و برایش للوهایی خواند که او هنوز حتی معنی اش را نمی دانست.
پدرکلان برای او از دکانش غذاهای مختلف می آورد تا او خوبتر نشوونما کند و هنگامی که او تازه به راه رفتن شروع نمود، مواظب بود دست او را بگیرد پیش از آنکه به زمین بیفتد.
در تابستان آنها در بحرآببازی می نمودند و صدف های خالی را با هم جمع می نمودند و هنگامی که او از ریگ قصر می ساخت، پدرکلان زیر سایه چتری بزرگی می نشست و او را تماشا می نمود.
بعضی اوقات آنها به کوه می رفتند، میان درختان قدم میزدند  ... ادامهt

The Tiny Seed
By Eric Carle

The Tiny Seed - Eric Carle
ترجمهء  پروین پژواک

اهدا به معلم پربار عبدالرحیم غفوری و شاگردان خوب وی

تخم ریزه گک

خزان است.
باد شدیدی می وزد. باد تخم گلها را بلند در آسمان پف میکند و آنها را با خود به دوردستهای زمین میبرد. یکی از تخم های گل ریزه گک است، بسیار خردتر از تخم گلهای دیگر. آیا او قادر خواهد بود که با تخم گلهای دیگر باقی بماند؟ و تمام این تخم گلها به کجا می روند؟

یکی از تخم گلها بلندتر از دیگران پرواز میکند. بلند، بلندتر او میپرد. او بسیار بالا میرود و شعاع داغ آفتاب او را می سوزاند.
اما تخمک ریزه با دیگر تخم گلها همچنان برقایق باد میراند.

تخم گل دیگری بر کوه بلند و یخزده می نشیند.
یخ این کوه هیچگاه آب نمیگردد و تخم نمیتواند در آنجا نشو و نما کند.
بقیه تخم ها به پرواز خود ادامه میدهند. اما تخمک ریزه به سرعت، آنچنان که... ادامهt

The Mountain that loved a Bird
By Alice Mclerran

 

ترجمهء  پروین پژواک

کوهی که عاشق پرنده بود

زمانی کوهی بود که از سنگ های بسیار سخت ساخته شده بود.
کوه تنها میان دشت ایستاده بود. هیچ گیاهی نمی توانست در دامنه های سختش بروید. نه چرنده، پرنده یا خزنده ای می توانست در آنجا زندگی کند.
آفتاب کوه را گرم می کرد و باد او را سرد می ساخت، اما یگانه تماسی را که کوه حس مینمود، قطرات باران یا دانه های برف بود.
آنجا هیچ چیز دیگر نبود که قابل لمس باشد.
تمام روز و تمام شب کوه تنها به آسمان می دید که ابرها چگونه با وزش باد پیش می روند. او مسیر حرکت آفتاب را در طول روز که آسمان را عبور میکرد و مسیر حرکت مهتاب را در طول شب بر آسمان می دانست. در شب های صاف  ... ادامهt

یادبود از  دکتور نعمت الله پژواک

صفحهء ویژهء  استاد عبدالرحمان پژواک

يادي از عتيق الله پژواک

ورود به صفحه اختصاصی یادبود و بزرگداشت از استاد عبیدی نخستین مدیر مسوول آسمای